بازگشت

ايمان خالص و استوار سيدالشهداء


ايمان به هدف و مقصد براي ارباب نهضتها و رهبران انقلابها و زعماي اصلاحات ديني و اجتماعي، عامل بزرگ پيشرفت و بازنگشتن به عقب و عدول نكردن از برنامه است.

اگر رهبر يك قيام به هدف آن ايمان داشته باشد يعني آن را عين واقع و حقيقت بشناسد، با اطمينان خاطر به سوي هدف پيش مي رود و سستي و كندي نمي كند و در همه حال از ايماني كه دارد نيرو مي گيرد و ناملايمات و سختيها و مشكلات، عزم او را ضعيف نمي سازد و در اراده ي او خللي وارد نمي كند.

در تاريخ انبياء خصوص پيغمبر اعظم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ وقتي مطالعه و دقت كنيم مي بينيم كه يكي از اسباب عمده موفقيت آن حضرت، ايمان قاطع و ثابت، و يقين جازمي بود كه به نبوّت خود و وحي خدا داشت. با چنان ايمان محكم پيغمبر اعظم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دعوت به توحيد را در ميان وحشي ترين اقوام بت پرست آغاز فرمود و پرچم دعوت تمام ملل را به دست گرفت، و با اينكه موانع بزرگ و خطرات عظيم در راه پيشرفت دعوت او بيشمار بود، با قوت قلب و اطمينان خاطر با فرياد

«قُولُوا: لا اِلهَ اِلاَّ الله تُفْلِحُوا»

جهان را متوجه به توحيد و يكتاپرستي كرد.

اين ايمان قوي در تمام دوران زندگي پر از حوادث پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نمايان و آشكار است.

در جنگها و غزوات در هنگام فتح در موقع شكست ظاهري در ابتداي دعوت و روزگار ضعف مسلمين و تسلط كفار و فشار و آزارهاي آنها به مسلمانان، همه جا پيغمبر با قيافه اطمينان بخش و دل آرام، برنامه هاي آسماني را اجرا مي كرد و به سوي مقصد و هدف پيش مي رفت.

حسين نيز در ايمان به هدف و مقصد قيام خود، مانند جدش مرتبه اعلي را دارا بود.

هدف خود را حق، و امويين را باطل مي دانست، و برنامه هائي را كه اجرا كرد سبب نجات اسلام و مسلمين تشخيص داد و راه منحصر به فرد مبارزه با نقشه هاي خائنانه بني اميّه را خودداري از بيعت و تسليم دانست. او يقين داشت اين راهي كه مي رود موافق با رضاي خدا و پيغمبر و منتهي به شهادت و سعادت است به اين جهت، صادقانه و قاطعانه مخالفت خود را با زمامداري يزيد اعلام كرد، و هرچند مي دانست اين مخالفت و امتناع از بيعت برايش بي نهايت گران تمام مي شود ولي چون رضاي خدا را در آن مي ديد از همه ي آن مصائب و سختيها استقبال كرد.

همانطور كه يك بازرگان اگر در يك معامله يقين به هزار ميليون سود كند از آن معامله نخواهد گذشت. حسين هم در اين معامله اي كه با خدا كرد يقين به همه قسم سود و فائده معنوي و ديني و اخروي داشت، و كسي كه داراي آنچنان ايمان محكم به خدا و ثواب خدا است نمي تواند از اين معامله صرف نظر كند، و هيچ شبهه و ترديد ندارد كه هر چه را در اين معامله عوض قرار دهد باز هم سود و نفع او بي حساب است.

حسين مي دانست كه مدافعه با خطرات و ضربات مهلكي كه به اسلام متوجه شده واجب و لازم است، و برنامه ي دفاع هم غير از شهادت و قبول بلا روي بلا نيست.

امام به شهادت خود ايمان داشت و مي دانست كه شهادت بر او نوشته شده، و اين شهادت سبب مزيد افتخار خاندان رسالت و ارتفاع درجات خودش خواهد شد.

