بازگشت

نقد و بررسي مباني تفسيري آيه ي تطهير


از مباحث روش شناختي مهمي كه در تفسير آيه ي تطهير و بررسي مباحثات مربوط بدان، مورد توجه است، نقد مباني تفسيري آن است، كه بدون تحليل دقيق آن نمي توان تصويري دقيق و منطقي از مباحث ارائه كرد. از نكات اساسي در اين باره، آن است كه مفسر بايد ميان مباني تفسيري خود و آراي تفسيري اش هماهنگي لازم را پديد آورد. به نظر مي رسد كه در مباحث مربوط به آيه ي تطهير، مهم ترين مباني تأثيرگذار در اختلاف آرا را مي توان تحت دو عنوان زير مطرح كرد:

1. تفسير قرآن در پرتو قرآن و شواهد دروني

2. تفسير قرآن در پرتو سنت و سيره و شواهد بروني

ظاهرا اصل دو عنوان ياد شده، اجمالا مورد اتفاق مفسران اسلامي است؛ اما در تفاصيل و جزئيات آن، اختلاف هاي گاه عميقي رخ نموده است. اينك به اجمال، هر يك از اين دو مبنا را بررسي كرده، ميزان و قلمرو تأثير آن را بر تفسير آيه ي تطهير، جست وجو مي كنيم.

مباني نخست، كه ناظر به نقش شواهد دروني قرآن، در فهم و تفسير آن است، ريشه در قواعد و اصول قرآن شناختي و زبان شناختي دارد.

قرآن به عنوان كلام الهي، با هدف هدايت مردم، در قالب زبان مردم، تنزل يافته است:

(قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين - يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام). [1] .

(انا أنزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون). [2] .طبعا مدلول و مفاد روشن قرآني را نبايد از مراد الهي بيگانه شمرد و نمي توان اهميت دلالت عرفي و عمومي آيات را ضوابط مربوط ناديده گرفت. البته در اين باب، قلمرو واقعي، ظهور است و افادات قرآن ميان عالمان اسلامي بحث است.

برخي همه ي ظهورات را - علم از ظهوراتي كه در حد نص صريح، دلالت دارند يا بر حسب مصطلح علم اصول فقه، نص نبوده، بلكه ظاهر كلام به شمار مي آيند - معتبر تلقي مي كنند و برخي در حد ظهورات صريح و بي شبهه توقف مي كنند.

يا برخي، ظهورات مربوط به معارف عمومي را معتبر مي دانند و ظهورات مربوط به معارف علمي و شرعي را منوط به شرح و تفسير سنت مي دانند. برخي نيز براي همه ي ظهورات، اعتبار مستقل قائلند. به هر تقدير، اصل اهميت ظهور قرآني، دست كم در معارف عمومي را كسي از محققان انكار نكرده نيست. از سوي ديگر عالمان اصول فقه در مباحث زبان شناختي خود نيز به ضوابط عرفي و عقلايي اعتبار و حجيت ظواهر كلام الهي اشاره كرده اند.

اما همه ي سخن درباره ي آيه ي تطهير، بر سر اين است كه آيا نظم و چينش خاص آيه هاي قرآني و از جمله، اين آيه، با ديگر آيات، دليل قاطعي براي انصراف مفهوم آن، به جهتي خاص به حساب مي آيد يا خير؟

بيش تر مفسران اهل تسنن، ارتباط سياقي مزبور را اساس نظريه ي تفسير خود، درباره ي آيه و نقد شواهد مخالف را جمله انبوه روايات معتبر تفسيري قرار داده اند.

به نظر مي رسد كه با توجه به شواهد گوناگون، وحدت سياق آيات و بخش هاي متصل به يكديگر، اصل حاكم و جاري در همه ي قرآن نيست و هم اثبات آن نيازمند دليل و شواهد و شواهد كافي است و هم نفي آن، با شواهد ديگر ممكن است. اين شواهد را مي توان به اجمال چنين گزارش كرد:

اولا، ترتيب موجود ميان آيات و سور قرآني، لزوما همان ترتيب واقعي نزول نيست و اجمالا تغاير ميان ترتيب ثبت در مصحف، جاي ترديد نيست؛ گو اين كه مي توان شواهدي يافت مبني بر اين كه ترتيب موجود نيز تحت اشراف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و بر اساس حكمت و مصلحت صورت يافته، شكل و هيأت اين ترتيب نيز در اعجاز بيان قرآني دخيل است.

بر اين اساس، اگر شواهد دروني در متن قرآن، به حد كافي وجود داشت كه به ارتباطي وثيق و مدون شبهه ي فرازهاي قرآني بينجامد، طبعا سياق مربوط به آن، مورد توجه قرار مي گيرد؛ اما اگر اين شواهد، در اين حد اقامه نشود و احتمال مخالفي نيز به قوت خود باقي بماند، دليلي بر اصرار بر مفاد خاص سياقي وجود ندارند، هر چند جست وجو از مناسبت ها و حكمت هاي نظم موجود، امر ديگري است.

ثانيا، در مجموعه ي آيات و بخش هايي كه وحدت نزول آنها به اثبات مي رسد نيز دليل قاطعي بر وحدت همه ي موضوع آنها وجود ندارد، بلكه بر عكس، شواهد فراوان قرآني و روايي، بر امكان تغابر موضوعات يك آيه ي وجود دارد. از جمله شواهد قرآني، آياتي هستند مشتمل بر خطابات متغاير؛ مانند:

(يوسف أعرض عن هذا و استغفري لذنبك انك كنت من الخاطبين). [3] .

