بازگشت

پناه بر خدا


اهانت به مقام مقدس پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ از اين بالاتر نمي شود كه كسي صريحاً يا به كنايه بگويد: شمشير او به دست اين افراد بود، يعني اين افراد مظهر برنامه هاي سياسي و نظامي اسلام بودند.

«لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ وَ اِنّا للهِِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون».

جا دارد كه براي مثل اين مصيبتها كه در اسلام، افرادي مانند ابن العربي پيدا شوند و جسارت و دشمني را با اهل بيت رسالت به اين حد برسانند، عوض اشك خون گريه كنيم.

دشنام و ناسزا به پيغمبر و به اسلام از اين جمله ي ابن العربي بدتر نيست؟

نه، اي ابن العربي! حسين و ياران و اصحابش و هر كس براي ياري حق و نصرت اسلام قيام كرد، با شمشير پيغمبر كشته نشد.

حسين ـ عليه السّلام ـ، با شمشير عتبه و شيبه و وليد و مشركيني كه با اسلام مبارزه كردند كشته شد. با شمشير كفر و ارتجاع، با شمشير ابي سفيان و پسرهايش كه در جنگ بدر و اُحد و احزاب بروي اسلام كشيده شد، با شمشيري كه حمزه را با آن كشتند، با شمشير معاويه و عمرو عاص و مروان، كشته شد. حسين با شمشير شما نويسندگان متملق و چاپلوس كشته شد.

يكي ديگر از اين افراد محمد خضري بيگ صاحب كتاب «محاضرات تاريخ الامم الاسلاميه» است كه در كتاب نامبرده به اسلام و تاريخ خيانتها كرده است.

اين مرد كه ناصبي و طرفدار بني اميه مخصوصاً معاويه و يزيد بوده، قيام حسين ـ عليه السّلام ـ را يك تندروي و انتحار سياسي و ترك حزم و دورانديشي و خوش گماني به مردم عراق شمرده و با الفاظي اعتراض آميز از نهضت حسين ـ عليه السّلام ـ انتقاد كرده و به جاي اينكه بني اميه و مخصوصاً معاويه را كه موجب تفرقه و اختلاف مسلمين شد و برخليفه ي بحقّ خروج كرد و پسرش يزيد را كه شايستگي نداشت، به رسم اكاسره و قياصره، وليعهد ساخت، نكوهش و توبيخ كند به روش پاك و مقدس حسين ـ عليه السّلام ـ و قيام او برضدّ يزيد، حمله كرده و در پايان مقال مي گويد:

حسين ـ عليه السّلام ـ در موقعي با يزيد مخالفت كرد كه هنوز از او جور و ستمي ظاهر نشده بود.

ما مي گوئيم: در محيط مسلمين و جهان اسلام خصوصاً با توجه به سوابق روشن سيد الشهداء ـ عليه السّلام ـ و فضايل و مناقب او و اخبار و احاديث متواتره اي كه در شأن و بلندي مقامش از پيغمبر اعظم ـ صلّي الله عليه وآله ـ روايت شده، احتمال آنكه حسين در اين قيام قدمي به اشتباه برداشته باشد مردود و منفي است و مصاب بودن آن حضرت، يك فكر عمومي و نظر و رأي همگاني است.

در عصر ما عموم عقلاء و طبقات فاضل دنيا براين عقيده هستند كه بايد تا سرحد امكان با ظلم و ستم و استثمار ضعيفان مبارزه كرد و حيات و بقاي ملل را وابسته به مقاومت آنها در برابر ظلم و ستم مي دانند و روش حسين را مي ستايند، او را پيشواي فداكاران راه نجات بشر و آزادي ملتها و اصلاحات مي دانند و به ياوه سرائيهاي خضري بيگ ناصبي كسي اعتنا نمي كند و كساني كه اين ياوه ها بر قلم و زبانشان جاري شود مورد طعن و ردّ مسلمين واقع مي شوند. مع ذلك بطور اختصار با توجه به پاسخهائي كه دانشمند مصري استاد محمد رضا در كتاب «الحسن و الحسين سبطا رسول الله» به خضري بيگ داده چند پاسخ به او مي دهيم:

1 ـ خضري بيگ گمان كرده، قيام حسين ـ عليه السّلام ـ به منظور طلب سلطنت بوده و حاصل نشدن آن به علت ترك حزم و احتياط و آماده نساختن وسائل و اسباب بوده است؛ از اين جهت حركت امام را بدون مطالعه عاقبت كار و دور انديشي شمرده و مورد انتقاد قرار داده است.

ولي چنانكه مكرر گفته ايم: قيام امام براي طلب حكومت نبود و آن حضرت از عواقب امر مطلع بود و ديگران هم از مآل و پايان اين حركت آگاه بودند و امام خود را مكلّف مي دانست كه در برابر وضعي كه پيش آمده عكس العمل نشان دهد.

