بازگشت

ابن زياد به كوفه مي آيد


ابن زياد پس از دريافت نامه وسايل سفر را فراهم نمود و باتفاق مسلم بن عمرو فرستاده يزيد و شريك بن اعور حارثي به سوي كوفه حركت نمود و گفته شده كه پانصد نفر با او بودند، و چون شريك بن اعور از شيعيان خاص امام حسين (ع) بود در بين راه متوقف شد تا شايد ابن زياد هم توقف نمايد و حسين عليه السلام قبل از او وارد كوفه گردد، اما ابن زياد با سرعت تمام به راه خود ادامه داد تا جائي كه بسياري از نزديكان او در راه ماندند و از همراهي با ابن زياد اظهار عجز و ناتواني نمودند ليكن عبيدالله اهميت نمي داد تا در قادسيه مهران غلام آزاد شده او هم از پاي درآمد.

ابن زياد به مهران گفت اگر بقيه راه را با ما همراهي كني تا وارد قصر بشويم صد هزار درهم جايزه داري، اما مهران گفت: به خدا قسم ديگر توانائي ندارم لذا ابن زياد خود تنها با چند نفر از نزديكانش وارد كوفه شد.


وي عمامه سياهي بر سر نهاد و صورت و دهان خود را با دستمالي پوشانده بود، فقط چشمانش ديده مي شد تا مردم گمان كنند حسين است كه وارد كوفه شده. و هنگامي كه وارد كوفه شد شب فرارسيده بود و مردم كوفه كه منتظر ورود امام حسين (ع) بودند به تصور اين كه امام است اطرافش را گرفتند و سلام و درود مي فرستادند و تحيت مي گفتند و ازدحام جمعيت هر لحظه افزوده مي گشت حتي به دم اسبش چسبيده و با او حركت مي كردند، ابن زياد از اظهار علاقه مردم به حسين ناراحت شد اما از ترس لب فروبسته بود سرانجام عبدالله بن مسلم فرياد برآورد كه اين امير عبيدالله بن زياد است و ابن زياد هم لثام را از صورت و دهان برداشت، مردم كه با اين صحنه رو به رو شدند از اطرافش متفرق گشتند و او به طرف قصر حكومتي براه افتاد وقتي به دارالاماره رسيد نعمان بن بشير هم بگمان اين كه حسين عليه السلام آمده است صدا زد: شما را به خدا از قصر دور شويد كه امانتي است در دست من و به شما نمي دهم و علاقه مند به جنگ با شما هم نيستم.

ابن زياد گفت در را باز كن، نعمان وقتي فهميد كه او حسين نيست بلكه عبيدالله است در را باز كرد و ابن زياد وارد قصر شد [1] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه ج 1 / ص 590 - مقاتل الطالبين ص 97 - کامل ج 4 / ص 24 - ارشاد مفيد ص 206 - بحار ج 44/ ص 340 - حياة الامام الحسين ج 2 /ص 354 - طبري ج 7/ ص 243 - مروج الذهب ج 3/ ص 57 - انساب الاشراف ج 2/ ص 78.