صنعت التفات و گريز از مطلب و خطابي، به مطلب و خطاب ديگر، تحت شرايط و مناسبت هاي خاص، از منابع زيباي ادبي و بلاغي است كه در علم بلاغت از آن ياد شده، قرآن هم از آن بهره برده است.

هم چنين در روايات اسلامي، اين مطلب مسلم است كه صدر و ذيل آيات ممكن است موضوعات متغايري داشته باشند. در روايتي منقول از امام باقر عليه السلام، در تفسير عياشي چنين آمده است:

ليس شيي ء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، ان الآية ينزل أولها في شيي ء و أوسطها في شيي ء و آخرها في شيي ء ثم قال: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت...). [4] .

آن چه از اين مضمون، در روايات گوناگون آمده به دست مي آيد، آن است كه لزوما سياق آيات با نگاهي سطحي نمي تواند چارچوب درستي براي شناخت دقيق پيام قرآني باشد؛ چنان كه آيه ي تطهير، موضوعي متغاير با صدر آيه دارد. نظير اين مطلب را در روايات تفسيري ذيل آيه ي ولايت [5] مي يابيم.

بر اساس آن چه گذشت، پافشاري بر وحدت سياق آيه ي تطهير، با ديگر بخش هاي پيرامون آن، نمي تواند توجيه درستي داشته باشند و دست كم مي تواند در حد يك احتمال ابتدايي عرضه شود كه خود نيازمند شواهد ديگري است كه هم سياقي را تأييد كند و لااقل معارضي در برابر آن يافت نشود؛ اما تفسيري كه مفهوم مستقلي از آيه ي تطهير ارائه مي دهد، بر اساس مدلول ظاهري خود آيه، از يك سو و روايات تفسيري فراوان، از سوي ديگر است كه در مجموع مي تواند معترضه و مستقل بودن آيه ي را در ميان خطابات مربوط به زنان پيامبر توجيه كند.

دو نكته ي مدلول ظاهري خود آيه و روايات تفسيري، بعدا بررسي خواهد شد.

دومين مبناي تفسيري مربوط به آيه ي تطهيري، ناظر به نقش شواهد دروني در فهم آيه است.

نقش سنت، به معناي گفتار و رفتار و تقرير پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تبيين و شرح قرآن كريم، از آيات قرآن به دست مي آيد:

(و أنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم..). [6] .

چنان كه اصولا آموزش معارف وحياني، در كنار تلاوت آيات آسماني، رسالت مهم پيامبر شمرده شده است:

(يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة). [7] .

اين شأن را رسول گرامي اسلام، به اذن الهي، پس از خود به عترت پاك خويش سپرده، آنان را در كنار قرآن، مرجع علمي و معرفتي معرفي كرده است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي، ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا. [8] .

بر اين اساس، ناسازگاري ميان قرآن و سنت، پذيرفته نيست و سنت معتبر، همواره شارح درست معارف قرآني خواهد بود.

در هر تفسيري از آيات قرآن، كه با سنت معتبر ناسازگار باشد، مي توان تجديد نظر كرد؛ چنان كه هر فهمي از سنت، كه با مفاد روشن قرآني ناهماهنگ باشد، بي اعتبار است. با قبول اين مبنا، درباره تفاسير آيه ي تطهير نيز سخن همين است. هر چند مفسران سني، ممكن است تفسير شيعي را مخالف قرآن تلقي كنند، اما با توضيحاتي كه در مبناي نخستين گذشت، دانسته شد كه مسئله سياق، اصل مسلمي در تفسير قرآن نيست تا مخالفت با آن، مخالفت با قرآن به حساب آيد.

به بيان ديگر، تفسير شيعي، كاملا با مدلول و مفاد خود آيه ي تطهير، به عنوان بخشي از قرآن، كه معناي تام و كاملي دارد، سازگار است و با تكيه بر شواهد قطعي نزول، از اختصاص آيه به اصحاب كساء عليهم السلام و دلالت بر فضيلت و مقام بالاي آنان سخن مي گويد.

در واقع، روايات فراواني كه جايگاه آيه ي تطهير را تبيين و از اختصاص آن به گروهي خاص ياد مي كنند، وجهي از وجوه محتمل آيه ي تطهير را تقويت و وجوه محتمل ديگر را، با تكيه بر سياق، به ذهن مفسران مي رسد، رد مي كنند.

اما تفسير ديگر آيه، كه مورد توجه بيش تر مفسران اهل تسنن قرار گرفته است، احتمال ابتدايي آيه ي را اصل قرار داده است و درصدد توجيه يا انكار و رد مضمون روايات بر آمده، نقش مهم سنت را در تفسير قرآن از ياد برده است.


پاورقي

[1] مائده (5) آيه‏ي 15 و 16.

[2] يوسف (12) آيه‏ي 2.

[3] همان، آيه‏ي 29.

[4] عياشي، التفسير، ج 1، ص 95.

[5] مائده (5) آيه‏ي 3.

[6] نحل (16) آيه‏ي 44.

[7] جمعه (62) آيه‏ي 2.

[8] بحارالانوار، ج 22، ص 476.