بازگشت

مومن تروريست نخواهد بود


شريك بن اعور كه از بصره همراه ابن زياد به عزم كوفه حركت نمود و پس از چند روز از ورود ابن زياد وارد كوفه شد و به خانه هاني بن عروة ميهمان گرديد و چون مريض بود و خبر كسالتش به ابن زياد رسيد به شريك اعلام كرد كه به عيادتش خواهد آمد، شريك فرصت را مغتنم شمرده به مسلم گفت: هدف نهائي تو و پيروانت نابودي اين مرد جنايتكار است و خدا زمينه نابودي او را فراهم كرده كه چون وارد شد و كاملا قرار گرفت از خلوتگاه درآي و او را به قتل برسان و پس از كشتن ابن زياد به قصر دارالاماره مي روي و هيچ كس با شما مخالفت نخواهد كرد و اگر من خوب شدم به بصره مي روم و مردم بصره را آماده


اطاعت از تو خواهم كرد و علامت ما آن باشد كه هرگاه آب خواستم بدان كه وقت است، اما هاني مخالف بود و مي گفت دوست ندارم در خانه من اين عمل انجام گيرد.

هنگامي كه ابن زياد به خانه هاني آمد و از شريك عيادت نمود شريك چند بار تقاضاي آب نمود كه به مسلم بفهماند موقع عمل رسيده است اما حركتي از مسلم مشاهده نكرد لذا اين اشعار را خواند:



ما الانتظار بسلمي أن تحيوها

كأس المنية بالتعجيل فاسقوها



«چه انتظار مي كشي كه سلمي را تحيت گوئي با شتاب كاسه مرگ را به او بياشام».

و چون مسلم از پس پرده بيرون نيامد شريك اين بيت را دو سه بار تكرار كرد.

ابن زياد گفت: چطور است آيا هذيان مي گويد؟

هاني گفت: آري از غروب تا به حال چنين است.

مهران غلام ابن زياد موضوع را دريافت و ابن زياد را متوجه ساخت و با شتاب حركت كردند در راه مهران به ابن زياد گفت شريك قصد كشتن ترا داشت ابن زياد تعجب كرد كه چگونه ممكن است چنين اراده اي داشته باشد با اين احترام من از او آن هم در خانه هاني بن عروة، پس از خروج ابن زياد مسلم از پشت پرده بيرون آمد، شريك در حاليكه تأسف مي خورد او را گفت: چه چيز ترا از كشتن او بازداشت؟

مسلم گفت: دو چيز مانع از انجام اين كار شد نخست آن كه كشتن وي در خانه هاني مورد پسند و خوشايند هاني نبود ديگر آن كه حديثي از پيامبر اكرم ص رسيده است:

ان الايمان قيد الفتك فلا يفتك مؤمن «هر آينه ايمان قيد و بندي است براي ترور و مؤمن تروريست نمي باشد».

شريك گفت: أما و الله لو قتلته لقتلت فاسقا فاجرا كافرا عادرا.

«بخدا قسم اگر او را كشته بودي يك نفر فاسق، ستمكار، كافر و حيله گري را مي كشتي [1]



پاورقي

[1] مقاتل الطالبين ص 98 -اعيان الشيعه ج 1/ ص 591 - کامل ج 4/ص 26 - بحار ج 44/ص 343 - حياة الحسين ج 2 / ص 362 طبري ج 7 / ص 244 - انساب الاشراف ج 2 / ص 79.