بازگشت

آزمون ياران


اين نكته شفاف شد كه همان گونه كه از جانب حزب عثمانيه تصميم نهايي گرفته شده است، از جانب حسين عليه السلام نيز تصميم نهايي گرفته شده است حسين عليه السلام تصميم نهايي گرفته كه در هيچ شرايطي با حزب عثمانيه بيعت نكند و راه ديگري جز شهادت در راه استقرار دين باقي نمانده است. حسين با اغوش باز و روي گشاده به استقبال اين ارزش ‍ مي رود.

ليكن حسين خود تنها نيست عده اي از بهرتين افرادي روي زمين از هواداران تشكل همسوي وي را همراهي مي نمايند. از جانبي عده اي از زنان و خردسالان همراه اين كاروان مي باشد. و عده اي نيز در بين راه به كاروان حضرت ملحق شده اند. سر نوشت اينان چه خواهد شد؟ ايا امام اينان را وادار خواهد نمود كه همراه وي باشند و به شهادت برسنتد و يا آنان را آزاد خواهد گذاشت كه راه را خود برگزينند. و آنان را آزمون خواهد نمود.

در كاروان حسين عليه السلام صرف نظر از زنان و كودكان دو گروه افراد به چشم مي خورد. يك گروه كه از مدينه همراه امام شدند. افرادي شايسته و سترگ و مقاوم كه از همان قدم آغازين راه حسين را در هر شرايط بر گزيده اند. گروه دوم افرادي كه يا در بين راه به انگيزه هاي دنيايي يا تصميم هاي زور گذر همراه شده و يا برخي از اينان نيز از آغاز همراه شده باشند. در هر صورت دو گروه بايد آزمون شوند تا با گزينش خويش، راه حسين را انتخاب نمايند. گروه دوم كه مشخص است هنگامي كه اوضاع سياسي را به جانب جنگ ببينند به يقين از حسين جدا خواهند شد. زيرا اينان از نخست هم با حسين و حسيني نبودند، تا اكنون باقي بمانند.

اين آزمون در مراحل متفاوت سر نوشت و تصميم همراهان حسين عليه السلام را شفاف ساخت. ان گروه كه به هواي خواهش هاي نفساني و دنيايي با حضرتش همراه شده بودند، هنگامي كه اخبار سقوط كوفه و كشته شدن ياران حسين عليه السلام شنيدند و سخنان امام را شنيدند بر آنان يقين شده كه اين كاروان اهداف ديگري را دنبال مي كند، امكان دست رسي به رهبري و امتيازهاي دنيايي با اين شرايط فراهم نيست، جدا شده و رفتند. و اين رفتن به اين معنا نمي باشد كه آنان مسوول نبودند و وظيفه نداشتند بمانند دفاع كنند. سخن امام لزوما بدين معنا نخواهد بود كه من بيعت و پيمان خويش را برداشتم و شما آزاد هستيد و هيچ مسووليتي نداريد، برويد.

زيرا اولا فضاي سخن امام فضاي آزمون است، فضاي گزينش است، امام همام مي خواهد به افراد بفهماند كه به انگيزه هاي دنيايي همراه من آمدهايد اشتباه نموده اند در رفتار خويش تجديد نظر كنيد. نه اين كه هيچ مسووليتي نداريد مي توانيد برويد و به همين جهت بعد از آزمون، آنان كه همراه حسين ماندند و در واقع حسيني بودند ان گونه تقدير نمود كه فرمود من ياراني همانند شما سراغ ندارم.

وانگهي امام در طول مسير حركت خويش حتي روز عاشورا تا لحظه شهادت همواره يار و همراه مي طلبيد و هواره به اطراف و اكناف نامه مي نگاشت و از سران و توده تشكل همسو همياري و استمداد مي نمود. و امام حتي به تك تك افراد مراجعه مي نمود و از آنان ياري مي طلبيد. مگر امام از عبيد الله بن حر جعفي استمداد نكرد، و بهانه جويي وي را رد نكرد، و مگر در مورد بهانه جويي وي نفرمود: فوالله لا يسمع و اعيتنا احد ثم لا ينصرنا الا هلك. [1] و نيز هنگامي كه عبيد الله بن حر تجهيزات پيشنهاد نمود كه اسب و سلاح در اختيار امام نهد مگر امام نفرمود ما نيازي به مهمات تو نداريم از تو ياري مي خواستيم و هر كس نداي استمداد اهل بيت را بشوند و جواب ندهد زندگي اش تباه است: انما اتيناك لنسالك النصره... لاني قد سمعت رسول الله و يقول من سمع داعيه اهل بيتي و لم ينصرهم علي حقهم لا اكبه الله علي وجهه في النار. [2] و مگر امام حتي در روز عاشورا آمداد حر و يارانش را نپذيرفت. و اصولا مگر امام فرياد مي آورد هل من ناصر ينصرني هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله.