تاريخ واقعه ي جانسوز كربلا را از آغاز تا انجام بخوانيد، در همه جاي آن ايمان استوار حسين و فرزندان و اصحاب و بانوان و خواهران و دخترانش به چشم مي خورد.

سخنان و كلمات حسين ـ عليه السّلام ـ در مدينه، مكه، كربلا و در بين راه به يك مضمون بود، و اگر چه به مناسبت مقامات الفاظ و تعبيرات عوض مي شد اما مطالب و معاني تفاوت پيدا نمي كرد.

در مدينه وقتي وليد به آن حضرت پيشنهاد كرد با يزيد بيعت كند فرمود:

«اِنّا اَهْلُ بَيْتِ النُبُوَّةِ، وَ مَعْدَنُ الرَّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ المَلئِكَةِ، وَ مَهْبَطُ الرَّحْمَة بِنا فَتَحَ اللهُ وَ بِنا خَتَمَ وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْرٍ قاتِلُ نَفْسٍ مُعْلِنٌ بِالْفٍسْقِ فَمِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ» [1] .

ما اهل بيت نبوّت و معدن رسالتيم ما محل آمد و شد فرشتگان و محل نزول رحمت مي باشيم، خداوند به ما شروع كرد و به ما ختم نمود و يزيد مردي فاسق و شرابخوار و آدمكش و متجاهر به فسق است، فردي چون من با فردي چون او بيعت نمي كند.

و به مروان وقتي عرض كرد صلاح تو در آنست كه بيعت كني فرمود:

«اِنّا للهِِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ، وَ عَلَي الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذْبُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيد» [2] .

انا لله و انا اليه راجعون (در هنگام نزول مصيبت گفته مي شود) فاتحه ي اسلام را بايد خواند، اگر امت به رهبري چون يزيد مبتلا شود!!.

در اين بيانات صريحاً اعلام كرد كه شخصي مثل او كه مركز و معدن همه ي فضايل است، با شخصي متجاهر به فسق، ميگسار و كشنده مردم بيگناه، بيعت نمي كند، يعني نبايد بيعت كند، و وقتي مسلمانها به زمامداري مثل يزيد مبتلا گردند بايد با اسلام وداع كرد، و هركس با زمامداري يزيد موافقت كند مثل اين است كه به انقراض اسلام رأي داده باشد.

در سر قبر پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و در موارد ديگر نيز همينگونه مقالات از آن حضرت روايت شده است.

در مكه در ضمن آن خطبه ي معروف

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلي وُلْدِ آدَمَ...»

صريحاً برنامه كار، و عاقبت قيام خود را اعلام داشت.

ابن اثير نقل كرده بعد از آنكه امام از نزد عبيدالله الحر باز گشت ساعتي را شبانه راه طي مي كردند در همان حال خواب گونه اي بر آن حضرت عارض شد، سپس بيدارگشت و فرمود:

«اِنّا للهِِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ».

فرزندش علي بن الحسين رو به آن حضرت نمود و عرض كرد:

پدر! فدايت شوم، سبب اين استرجاع و حمد چه بود؟ فرمود: سواري بر من ظاهر شد و گفت:

«اَلْقَوْمَ يَسيرُونَ، وَ الْمَنايا تَسيرُ اِلَيْهِمْ»

اين قوم مي روند در حالي كه مرگ به سوي ايشان مي آيد

پس دانستم كه خبر مرگ به ما داده مي شود. عرض كرد:

«يا اَبَتِ لا اَراكَ اللهُ سُوءاً اَلَسْنا عَلَي الْحَقِّ»

اي پدر! خدا به تو بدي ننماياند مگر ما بر حق نيستيم؟.

قالَ: «بَلي وَالَّذي يَرْجِعُ اِلَيْهِ الْعِبادِ»

فرمود: بلي به خدائي كه بندگان به سوي او باز مي گردند (ما برحقيم).