او بيعت با يزيد را جايز نمي دانست و امتناع از آن را هرچند به قيمت خون پاكش تمام شود واجب مي دانست.

حسين در بين امّت شخصيت اول و تمام شرايط زمامداري اسلامي در او جمع بود. او از خاندان رسالت بود، به صلاح امت اهميت مي داد. چگونه راضي شود خلافت بازيچه جواني فاسق، فاجر و متجاهر به گناه گردد.

اگر امر به معروف و نهي از منكر واجب باشد، حسين ـ عليه السّلام ـ اول كسي بود كه بايد به آن عمل كند، و اول كسي است كه بايد براي پاك كردن محيط از منكرات و كفر و ظلم اگر چه به بذل جان باشد، اقدام كند. اگر حسين ـ عليه السّلام ـ در راه بقاي دين دفاع از شرع، مجاهده و فداكاري نكند پس چه كسي جهاد كند؟

حسين فداكاري و جان نثاري در راه اقامه ي حق و اماته ي باطل و نجات اسلام را واجب مي دانست كه فرمود:

«لا اَرَي الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً، وَلاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما»

و فرمود:

«لا اُجيبُ ابْنَ زِياد فَهَلْ هُوَ اِلاَّ الْمَوْتُ فَمَرْحَباً بِهِ».

اشتباه يا اشتباه كاري خضري بيگ در اينجا است كه قيام امام را با قيام سياستمداران و رياست طلبان تاريخ مقايسه كرده و آن را انتحار سياسي و ترك حزم شمرده با آنكه اين قيام از هرگونه شائبه اغراض دنيائي و شخصي منزه و مبرا بود و در فصل اول همين بخش روشن ساختيم كه قيام امام يك قيام الهي و اداي تكليف ديني و مأموريت خدائي بود و بايد آن را با قيامهاي مشابه آن (نهضتهاي انبياء و اولياء) مقايسه كرد كه به اتكاي نيروي مادي و ظاهري نبود.

ابراهيم خليل در حاليكه نه قشوني داشت و نه شمشير و اسلحه و نه همكار و همفكري، در برابر پادشاه جباري مانند نمرود قيام كرد و خدايان و مقدسات او و ملتش را خوار شمرد، بتهايشان را شكست و پايمال نمود. موساي كليم چوپان پشمينه پوش فقير از فرعون مصر خواستار شد كه دست از دعواي خود بردارد و استعباد بندگان خدا را ترك كند و بني اسرائيل را آزاد سازد، او را گمراه شمرد و از او و قشون و سپاهش بيم نكرد.

محمّد ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ بي معين و يار و ياور و تنها و بي جمعيت و لشكر، پرچم دعوت گردنكشان متكبر عرب و عجم را به دوش گرفت، و قبائل مشرك و وحشي را كه سيصد و شصت بت داشتند، به توحيد و پرستش خداي يگانه خواند و به پادشاه ايران و قيصر روم نامه نوشت و همه را دعوت به پذيرش دين خدا كرد.

يحياي پيغمبر، مردم را به سوي خدا خواند، پادشاه ستمكاري او را كشت و سرش را براي فاحشه اي به هديه بردند.

حسين مردم را به حق و عدالت و دين جدش دعوت كرد، او را كشتند و سرش را براي يزيد هديه بردند.

زكريا و ساير پيغمبراني كه كشته شدند، يا مردم دعوتشان را پذيرفتند، با اتكا به كدام اسباب ظاهري و وسايل مادي قيام كردند.

قيام اين طبقه جز مأموريت ديني، باعثي نداشت و غلبه و شكست ظاهري براي آنها يكسان بود.

در عصر انبيا نيز كساني بودند كه دعوت ايشان را تندروي و بي احتياطي و استقبال از مرگ و هرگونه خطر مي شمردند، بلكه آنها را به باد استهزاء و تمسخر مي گرفتند، چون هدف انبيا را از هدف مردمان دنيا طلب و جاه دوست تميز نمي دادند و نهضتهاي روحاني و معنوي و آسماني را كه براساس اطاعت امر خدا و فضيلت و بشر دوستي و حقيقت و عدالت و اتمام حجت است، مانند نهضتهاي دنيائي كه براساس حبّ به دنيا و جاه و رياست و منفعت شخصي است گمان مي كردند.

2 ـ به نظر خضري بيگ، حسين ـ عليه السّلام ـ وقتي قيام كرد، هنوز از يزيد ستمي ظاهر نشده بود و بهتر اين بود كه صبر كند و حرفي نزند و حكومت او را امضا كند تا يزيد بر مركب مرادش سوار شود و ظلم و ستمش عالم را بگيرد، آن وقت قيام كند!

خضري گمان كرده حسين ـ عليه السّلام ـ يزيد را نمي شناخت، يا مسلمانها او را نمي شناختند.