اگر گفته شود اين استمدادها قبل از دگرگوني اوضاع بوده و خلع بيعت بعد از دگرگوني اوضاع مي باشد، نيز پذيرفته نيست. زيرا مگر امام به عبيد الله بن حر نفرمود اگر فرياد هل من ناصر ما را جواب ندادي فرجام تو نگون بختي است. و مگر امام آمداد حر و يارانش را در روز عاشورا هنگام رو در روي با دشمن نپذيرفت و مگر فرياد حسين در روز عاشورا هل من مغيث يغيثنا لوجه الله و هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله نبود؟ [3] اين فرياد، فرياد حسين در روز عاشورا است. حرم رسول الله جز حسيني كيست. ايا دفاع از عترت و حرم رسول الله (ص) بر مردم لازم نيست. چگونه ممكن است حسين از يك سو اين گونه فرياد استمداد داشته باشد و اين گونه ياري ياران سترگ را با اغوش باز بپذيرد، از سوي ديگ به همراهان اجازه ترك صحنه دهد و بگويد شما ماذون هستيد، هيچ مسووليتي نداريد مي توانيد بويد؟!

بر اين اساس اين نكته شفاف است كه سخن امام به معناي مسووليت نداشتن و مجاز بودن ديگران براي ترك صحنه دفاع نمي باشد. امام براي آزمون افراد كه با انگيزه هاي دنيايي به وي ملحق شده بودند اين سخنان را ابراز نمودند. امام به كسي اجازه ترك صحنه هاي دل خراش عاشورا را ندادند و خواستند نا خالصي ها را از خالص ها جدا كنند اين كار انجام گرفت و نا خالص ها رفتند. امام اگر سخن از رفتن دارد رفتن نا خالص هاست كه يار حسين نيستند بمانند يا بروند. نه آنان كه فداكاري مي كنند و از جان مايه مي گذارند اين درباره گروه اول.

اما روي كرد سخن امام با گروه دوم يعني ياراني كه از مدينه همراه حسين بوده و حسيني بودند. امام با اينها نيز دارد اتمام حجت مي كند و اين نكته شفاف مي سازد كه راه شهادت راه انتخابي است نه تحميلي. عاشورا صحنه شفاف شدن انديشه هاست. امام مي خواهد با آزمون حتي اين گروه از يارانش اين نكته را شفاف سازد كه در مكتب دين در مكتب عترت اهل بيت انديشه بالنده و شفاف است. پيروي كور كورانه و تحميل و حلقه بگوش ‍ شدن نيست. اين گونه نيست كه حال كه سپاه اندك حسين در برابر خيل بزرگ سپاه پليد قرار گرفته ارزش ها پاي مال شود و ياران به زور وادار به جنگ و دفاع شوند. هرگز اين موضع گيري ها از ان سپاه يزيد و عبيد الله است كه هزاران را با زور و تزوير همانند غلام حلقه به گوش به ميدان آورده است. به هشدارها و بيان هاي روشنگرانه امام همام توجه ندارند.

كور كورانه از آرمانهاي حزب عثمانيه حمايت مي كنند!

در جبهه حق در جبهه اهل بيت پيروي كور كورانه نيست، شناخت است و انتخاب و گزينش.

گرچه ياران اندكند، ليكن همين ياران اندك نيز نبايد به زور وارد شوتد، بايد مكتب گزينش عشق بارور شود. مكتب سترگ مقاومت پايدار شود. بايد در اين مرحله حساس كه خطر از هر سو تهديد مي كند ارزش ها به بار نشينند. و كدام ارزش از اين برتر كه حسين راه شهادت را راه انتخابي و گزينش ‍ مي اموزد. امام به آنان مي اموزد كه راه خدا راهي است با آگاهي و شناخت انتخاب مي شود شما در فكر اين نباشيد كه با من پيمان بستيد.

در اين انديشه باشيد كه ايا راه خويش را حق مي بينيد. ايا انديشه هاي شما بالنده و شفاف است. با بينش شفاف راه را برگزيده ايد. يا در انتخاب خويش ابهام تاريكي داريد كه اگر چنين است در رفتار خود تجديد نظر كنيد.

اين گونه امام دو گروه از همراهان را ازمودند و ناخالص ها كه رفتند و اما خالص ها كه ماندند با انديشه سبز و شفاف ماندند و انگونه به وي سخن گفتند كه يك جان كه سهل است كاش هزار جان مي داشتيم در راه تو (حسين) فدا مي كرديم. [4] .


پاورقي

[1] فتوح، ج 5، ص 83، طبري، ج 4، ص 608، ارشاد، ج 2، ص 81، انساب، ج 3، ص 383، اخبار الطوال، ص 250.

[2] فتوح، ج 5، ص 84.

[3] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 12، فتوح، ج 5، ص 113، بحار، ج 45، ص 12 و 46.

[4] ارشاد، ج 2، ص 92.