بازگشت

مفهوم «اذهاب رجس و تطهير» در آيه ي تطهير


«ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا».

در اين آيه، هم مفهوم «اذهاب و تطهير» و هم متعلق آن دو، در هر يك از رويكردهاي سه گانه ي گذشته، مناسب با تفسير مختار، معنا شده اند. رويكرد نخست، كه مبتني بر پيوند سياقي آيه ي تطهير با خطابات زنان پيامبر صلي الله عليه و آله و تشريعي بودن اراده است، اولا اذهاب و تطهير را به معناي رفع و ازاله ي چيزي كه تحقق يافته، مي داند و ثانيا متعلق آن دو را رجس، به معناي غبار و آلودگي ارتكاب معاصي و منكرات و قبايح مي شمرد. [1] طبعا معناي آيه ي، همان تعليل طبيعي خطابات مزبور خواهد بود و حاوي هيچ فضل و منقبتي نخواهد بود.

اما رويكرد دوم، كه مبتني بر پيوند سياقي آيه و تكويني و حقيقي بودن اراده ي الهي در آيه است، اذهاب رجس را ازاله ي مبادي و زمينه هاي گناه، با تهذيب نفس و باز داشتن قواي شهوت و غضب از ميل به گناه شمرده، تطهير را به معناي تحليه و زينت كردن نفس به نيكي ها دانسته است. در اين رويكرد، مضمون آيه ي، اشاره به قبولي قطعي اعمال مخاطبان و ترتب آثار جميله بر آن است كه از خصايص و مزاياي آنها است و در پي عمل به خطابات گذشته حاصل مي گردد. [2] .

بنابراين، اين رويكرد، اذهاب را به معناي رفع و ازاله مي داند؛ ولي متعلق آن را رجس، به معناي گناه نمي شمارد، بلكه مبادي آن را در نظر دارد كه به نظر مي رسد بازگشت اين معنا به اين است كه اذهاب به مفهوم دفع و پيشگيري است، نه رفع؛ چون ازاله و رفع مبادي نفساني گناه و رجس، همان دفع و پيشگيري از ارتكاب رجس و گناه است.

اما رويكرد سوم، كه مبتني بر استقلال خطاب آيه ي تطهير و تكويني بودن اراده ي الهي در آن است، اذهاب را به معناي دفع و پيشگيري مي شمارد و متعلق آن را همه ي مراتب آلودگي و پليدي مي داند كه طبعا ملازم معناي عصمت است و جز درباره ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ديگر اولياي ويژه ي الهي منتفي است. [3] .

واژه ي اذهاب، همان گونه كه مي تواند مفيد رفع و ازاله ي چيزي باشد، به معناي دفع و پيشگيري نيز هست كه در واقع، مرتبه ي دقيق تري از همان رفع است؛ چون به معناي رفع زمينه هاي چيزي خواهد بود؛ چنان كه در رويكرد دوم هم بر همين اساس تفسير شده است.

اين توسعه معنايي در لغت عرب و ريشه ي معناي آن، توجيه پذير است؛ زيرا اذهاب، صورت متعدي ماده ي ذهب و ذهاب است. ذهاب به معناي رفتن، سير كردن و گذشتن است و طبعا صورت متعدي آن، به معناي بردن و گذراندن و عبور دادن است. [4] .

روشن است كه اين واژه، وقتي با متعلق خود، همراه با «عن» مي آيد، هم با معناي بر طرف كردن چيزي از چيزي سازگار است و هم با معناي منصرف ساختن و دور داشتن آن. به بيان ديگر، در صدق لغوي اين واژه، سابقه ي وجود متعلق لحاظ نشده است، بلكه كافي است كه چيزي در معرض چيزي ديگر باشد يا زمينه هاي آن فراهم باشد.

در آيه ي تطهير هم، در رويكرد سوم، سخن همين است كه خداوند رجس و پليدي را از اهل بيت دور مي دارد و برمي گرداند، كه به طور طبيعي، امكان آلودگي آنان فراهم بوده است.

مشابه اين تعبير، كه به لحاظ تفسيري مي تواند مضمون مورد نظر را تأييد كند، آيه ي زير است:

«و لقد همت به وهم بها لولا أن رأي برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين». [5] .

اين آيه ي، ماجراي حضرت يوسف عليه السلام با زليخا و گرفتاري ايشان در دام وي را بازگو مي كند و معناي روشن آن، اين است كه اگر آن حضرت، به برهان و هدايت و ربوبي و مشاهده ي آن مجهز نبود، در دام زليخا نمي توانست مقاومت كند؛ ولي برهان ربوبي و هدايت الهي، از آن رو در اختيارش نهاده شد كه سوء و فحشا را از او منصرف سازد؛ زيرا او از بندگان مخلص و خالص شده و اخلاص يافته است.

در اين آيه، سخن از رفع سوء و فحشا از دامن يوسف عليه السلام نيست، بلكه مراد، همان دفع سوء و فحشا از ساخت ايشان است.

مفهوم «يطهركم تطهيرا» نيز لزوما به معناي سابقه ي عدم طهارت نيست؛ چنان كه آيه ي شريفه زير، كه در وصف همسران بهشتي است، به مطهر بودن آنان، بدون سابقه ي آلودگي اشاره دارد:

«و لهم فيها أزواج مطهرة...». [6] .

و در وصف صحيفه هاي نوراني قرآني مي فرمايد:

«رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة». [7] .

