بازگشت

جنايتهاي بزرگ يزيد


1ـ اعظم جنايات و اكبر مظالم يزيد همان قتل سيد الشهداء و جوانان هاشمي، و اخيار و افاضل دودمان رسالت و اصحاب ابرار آن حضرت و اسارت بانوان اهل بيت است، عبيدالله بن زياد، سيدالشهداء ـ عليه السّلام ـ را به امر يزيد شهيد كرد، و اهل بيتش را مانند كفار اسير ساخت، و به فرمان يزيد آن عزيزان خدا را با سر بريده ي امام حسين ـ عليه السّلام ـ به شام فرستاد، و به دستور يزيد آنها را بر در مسجد دمشق همانگونه كه ديگر اسيران را نگاه مي داشتند نگاه داشتند تا مردم آنها را ببينند. و يزيد او را به پاس اين خدمات تا زنده بود از استانداري معزول نكرد، و از آنهمه جرائم و جناياتي كه مرتكب شد از بستن آب به روي اهل بيت، و اطفال خردسال و كشتن كودكان شيرخوار مؤاخذه اي ننمود، و وقتي عبيدالله به دمشق آمد او را گرامي داشت و با او به ميگساري پرداخت، و در مدحش شعر گفت و مغنيانش غنا مي خواندند، و مجلس بزمشان را گرم مي نمودند.

ابن عباس در پاسخ نامه ي يزيد به او نوشت: گمان ميكني فراموش كرده ام كه تو حسين و جوانان بني عبدالمطلب را كشتي در حاليكه بدنهاي آغشته به خونشان برهنه بر خاك ماند تا خدا ياري كرد، و مردمي را برانگيخت تا آنها را به خاك سپردند، من هر چه را فراموش كنم فراموش نمي كنم كه تو حسين را از حرم خدا، و حرم پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ طرد كردي، و به پسر مرجانه نوشتي، و او را به قتل حسين مأمور ساختي، و من اميدوارم كه خدا تو را به زودي به كيفر اين گناه كه عترت پيغمبر را كشتي مؤاخذه فرمايد (و هم در ضمن اين نامه نوشت):

تو پسر عم من و اهل بيت رسول خدا را كه چراغان هدايت، و ستارگان نوربخش در ظلمات غوايت هستند كشتي، آيا فراموش نموده اي كه ياران خودت را به سوي حرم خدا فرستادي تا حسين را بكشند و همواره از پي قتل او بودي تا ناچار راه عراق گرفت اين ستمها را براي دشمني با خدا و پيغمبر و اهل بيتش كه خدايشان از هر رجس و آلايشي پاك گردانيد مرتكب شدي (تا باينجا مي رساند كه مي نويسد):

از بزرگترين جرمهائي كه موجب شماتت و سرزنش تو است اين است كه دختران رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ، و اطفال و حرم آن حضرت را از عراق به سوي شام اسير بردي تا مردم قدرت و قهر تو را نسبت به ما ببينند، و از اين همه قهر و استيلا، كين نياكان كافر، و انتقام كشته شده گان بدر را مي گرفتي، و آن كينه را كه در دل ساختي آشكار كردي [1] .

و از اعمال كفر آميز او كه دل خواص و نزديكانش هم از آن به درد آمد و بانگ اعتراض همه را بلند كرد اين بود كه سر مبارك حسين ـ عليه السّلام ـ را با بانوان و پردگيان حرم آن حضرت در مجلس عمومي حاضر ساخت و آن سر انور را در جلو خود گذارد و با چوب دستي يا شمشير بر آن رو و لب و دنداني كه پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ مي بوسيد و مي بوئيد مي زد و شعر مي خواند، و شادي مي كرد.

2 ـ پس از واقعه ي جانسوز و دلخراش كربلا واقعه ي ديگري كه به فرمان يزيد عالم اسلام را داغدار و مصيبت زده ساخت واقعه حرّه بود. اين واقعه نيز پرده از روي كفر او و پدرش برداشت، و بر همه ي مردم خطري را كه از ناحيه بني اميه به اساس و مقدسات اسلام متوجه بود آشكار ساخت.

پس از شهادت حسين ـ عليه السّلام ـ، و بروز آن جنايت عظيمه مسلمانها عموماً خطر يزيد را براي اسلام احساس كردند و دانستند كه كوبيدن اسلام و مسلمين و هتك محرمات و الغاء قوانين و احكام و بي اعتنائي به مقام رسالت جزو برنامه هاي اساسي بني اميه است، و يزيد عنصر پليدي است كه در نظرش سوابق اشخاص، و موازين عدل و شرع هيچ ارزشي ندارد و شنائع اعمال و مظالم او در هيچ مرز و حدي متوقّف نمي شود. عطاياي مردم را از بيت المال منع كردند. لذا در مدينه كه بزرگترين مراكز علمي و ديني و مجمع صحابه بود مقدمات قيام و انقلاب فراهم شد.

