بازگشت

گفتگوي محمد حنفيه با امام


امام حسين عليه السلام در شب يكشنبه كه دو روز از ماه رجب مانده بود با اهل بيت و جوانان بني هاشم آماده حركت به سوي مكه معظمه گرديد محمد حنفيه برادر ناتني امام از تصميم آن حضرت باخبر شد و خدمت امام رسيد و عرض كرد: برادرم! تو دوست داشتني ترين مردم و عزيزترين آنهايي نزد من، خدا مي داند كه من نصيحت خود را از احدي دريغ ندارم چه برسد به تو كه سزاوارترين آنهايي كه تو جسم و جان و روح و روان و چشم مني و بزرگ خاندان رسالتي و اطاعت و فرمانبرداري از تو بر من فرض و واجب است براي آن كه خدا ترا برگزيده و از بزرگان و سروران اهل بهشت قرار داده است پس از بيعت يزيد خود را كناره گير و از شهرهائي كه تحت نفوذ و قدرت او است دوري گزين و فرستادگاني


به سوي مردم روانه كن و آنان را به بيعت با خود بخوان و اگر بيعت نمودند خدا را سپاس گوي و اگر با ديگري بيعت كردند به دين و عقل و جوانمردي و فضيلت تو نقصاني نرسد و من از آن بيم دارم كه مردم اختلاف نظر داشته باشند، گروهي با تو بيعت كنند و گروه ديگر عليه تو بپا خيزند آن وقت است كه كار به جنگ و كارزار بكشد. و تو اولين كسي خواهي بود كه هدف تير و نيزه قرار گيري آنگاه خون بهترين امت از جهت شخصيت و پدر و مادر ضايع خواهد شد و اهلبيت ذليل و خوار شوند.

امام فرمود: برادر به كجا روم؟

محمد حنفيه عرض كرد: به مكه برو اگر كار بر وفق مراد بود فبها و الا به يمن برو كه در آنجا ياوران جد و پدرت هستند و مردمي رئوف و مهربان و داراي عزمي راسخ و دلهاي آنان رقيق است و وسعت خاكش هم زياد و اگر آنجا هم نتوانستي قرار گيري به كوهستانها و دره ها پناهنده شو و پيوسته از محلي به محل ديگر هجرت كن تا ببينيم عاقبت كار مردم به كجا منتهي مي شود و خدا بين ما و تبه كاران حكم فرمايد امام حسين فرمود: يا اخي و اللَّه لو لم يكن في الدنيا ملجأ و لا مأوي لما بايعت يزيد بن معاوية.

«اي برادر! بخدا سوگند اگر در دنيا هيچ پناهگاه و محل سكونتي نيابم با يزيد پسر معاويه بيعت نخواهم كرد.»

محمد گريست و امام هم ساعتي گريه كرد و سپس فرمود: رأي تو صائب است و اينك من عازم مكه هستم به اتفاق برادران و برادرزادگان و اهلبيت و شيعيان و وسائل حركت را هم فراهم كرده ايم اما تو در مدينه بمان كه بمنزله چشم مني و چيزي از امور را از من پوشيده مدار [1] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه ج 1/ ص 588 - کامل ابن‏اثير ج 16:4 - بحار ج 44/ ص 329 - ارشاد ص 202 - حيات الامام الحسن ج 2/ ص 262 - ينابيع الموده ص 334.