يزيد مشهور به فساد اخلاق و اعمال زشت بود. ميگساري و سگبازي و تجاهر او به معاصي معروف بود كساني كه در زمان معاويه با ولايتعهدي او مخالفت كردند همه فساد اخلاق و سوء رفتار او را مانع زمامداري او مي دانستند.

يزيد در زمان پدرش حتي وقتي به مدينه مي آمد، با آنكه مي دانست كردار و رفتارش به گوش بزرگان اسلام و صحابه مي رسد، دست از ميگساري بر نمي داشت [1] .

امام در همان عهد معاويه، او را مي شناخت و به معاويه فرمود: تو مي خواهي مردم را به اشتباه بيندازي، مثل آنكه غائبي را وصف كني يا كسي را كه در پشت پرده است بشناساني، يزيد خودش خود را با سگها و كبوترهايش و كنيزان خواننده و نوازنده اش و با انواع كارهاي لهو شناسانده است، رها كن آنچه را اراده كرده اي! سود نمي دهد تو را اين كه بر خدا وارد شوي در حالي كه بار گناهي كه از ستم به اين خلق داري بيشتر از اين باشد [2] .

3 ـ اگر يزيد بعد از شهادت امام ـ عليه السّلام ـ عدل و داد پيشه كرده وبه كتاب و سنت عمل نموده بود و آن كردار زشت و رفتار نكوهيده را ترك كرده بود، جا داشت كسي بگويد حسين او را چنانكه بايد نشناخت و در نهضت شتاب فرمود.

ولي بعد از آنكه حادثه ي، كربلا و اسارت خاندان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ و واقعه حرّه و تخريب مكه ي معظمه و مداومت او به معاصي و تجاهر به فسق و فجور و گناهان كبيره، او را بيش از پيش به مردم معرفي كرد، اينگونه ايراد از خضري بيگ جز آنكه حكايت از عداوت با اهل بيت مي كند معنائي ندارد.

4 ـ سخنان خضري بيگ يا از جهت تعصب يا از جهت عدم درك هدف اسلام است او گمان مي كند هركس عليه هرحكومتي در هر شرايطي قيام كند، عامل تفرقه و اختلاف است و بايد از هر ظالم و ستمگر و هر حكومتي، تمكين و اطاعت كرد و با او همكاري و سازش نمود تا تفرقه و اختلاف پيش نيايد و اتحاد و همكاري، پسنديده است اگر چه با ستمكاران و براي ظلم و ستم باشد و همه بايد با حكومت يزيد، وليد، حجاج، معاويه و بيدادگران تاريخ از در سازش در آيند و آنها را به رسميت بشناسند تا تفرقه ايجاد نشود. نه، خضري بيگ! سخت گمراه شده اي، اختلاف و تفرقه بين اهل حق و باطل هميشه بوده و هيچ شريعتي اجازه نمي دهد كه اهل حق تسليم اهل باطل شوند، براي آنكه تفرقه و اختلاف حادث نشود. با اين حساب شما، ابراهيم خليل هم كه در مقابل نمرود، و پيامبر عظيم الشأن اسلام كه عليه بت پرستي قيام كرد، العياذ بالله عامل تفرقه و اختلاف شدند.

نه آقاي خضري! ريشه ي اختلافات مسلمين: حكومت امثال معاويه مفرّق الجماعات، و يزيدها و مخالفت آنان با تعاليم دين و دستورات اسلام و جاه پرستي و دنيا طلبي بود.

5 ـ آقاي خضري بيگ! در نزد امام ـ عليه السّلام ـ حساب كار روشن بود و باكمال بيداري و هشياري به سوي مقصد و هدفي كه داشت مي رفت و از ماوراي پرده هاي زمان، اوضاع بعد را پيش بيني مي كرد و تدارك كار را چنان ديد كه حكومت بني اميه در خشم و نفرت عمومي محو و از شمار حكومتهاي اسلامي خارج و به لعن ابد گرفتار گردند حسين در اين جهت كه بني اميه و مخصوصاً يزيد و معاويه را از پا در آورد و پرده از باطن كار آنها بردارد و مسلمانان را با خودش در باطل بودن آنها همصدا كند و اسلام را از شرّ آنها نجات دهد، تمام قوايي را كه لازم بود، براي اينكار بسيج نمود و دقيقه اي از دقايق، حزم و احتياط را ترك نكرد و در راه تأمين مقصد و هدف خويش تمام اطراف و جوانب كار را ملاحظه فرمود و مقدمات را چنان فراهم كرد كه مقصدش تأمين گشت و صداي مظلوميتش در عالم پيچيد، و بني اميه منفور و مخذول شدند و نقشه هائي كه داشتند بي اثر شد، و پسر يزيد (معاويه ي دوم) رسماً بر منبر دمشق به مظالم و جرائم پدر و جدش، و فضايل علي ـ عليه السّلام ـ و صلاحيت اهل بيت شهادت داد.


پاورقي

[1] کامل ابن اثير، ج 3، ص 317.

[2] الامامة و السياسة، ج 1، ص 53.