بازگشت

محبوبيت اهل بيت و عزت بازماندگان


«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» [1] .

چنانكه مكرر گفته شد محبت و دوستي اهل بيت جزء مزاج ايماني و اسلامي هر مسلمان است و احدي نيست كه مسلمان باشد و پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ را دوست بدارد و با اين حال حبيبه ي عزيزه اش سيدة نساء العالمين، و دو ريحانه اش حسن و حسين، و برادر و پسر عمش علي ـ عليهم السّلام ـ را دوست نداشته باشد.

همانطور كه حضرت زين العابدين ـ عليه السّلام ـ در خطبه مسجد شام فرمود:

يكي از خصائص اين خاندان محبتي است كه خداوند متعال از آنها در دلهاي مؤمنين قرار داده است.

يكي از آثار شهادت حسين ـ عليه السّلام ـ اين بود كه اين محبت در دلها زياد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.

ايمان، شجاعت، صراحت لهجه، پايداري، مردانگي، مظلوميت و دشمني با ظالم صفاتي هستند كه هركس آنها را دارا باشد محبوب مي شود.

از اشعاري كه شعرا پس از شهادت حسين ـ عليه السّلام ـ در مرثيه ي آن حضرت و مدح خاندان علي ـ عليه السّلام ـ سروده اند معلوم مي شود كه شهادت امام ـ عليه السّلام ـ در جلب قلوب و محبت مردم چه تأثير عجيبي كرد و چگونه دلهاي همه را ربود.

هرچه سخن از محبوبيت حسين ـ عليه السّلام ـ بگوئيم، كم گفته ايم اين مراسمي كه به عنوان عزاداري آن حضرت در هند، پاكستان، عراق، ايران، سوريه، لبنان، بحرين، احسا، افغانستان، مصر و نقاط ديگر، و خصوص در شبها و روزهاي مخصوصه مانند عرفه، نيمه رجب، نيمه شعبان و اربعين و عاشورا برگزار مي شود، نشان مي دهد كه حسين ـ عليه السّلام ـ قلوب همه را مالك شده و مردم، حتي بيگانگان نيز عاشق و دلباخته ي او شده اند.

نه فقط اين مراسم در كربلا و در اطراف قبر آن حضرت انجام مي شود، بلكه در نقاط ديگر در مشاهدي كه به آن پيشواي آزاد مردان جهان يا به يكي از فرزندان يا خواهران او منسوب است، همين اجتماعات تشكيل وشور و هيجان و عشق و محبت همه را فرا مي گيرد.

در بقاعي كه منسوب به سر مطهر آن حضرت است، خصوصاً در مشهد الرأس در قاهره در روزهاي عاشورا و در شبهاي دوشنبه در مشهد سقط (نزديك حلب) و در دمشق كه پايتخت بني اميه بود در مشهد دختر صغير آن حضرت، و مشهد حضرت زينب، و مشهد الرأس در جامع دمشق، و در مشهد زينبي مصر، اجتماعات و ابراز احساسات نسبت به مقام قدس حسين مي شود كه بعضي از آنها شايد كمتر از مراسم عاشورا و اربعين در كربلا نباشد.

هشام بن عبدالملك در زمان حكومت پدرش به مكه ي معظمه مشرف شد، وقتي طواف بجا آورد خواست استلام حجر كند، از كثرت ازدحام نتوانست، منبري برايش گذاشتند تا بر آن بنشيند.

در اين هنگام حضرت علي بن الحسين زين العابدين ـ عليه السّلام ـ در حاليكه ازار و ردائي بر تن داشت و زيباترين و خوشبوترين مردم بود ظاهر شد و شروع به طواف كرد، در هر شوط وقتي به حجر الأسود مي رسيد به احترام آن حضرت مردم به يك سو مي شدند، تا فرزند عزيز حسين استلام حجر مي كرد.

هشام كه اين احترام و احساسات را در آن موقع كه هر كس مي خواست خود را به حجر برساند، از مردم ديد خشمناك شد، يكنفر از اهل شام از او پرسيد:

اين كيست كه مردم پاس هيبت و احترام او را به اين گونه نگاه مي دارند، و براي احترام او از حجر به يك سو مي شوند؟

هشام براي آنكه شاميان امام را نشناسند گفت من او را نمي شناسم.

فرزدق كه حاضر بود گفت: من او را مي شناسم.