«قالَ: اِذَنْ لا نُبالي اَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ»

پس در اين صورت ما باكي از مرگ نداريم.

«فَقالَ جَزاكَ اللهُ مِنْ وَلَد خَيْرَ ما جَزي وَلَداً عَنْ والِدِهِ»

فرمود خدا تو را پاداش دهد بهترين پاداشي كه فرزندي را از پدرش مي دهد [3] .

در يكي از منازل بين راه عراق خطبه اي خطاب به اصحاب خود و سپاهيان حر خواند. پس از حمد و ثناي آفريدگار فرمود:

«اَيُّهَا الْنّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله ـ قال: مَنْ رَأي سُلطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُم اللهِ ناكِثاً لِعَهْدِ اللهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله ـ يَعْمَلُ في عِبادِ الله بِالأثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلِ وَ لا قَوْلٍ كانَ حَقّاً عَلَي اللهِ اِنَّ يُدْخِلَهُ مُدْخِلَه اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيطانِ، وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتأثَرُوا بِالْفَيء وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَيَّرَ...» [4] .

مضمون اين عبارات اينست كه:

اي مردم، پيغمبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: هركس ببيند سلطان ستمكاري را كه حرام هاي خدا را حلال قرار دهد و عهد خدا را بشكند و بر خلاف سنت پيغمبر رفتار كند و در ميان بندگان خدا به گناه و تجاوز كار كند پس به كرداري يا به گفتاري بر او تغيير و پرخاش نكند بر خدا حق است كه او را در همان موضع كه سلطان ستمكار را وارد مي كند وارد كند. اي مردم! اينان (بني اميه و كارمندان آنها) ملازم اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترك كرده، و فساد را آشكار نموده، و حدود را تعطيل، و فيء و غنيمت را به خود مخصوص ساخته و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده اند و من سزاوارتر كسي هستم كه بر آنها برآشوبد....

و به فرزدق فرمود:

«اَنَا اَوْلي مَنْ قامَ بِنُصْرَةِ دينِ اللهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِهِ وَ الْجَهادِ في سَبيلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيا» [5] .

من سزاوارترين افرادم به قيام براي ياري دين خدا و عزت دادن شرع او، و جهاد در راه او، براي آنكه كلمه ي خدا بلندتر باشد.

صريح ترين كلامي كه از آن حضرت در روز عاشورا روايت شده و نشان مي دهد چگونه آن حضرت از برنامه اي كه از آغاز در مجلس وليد، استاندار مدينه، اعلام كرد تا پايان كار، عدول نفرمود، اينست كه در ضمن يكي از خطبه هاي بليغي كه در روز عاشورا خطاب به سپاه عمر سعد خواند فرمود:

«اَلا وَ اِنَّ الدَّعِيَ ابْنَ الدَّعِي قَدْرَ كَزَبَيْنَ اثْنَتَيْنَ بَيْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ، وَ هَيهاتَ مِنَّا الذِلَّةَ يأبَي اللهُ تَعالي ذلِكَ لَنا وَ رَسُولِهِ وَ المُؤمِنُونَ وَ حُجُوٌر طابَتْ، وَطَهُرَتْ وَ اُنُوفٌ حَمِيَّةٌ مِنْ اَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلي مَصارِعِ الْكِرامِ [6] .

ما به ذلت تسليم شويم و پيغمبر خدا و مؤمنان و دامنهاي پاك و پاكيزه اي كه ما در آن پرورش يافته ايم، و آن مرداني كه از تن دادن به زير بار ستم منزه و بركنارند راضي نيستند كه اطاعت مردان پست را بر قتلگاه كريمان و بزرگواران برگزينيم.


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ص 184، ف 9.

[2] مقتل خوارزمي، ص 184، ف 9.

[3] کامل، ج 3، ص 282 ـ مقاتل الطالبين، ص 111: با اندک تفاوت.

[4] کامل، ج 3، ص 280 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 304.

[5] تذکرة الخواص، ص 252.

[6] کتب مقاتل ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 302.