والي مدينه براي آنكه از شورش جلوگيري كند چند تن از رجال و سران شهر را به دمشق فرستاد تا يزيد از آنها دلجوئي كند و با پول و رشوه، دين آنها را بخرد. يزيد هم از تطميع، و اعطاء جوائز و صلات به آنها خودداري نكرد اما مسافرت اين افراد به شام حقايق را بر آنها آشكارتر ساخت؛ آنها يزيد را سرگرم معاصي و غرق در مخالفت خدا و پيغمبر ديدند وقتي برگشتند گفتند:

ما از نزد يزيد بيرون نيامديم، مگر آنكه ترسيديم بر ما از آسمان سنگ ببارد او مردي است كه دين ندارد، با محارم خود زنا مي كند، شراب مي نوشد و نماز نمي خواند، روزگارش را به لهو و لعب و تار و مصاحبت زنهاي آوازه خوان و با سگبازي مي گذراند، و شبها با اهل فساد و امارد به فحشا مشغول است.

در تواريخ معتبر است كه چون فسق و اسراف يزيد در معاصي به حدّ كمال رسيد و جور و ظلم او و فرمانداران و مأمورينش همه مردم را گرفت، و روش فرعون را تجديد نمود مردم مدينه بر او شوريدند و فرماندارش را بيرون كردند.

يزيد، مسلم بن عقبه را كه در قساوت قلب و ظلم و بي اعتنائي به محترمات ديني و اخلاقي در ميان افسران حكومت اموي كم نظير بود (و از دست پروردگان معاويه و طرف اعتماد او بود) با سپاهي گران به مدينه فرستاد و به او دستور داد سه روز به قتل و غارت مدينه بپردازد با اينكه از پيغمبر صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ روايت است

«مَنْ اَخافَ اَهْلَ الْمَدينَةِ اَخافَهُ اللهِ وَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ اَجْمَعينَ»

كسي كه اهل مدينه را بترساند، خداوند او را مي ترساند و لعنت خدا وفرشتگان و همه ي مردم بر او باد!.

مسلم يا به تعبير بعضي از تاريخ نگاران مسرف با آن سپاه بي باك خون آشام به مدينه آمد و به تحريك و كمك مروان ملعون و خيانت يكي از بني حارثه مدينه را فتح كرد و مظالم و شنائع و جناياتي مرتكب شد كه قلم از تفصيل آن شرمگين، و براي بيان اجمال آن الفاظي كه حاكي از آنهمه شرارت باشد كمياب است، يزيد مال و جان و ناموس اهل مدينه را بر لشكر شام مباح ساخت و باستثناء چند نفر مانند علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ كه خود و خاندانشان از تعرض مصون ماندند ساير صحابه و تابعين در اين واقعه مقتول شدند.

علاوه بر اطفال و زناني كه در اين واقعه فجيعه كشته شدند يكهزار و هفتصد نفر از سران انصار و مهاجرين و صحابه و زهاد و اهل عبادت و هفتصد نفر از حاملين و حافظين قرآن به قتل رسيدند و از ساير مردم ده هزار نفر را كشتند.

كار غارت را به جائي رساندند كه در خانه ها از اثاث و فرش براي كسي چيزي باقي نماند، و در تعرض به نواميس مسلمانان در اين شهر مقدس به امر يزيد هر چه توانستند كوتاهي نكردند، و با اينكه زنان و دختران، فراري و پراكنده و پنهان شده بودند در اين سه روز به هزار دوشيزه عفيفه مسلمان، قشون يزيد باصطلاح خليفه و پادشاه اسلام، تجاوز كردند و شماره زناني كه از زنا حمل برداشتند به روايت مدائني هزار و به روايت ديگر ده هزار رسيد.

سربازي وارد خانه اي شد كه در آن زني از انصار نوزادي در بغل داشت، سرباز اثاث خانه را خواست.

گفت: به خدا چيزي باقي نگذارده اند، و هرچه بوده به غارت برده اند.

سرباز گفت: البته بايد به من چيزي بدهي و گرنه خودت و اين كودك را ميكشم.

زن گفت: واي بر تو اين پسر ابن ابي كبشه انصاري از اصحاب پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ است من از زناني هستم كه در بيعت شجره شركت داشتم بيعت كردم كه زنا نكنم، دزدي نكنم، فرزند نكشم، بهتان نزنم و به بيعتي كه نمودم وفا كردم پس بترس از خدا.