مرد شامي گفت: يا ابا فراس او كيست؟

فرزدق آن قصيده ي طولاني را كه از جمله ي آن، اين ابيات است سرود:



هذَا الَّذي تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْأَتَه

وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ، وَالحِلُّ وَالْحَرَمُ



هذَا ابْنُ خَيْرِ عِبادِ الله كُلِّهِم

هذَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطاهِرُ العَلَمُ



اِذا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها

اِلي مَكارِم هذا يَنتَهِي الْكَرَمُ



هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَه

بِجَدِّهِ اَنْبِياءُ الله قَدْ خُتِمُوا



مِنْ مَعْشَر حُبُّهُم دينٌ وَ بُغْضُهُم

كُفْرٌ، وَ قُرْبُهُمْ مَنْجي وَ مُعْتَصَمُ



يُستَدْفَعُ الضُّرُّ وَ الْبَلْوي بِحُبِّهِم

وَيُسْتَزادُ بِهِ الاْحْسانُ وَ النِّعَمُ



«اين كسي است كه خاك بطحا جاي پايش را مي شناسد، كعبه و حلّ و حرم او را مي شناسد.

اين پسر بهترين بندگان خداست، اين پرهيزگار، پاكيزه، پاك و سرشناس است.

وقتي قريش او را ديد، گوينده اش گفت: به بزرگواريهاي اين مرد، بزرگواري منتهي مي شود.

اين پسر فاطمه است! اگر او را نمي شناسي، رسولان خدا به جدّ او ختم شدند.

او از خانداني است كه دوستي آنها دين، و دشمني آنان كفر است و نزديك شدن به آنان پناهگاه و محل امن است.

ضررها و بلاها با دوستي آنان دفع مي گردد و با دوستي آنان نيكيها و نعمتها زياد مي شود».

از اين حكايت و اين قصيده، شدت محبت و علاقه ي مردم به خاندان نبوت و عزت، و عظمت پسر يگانه ي حسين زين العابدين ـ عليه السّلام ـ ظاهر مي گردد و معلوم مي شود كه عموم مردم، تشنه ي شنيدن فضايل اهل بيت بوده اند كه فرزدق به مقتضاي بلاغت در آن محضر عظيم و مجمع عام با اينكه مي دانست مورد مواخذه حكومت ستمكار اموي قرار مي گيرد، آن قصيده را سرود.

اين همان حقيقتي است كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ با يك جمله ي كوتاه بيان فرموده است:

«بَقِيَّةُ السَّيْفِ اَبْقي عَدَداً، وَ اَكْثَرُ وَلَداً» [2] .

بازماندگان كساني كه در راه حفظ شرف و دفاع از حق، و حمايت از دين و اعلاي كلمه خدا جهاد مي كنند، و كشته مي شوند عددشان باقي تر، وفرزندانشان بيشترند. يعني موجبات بقا و عزت و ترقي، تكثير و بزرگي برايشان فراهم تر است از كساني كه زندگي با ذلت و پستي و زير بار ظلم ستمكاران و بد كيشان را اختيار مي كنند.



از آن مردماني كه اندر جهاد

پي حفظ دين و صلاح عباد



نمودند در راه حق جان نثار

تحمل نكردند پستي و عار



ندادند تن زير بار ستم

بلوح شرف ماند زانها رقم



از آنها بس اولاد و خويش و تبار

بماند بعزّت در اين روزگار



عزيزند و پيش همه سربلند

ز ظالم نبينند زان پس گزند [3] .



بنا به روايت حمدالله مستوفي يزيد سيزده پسر و دختر داشت [4] مع ذلك امروز در دنيا كسي نيست كه خود را به يزيد نسبت دهد، و اگر كسي باشد كه بداند به او منسوب است از بيم ننگ و سرزنش و ملامت و تنفر مردم نسب خود را مخفي مي سازد.

و از حسين ـ عليه السّلام ـ بعد از واقعه ي كربلا غير از حضرت زين العابدين پسري باقي نماند ولي امروز ميليونها سادات و شرفاء از اولاد زين العابدين ـ عليه السّلام ـ مشهورند و معروف، و در بلاد و ممالك اسلام وجود دارند كه اهل سنت و شيعه به آنها احترام گذاشته و از ايشان تجليل مي نمايند و به وجودشان تبرك مي جويند.


پاورقي

[1] همانا آنان که به خدا ايمان آوردند و اعمال شايسته بجا آوردند، خداي رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب مي گرداند. سوره ي مريم، آيه ي 96.

[2] نهج البلاغه، ج 3، ص 169 ـ ک 84.

[3] گنج عرفان، تأليف مرحوم آيت الله والد قدس سره، ص 84، کلمه 384.

[4] حجة السعادة، ج 2، ص 3 ـ مروج الذهب، ج 3، ص 36.