بازگشت

شب عاشورا


دشمن قصد دارد در روز نهم محرم تهاجم را شروع نمايد. امام يك شب را مهلت مي طلبد و با اين خواسته موافقت مي شود.

در مورد انگيزه مهلت خواستن امام دو چيز مي تواند نقش داشته باشد. نخست همان نكته در گفتار حضرت آمده است كه براي انجام عبادت و راز و نياز به درگاه ايزد حق. كه اين فرصت براي ايجاد آمادگي در خويش و اصحابش و آماده شدن براي شدن براي ملاقت با خداي سبحان و رسيدن به بهشت رضوان. با اين عبادت عاشقانه مي خواهد روحيه خويش و همراهان را ان گونه آماده سازد كه شوق لقاء الله همه چيز را از ياد برده و پايدار و سترگ در برابر دشمن بيشتر بخروشند. تا رضوان الهي نصيب آنان شود، و رضوان من الله اكبر. [1] به همين جهت تا صبح ان شب را شب زنده دار هستند. فلما امسي حسين و اصحابه قاموا الليل كله يصلون و يستغفرون و يدعون و ينضرعون. [2] تمام شب را به مناجات سپري مي كنند، رهبان باليل ليوث بالنهار.

دو ديگر اينكه حضرت مي خواهد هم ياران كه فردا به شهادت خواهند رسيد و هم همراهاني كه رسالت بزرگشان از فردا آغاز خواهد نمود درس ‍ پايداري بياموزد. امام مي خواهد از اين فرصت در جهت آماده سازي سپاه خويش كه چگونه در برابر سپاه عظيم، خود را نبازند و سترگ و پايدار تا آخرين رمق استوار باشند بهره ببرد.

و نيز به همراهان كه بعد از شهادت وي گرفتار دشمن خواهند شد، درس ‍ سترگي و پايداري و درس صبر و استقامت اوزد، كه چگونه داغ ياران را تحميل كنند و چگونه ياد ياران را گرامي دارند و چگونه خون شهيدان را پاس دارند. چگونه پيام و فرياد شهيدان را به گوش همگان برسانند. [3] بدين خاطر يك شب را از آنان مهلت گرفت، در اين شب هم با ياران و هم با همراهان به گفتگو نشست. آنان را از خطرهايي كه در پيش است آگاه ساخت و آنان را براي پيمودن راه پر خطر آماده ساخت.

از اين رو شب عاشورا كه بايد شب پر التهاب باشد شبي بسيار ارام براي كاروان حسين است. شبي است كه با حسين با خداي خود خلوت مي نمايد و مناجات مي نمايد و آماده لقاء الله مي گردد. ياران حسين به اسغفار و مناجات مي پردازند و روح خود را آماده لقاء الله مي سازند. هر چه خطر نزديك تر مي شود و بايد التهاب افزون گردد، ليكن به آرامش آنان افزون مي شود، كه نفوس آنان مطمئنه شده و آماده رجوع به لقاء الله است نداي يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه [4] تجلي يافته است.


پاورقي

[1] توبه، 72.

[2] طبري، ج 4، ص 620، وقعه طف، ص 202.

[3] طبري، ج 4، ص 620.

[4] فخر، 28.