سپس رو به كودكش كرد و گفت: پسر جان به خدا اگر چيزي داشتم كه به فداي تو به اين مرد بدهم، فدا مي دادم.

سرباز بي رحم پاي طفل را همچنانكه پستان مادر را به دهان داشت گرفت و كشيد، و چنان او را به سختي به ديوار زد كه مغز سرش به روي زمين ريخت.

تاريخ نگاران نقل كرده اند هنوز از خانه بيرون نرفته بود كه نصف رويش سياه شد.

خلاصه، تجاوز و كفرشان به حدّي منتهي شد كه مراكبشان را در مسجد پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ بردند، و به منبر شريف و قبر مطهر جسارت كردند و گروهي از مردم را كه پناهنده به روضه مقدسه و قبر و منبر آن حضرت شده بودند در همانجا كشتند و روضه، و مسجد را از خونشان پر ساختند.

تمام اين جرائم را به فرمان يزيد و قدرت او مرتكب شدند و يزيد از مروان كه براي اجراي فرمان او با مسرف همكاري كرد تقدير نمود و به او جايزه داد.

3 ـ يكي ديگر از شنائع مظالم يزيد اين بود كه از اهل مدينه بيعت گرفت بر اينكه همه غلام و مملوك يزيدند، و گردنهاي آنها را مانند غلامان مهر زدند.

وقتي سه روزي كه يزيد دستور داده شهر مدينه بر سپاهش مباح باشد، پايان يافت روز چهارم، مسرف ملعون فرمان داد تا اسيران را در غل كردند، سپس ساير مردم را كه از قتل نجات يافته بودند احضار كرده و از آنها براي يزيد و جانشين او بيعت گرفت كه جان و مالشان ملك او باشد هر حكمي بخواهد در آن بدهد. در آن روز هركس از اين بيعت سرباز زد و تصويب نكرد يا عذري آورد، كشته شد.

نخستين كسي كه براي بيعت خوانده شد عبدالله بن ربيعه فرزندزاده امّ سلمه همسر پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله سلّم ـ بود وقتي مسرف به او پيشنهاد بيعت داد گفت: بر كتاب خدا و سنت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ بيعت مي كنم.

مسرف گفت: بايد بيعت كنيد بر اينكه مملوك يزيد هستيد كه در اموال و فرزندان شما هر چه خواست بكند عبدالله خودداري كرد مسرف فرمان داد گردنش را زدند.

باين وضع مسرف از بزرگاني كه از صحابه و تابعين باقي مانده بودند و طبقات ديگر باستثناء حضرت علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ رأي بيعت گرفت كه آنها بنده ي قن يزيد هستند (يعني بنده اي كه پدر و مادرش نيز مملوك يزيد بوده) و بر گردن همه مانند نشاني كه به اسبها مي نهند، نشان و علامت نهادند و همچنين بركف دستهايشان، چنانكه نسبت به غلامان رسم بود، علامت بندگي نقش نمودند.

در حقيقت، اهل مدينه غرامت خدماتي را كه به اسلام و توحيد و پيغمبر و مسلمانان در هنگام هجرت پيغمبر نمودند به بني اميّه پرداختند و يزيد انتقام از آنها گرفت و كينه ي خود و دودمانش را نسبت به اسلام و پيامبر اعظم آشكار ساخت.

4 ـ چهارمين فاجعه بزرگ و تعرض صريحي كه يزيد به اسلام و مسلمين نمود: هتك مسجد الحرام و منجنيق بستن به خانه كعبه معظمه قبله مسلمانان و سوزاندن سقف و پرده هاي كعبه و خراب كردن خانه بود [2] .


پاورقي

[1] تذکرة الخواص، ص 285 و 276 ـ قمقام زخار، ص 584 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 221 و 222.

[2] راجع به واقعه حره و ختم اعناق مسلمين و آن بيعت خبيثه و ويران کردن کعبه معظمه به اين کتابها مراجعه فرمائيد: الامامة و السياسة ج 1، ص 220 تا 232 و ج 2، ص 11. تاريخ الخلفاء، ص 139 و 140. السيرة الحلبيه، ج 1، ص 195 تا 199. الاخبار الطوال، ج 1، ص 220 تا 237. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 223 و 224. مروج الذهب، ج 3، ص 17 تا 19. تذکرة الخواص، ص 298 و 299. شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 470. تاريخ طبري، ج 4، ص 370. کامل ابن اثير، ج 3، ص 310.