بازگشت

آغازگر جنگ


در مورد متعدد از جانب سپاه امام پيشنهاد آغاز جنگ مي شود، ليكن حضرت هيچ گاه نمي پسنديد كه آغاز گر جنگ باشند و هماره مي فرمود ما آغاز گر نخواهيم بود. [1] دين و عترت شمشير خشونت آشكار نمي سازد.

شمشير خشونت هماره از سوي دشمن دين اهيخته مي گردد. شمشير دين شمشير دفاع است.

سپاه خشونت جنگ را آغاز و ابلهانه به ان افتخار هم مي كند. فرمانده سپاه عبيد الله يعني عمر بن سعد بن وقاص اولين تير را رها ساخت و ديگران را نيز گواه گرفت كه شاهد باشند كه وي اول كسي است كه به سوي حسين تير مي افكند، اشهدوا اني اول من رمي. [2] حماقت تا كجا؟!

تهاجم سپاه خشونت آغاز، هر لحظه روي دادي بس شگفت رخ مي دهد. از يك جانب عثمانيه به تلافي اينكه عثمان تشنه كشته شده است اب را به رخ حسين و سپاه وي مي بندد، و حصين بن نمير با پانصد نيرو مراقب فرات است كه سپاه حسين به اب دست رسي حاصل نكند، لايذو قوا منه قطره كما صنع بالتقي الزكي المظلوم امر المومنين عثمان بن عفان! [3] از جانب ديگر حسين عليه السلام مظهر جوان مردي سپاه دشمن حتي اسبان آنان را سيراب مي سازد. [4] كه در حادثه قتل عثمان نيز علي بود كه به عثمان محاصره شده اب رساند. [5] و پاكترين دست نسبت به خون عثمان دست علي و عترت بود. اينك فرزند همان علي به جرم گناه مرتكب نشده تشنه مي ماند. ايا اينان حزب عثمانيه نيستند و عنوان حزب عثمانيه بر اينان گزاف است كه در هر اقدام خويش سخن از تلافي كشته شدن عثمان را به ميان مي اورند.

هنگامي كه خبر شهادت حسين به مدينه رسيد زنان بني هاشم در مرگ حسين ناله و صيحه زدند. عمرو بن سعيد استاندار مكه در مدينه بود هنگامي كه صداي ناله هاي زنانه بني هاشم را شنيد، گفت اين ناله ها در برابر ناله هاي قتل عثمان. [6] .

در هر صورت روي داد سبز ديگري كه بسي عبرت اموز است باز گشت حر است. هنگامي كه مشاهده نمود سپاه خشونت عمر سعد تصميم قطعي بر جنگ گرفته است از سپاه باطل جدا شده براي جبران گذشته خويش به سپاه حسين پيوند مي خورد و از حسين عليه السلام عذر خواهي نمود، آنگاه از حريم اهل بيت جآنانه دفاع مي نمايد و رو سفيد و با فرجامي خوش ‍ به شهادت رسيده و در جوار حق مي ارمد. [7] .


پاورقي

[1] طبري، ج 4، ص 624، فتوح، ج 5، ص 90، ارشاد، ج 2، ص 96، اخبار الطوال، ص 252.

[2] طبري، ج 4، ص 627، ارشاد، ج 2، ص 101.

[3] طبري، ج 4، ص 612.

[4] همان، ص 603.

[5] مروج الذهب، ج 3، ص 344، فتوح، ج 2، ص 416.

[6] طبري، ج 4، ص 659.

[7] همان، 624.