بازگشت

جبرئيل براي آدم روضه مي خواند


صاحب كتاب درالثمين در ذيل آيه شريفه فتلقي آدم... نقل مي كند كه چون خداي متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذيرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامي خمسه آل عبا را مشاهده كرد و آن ها را بر زبان راند و از جبرئيل پرسيد: اينان كيستند؟

جبرئيل آنها را معرفي كرد و سپس گفت خدا را به اين اسامي بخوان تا توبه ات را بپذيرد، آدم پرسيد چگونه بخوانم، جبرئيل گفت: بگو يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمة، يا محسن بحق الحسن و الحسين، و منك الاحسان.

وقتي جبرئيل نام حسين را برد قلب آدم علي نبينا و آله و عليه السلام شكست و سرشكش جاري شد، گفت: برادرم جبرئيل چرا هنگامي كه نام پنجمي را بر زبان جاري نمودم قلبم شكست و اشكم جاري شد؟

جبرئيل گفت: براي اين فرزندت مصيبتي روي مي دهد كه همه مصائب در پيش آن كوچك و حقيرند.

آدم گفت:اي برادر آن مصيبت چگونه است؟

جبرئيل گفت: يقتل عطشانا غريبا وحيدا فريدا ليس له ناصر و لا معين «او را با لب تشنه مي كشند در حالي كه غريب و بي كس و تنها است و يار و ياوري ندارد» و لو تراه يا آدم


و هو يقول: وا عطشاه وا قلة ناصراه حتي يحول العطش بينه و بين السماء كالدخان، فلم يحبه أحد الا بالسيوف و شرب الحتوف فيذبح ذبح الشاة من قفاه و ينهب رحله أعداؤه و تشهر راسه و رؤس انصاره في البلدان و معهم النسوان كذلك سبق في علم الواحد المنان فبكي آدم و جبرئيل بكاء التكلي.

«و اگر ببيني اي آدم او را در آن روز كه مي گويد: واي از تشنگي و كمي يار و ياور تشنگي چنان بر او غلبه كند كه آسمان به چشمش تيره و تار آيد مثل اين كه دود فاصله شده است پس هيچ كس او را ياري نكند مگر با شمشير كه به جانش افتند و او را مانند گوسفند ذبح كنند و سرش را از قفا ببرند و دشمنان پس از كشتن اموالش را غارت نمايند و سرهاي او و يارانش را شهر به شهر و ديار به ديار بگردانند و زنانش را اسير نمايند.

و اين چنين در علم خداي واحد منان گذشته است.

سپس آدم و جبرئيل گريستند مانند زني كه فرزندش مرده باشد [1] .


پاورقي

[1] بحار ج 44 ص 245 - نفس المهموم ص 53.