بازگشت

اسارت اهلبيت عمصت و طهارت


أفاطم لو نظرت الي السبايا

بناتك في البلاد مشتتينا



فلو دامت حيوتك لم تزالي

الي يوم القيامة تند بينا



(از ام كلثوم)

روز يازدهم محرم سال 61 هجري تمام زنان و اطفال حرم را كه حضرت سجاد نيز در ميان آنها بود با شتران بي جهاز بسوي كوفه روانه كردند و آنها را از كنار قتلگاه شهداء كه اجسادشان در آن دشت پرخون و محنت انگيز افتاده بود عبور دادند.

چون چشم اهلبيت به بدنهاي آغشته بخون و پاره پاره ي شهداء افتاد چنان ناله و شيون كردند كه صداي غم انگيز و دلسوز آنها بآسمان ميرفت.

وقتي حضرت زينب عليهاالسلام بدن مطهر و بي سر برادر را ديد بي اختيار ضجه كرد و سپس روي خود را بطرف مدينه نموده و ضمن خطاب به پيغمبر اكرم زبانحالش چنين بود.



اين گوهر بخون شده غلطان حسين تست

وين كشتي شكسته ز طوفان حسين تست؟






اين يوسفي كه بر تن خود كرده پيرهن

از تار زلف هاي پريشان حسين تست؟



اين از غبار تيره ي هامون نهفته رو

در پرده آفتاب درخشان حسين تست؟



اين خضر تشنه كام كه سرچشمه ي حيات

بدرود كرده با لب عطشان حسين تست؟



اين پيكري كه كرده نسيمش كفن ببر

از پرنيان ريگ بيابان حسين تست؟



اين لاله ي شكفته كه زهرا ز داغ او

چون گل نموده چاك گريبان حسين تست؟



اين شاهباز اوج سعادت كه كرده باز

شهپر بسوي عرش ز پيكان حسين تست؟ [1]



پس از آن بدن آغشته بخون و لگدكوب شده ي برادر را مورد خطاب قرار داده و چنين گفت:



اي خفته خوش به بستر خون ديده باز كن

احوال ما ببين و سپس خواب ناز كن



اي وارث سرير امامت بپاي خيز

بر كشتگان بي كفن خود نماز كن



طفلان خود بورطه ي بحر بلا نگر

دستي بدستگيري ايشان دراز كن






بس دردهاست در دلم از دست روزگار

دستي بگردنم كن و گوشم براز كن



برخيز صبح شام شد اي مير كاروان

ما را سوار بر شتر بي جهاز كن



يا دست ما بگير و از اين دشت پرهراس

بار دگر روانه بسوي حجاز كن [2]



سپس هر يك از اهل بيت پيكر خونين شهيدي را در برگرفته و با آه و ناله دردهاي خود را باو ميگفت تا بالاخره آن قوم سنگدل آنها را از قتلگاه شهداء بيرون كشيده و بكوفه روانه نمودند و سپاه بني اميه بر اجساد كشته شدگان خود نماز خوانده و آنها را بخاك سپردند ولي بدنهاي شهداء در ميان خاك و خون آن دشت بلاخيز در جلو آفتاب سوزان عريان ماندند تا اينكه شب سوم عاشورا عده اي از قبيله ي بني اسد بآنجا آمده و آنها را دفن كردند.

شيخ مفيد مينويسد پس از آنكه عمر بن سعد از كربلا بسوي كوفه رهسپار شد جماعتي از بني اسد كه در غاضريه ساكن بودند به نزد اجساد مطهره ي امام و يارانش آمده و بر آنها نماز خوانده و دفنشان كردند يعني پيكر مقدس حسين عليه السلام را در همين جائي كه اكنون مرقد مطهر اوست دفن كردند و فرزندش علي بن الحسين (علي اكبر) را كنار پاي آنجناب و براي شهداي ديگر نيز گودالي در پائين پاي امام كنده و همگي را گرد آورده و در آنجا بخاك سپردند و عباس بن علي عليه السلام را هم در محلي كه كشته شده بود يعني در سر راه غاضريه همانجائيكه اكنون قبر اوست دفن نمودند. [3] .



پاورقي

[1] از ديوان حجة الاسلام نير.

[2] از ديوان حجة الاسلام نير.

[3] ارشاد شيخ مفيد ص 227.