اما معناي متعلق اذهاب، كه در آيه ي تطهير، همان رجس است، در رويكرد اخير، كه متكي به شواهد روايي است، مفهومي عام، شامل همه ي مراتب رجس، آلودگي و پليدي است و هر چند دلالت آن بر گناه و قبايح و آلودگي حاصل از آن، در اين آيه، قدر متيقن و قطعي آن محسوب مي شود، اما مراد اصلي، ايجاد صيانت و طهارتي كامل و نورانيتي عميق است كه عرصه وجودي و فكري و رفتاري اهل بيت عليهم السلام را از هر آلودگي و ناخالصي، منزه و پاك مي دارد و آنان را شايسته ي وصف «مخلص» مي سازد و بالتبع زمينه ي ارتكاب هر گناه و معصيتي را نيز نفي مي كند.

چنان كه در روايت و اخبار مورد نظر، گاهي مراد از رجس، شيطان دانسته شده است كه منشأ گناهان و معاصي است [8] و گاه شك درباره ي خدا و اوصاف او و دين الهي، مدلول آن معرفي شده است. [9] .

در تفسير «يطهركم تطهيرا» نيز طهارت از ولايت جاهلي، مورد توجه قرار گرفته است كه با توجه بدان، دامنه ي شمول آيه، بسيار خاص و محدود مي شود. [10] در اين جا مناسب است توضيحي درباره ي مقام عصمت، كه نتيجه ي رويكرد اخير درباره ي آيه است، داده شود تا اشكال هاي محتمل رفع گردد.

اولا، عصمت در ديدگاه شيعي، كه درباره ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت گرامي اش عليهم السلام مطرح است، به معناي صيانت آنان از گناهان كبيره و صغيره مورد اتفاق است، چه به صورت عمدي و چه سهوي؛ اما عصمت به معناي نزاهت و صيانت از هر خطايي، حتي در رفتارهاي عادي، كه بعد شرعي و ديني در آن لحاظ نشده است، مورد وفاق نيست.

ثانيا، مسئله ي عصمت در ديدگاه شيعي، امري پيچيده نيست، بلكه تحليلي كاملا عقلايي و عرفي دارد كه بر اين اساس، شبهه ي تلازم عصمت با سلب اختيار از معصوم نيز حل شدني است. تبيين عقلايي و عرفي عصمت، با توجه به زمينه ها و عوامل ذيل به اين مقام، ميسر است.

عصمت، در پرتو معرفت عميق و كامل به قبح و خطر گناه از يك سو، مراقبت دائم از سوي ديگر و فراهم بودن زمينه هاي سالم و پاك، از پيش از تولد، از سوي سوم، حاصل مي آيد. ضمن آن كه دست يابي به هر مرحله اي از نورانيت و معنويت، افق تازه اي از نورانيت هاي بيش تر را روي شخص قرار مي دهد.

بر اين اساس مي توان مراتبي از عصمت را درباره ي عموم انسان ها مشاهده كرد، كه نمونه ي آشكار آن، عصمت و صيانت مادر از ارتكاب گناه قتل فرزند خويش است كه ريشه در معرفت و محبت ذاتي و خدادادي او دارد. طبعا شايستگي اتصاف به اين وصف و دوام آن، نيازمند تلاش مضاعف معصوم و انجام درست رسالت خطيري است كه بر دوش او نهاده شده است و در واقع، معصوم كسي است كه به تعهد الهي خود عمل مي كند و در مبارزه با شيطان، همواره غالب و پيروز است و در شمار بندگاني است كه خود شيطان هم پيشاپيش، خود را عاجز از اضلال آن شمرده است: «الا عبادك منهم المخلصين». [11] .

بر اين اساس، مسئله ي عصمت، ابعاد گسترده اي دارد و مرتبه ي متعالي آن، ضمن آن كه متناسب با رسالت و مسئوليت خطير اهل آن، از عنايات ابتدايي و ويژه ي خداوند مايه مي گيرد، در تلاش و مجاهدت فوق العاده ي معصوم نيز ريشه دارد.

از اين مرتبه پايين تر، ديگر مؤمناني كه رسالت بزرگ اولياي دين را ندارند و طبعا احراز مقام عالي و عصمت براي آنان ضرورتي ندارد، مي توانند در مسير نيل به ابعادي از آن گام بر دارند و در حد ظرفيت خود، طهارت پيشه كنند و از عنايات و هدايت هاي خاص الهي بهره مند گردند:

«و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا». [12] .

جالب توجه است كه در يكي از روايات ذيل آيه ي تطهير نيز آمده است كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ي تطهير مي فرمايد:

يعني الأئمة عليهم السلام، من ولايتهم من دخل فيها دخل في بيت النبي صلي الله عليه و آله. [13] .

پيام اين حديث، آن است كه هر چند منزلت ويژه ي مورد اشاره ي آيه، مربوط به ائمه عليهم السلام است، ولي ديگران نيز در پرتو ولايت و پيوند با آنان مي توانند مشمول خطاب آيه ي و بركات آن باشند.


پاورقي

[1] ر.ک: التفسير الکبير، ج 25، ذيل آيه.

[2] ر.ک: روح المعاني، ج 22، ذيل آيه.

[3] ر.ک: مجمع‏البيان، ج 8، ذيل آيه؛ الميزان، ج 16، ذيل آيه.

[4] ر.ک: ابن‏المنظور، لسان العرب، ج 5، ماده‏ي ذهب.

[5] يوسف (12) آيه‏ي 24.

[6] بقره (2) آيه‏ي 25.

[7] بينه (98) آيه‏ي 2.

[8] ر.ک: جامع‏البيان، ج 12، ذيل آيه.

[9] ر.ک: نور الثقلين، ج 4، ص 276، ح 96.

[10] ر.ک: همان، ص 277، ح 110.

[11] حجر (15) آيه‏ي 40.

[12] عنکبوت (29) آيه‏ي 69.

[13] نورالثقلين، ج 4، ص 274، ح 96.