بازگشت

تصميم نهايي حزب عثمانيه


تصميم بر خورد نظامي و حتي كشتن امام حسين عليه السلام در صورت عدم تسليم از جانب حزب عثمانيه توسط حاكم اموي يزيد گرفته شده بود و يزيد به دروغ در پايان كار اظهار پشيماني نمود و مي گفت من دستور قتل صادر ننموده بودم.

هدف اصلي يزيد از نصب عبيد الله در عراق اقدام مقابله با نهضت حسيني بود. و به همين سبب به اهميت مسووليت عبيد الله واقف بود و به همين جهت اختيار تام به وي واگذار كرده و دست وي را در انجام هر جنايت باز گذاشته بود. تصميم نهايي را همان آغاز كار گرفته بود كه در برخورد با حسين عليه السلام دو راه وجود دارد يا پذيرش بيعت يا ستيز و كشته شدن حسين. اين تصميم از همان آغاز اتخاذ شده بود. نامه يزيد به در قدم اول قتل است چنانچه به وليد بن عتبه بن ابي سفيان در مدينه نوشت: اذ اتاك كتابي هذا فاحضر الحسين بن علي و عبد الله بن زهير فخذها بالبيعه لي فان امتنعا فاضرب اعناقهما. [1] در برخي ديگر حتي دارند كه در نامه كوچك يزيد كه باندازه گوش موش با نامه رسمي ضميه شده بود [2] دستو راين بود كه بعد از شهادت حسين سر مبارك او نيز به نزد يزيد بفرستند: فخذ الحسين بن علي و عبد الرحمن بن ابي بكر و عبد الله بن زهير و عبد الله بن عمر الخطاب اخذا عنيفا لست فيه رخصه فمن ابي عليك منهم فاضرب عنقه و ابعث الي و براسه. [3] .

در طي مراحل حركت امام تا رو در رويي با سپاه حزب عثمانيه روي دادها و اوضاع جبهه همواره به عبيد الله گزارش مي شد. و به پيشنهاد حسين عليه السلام مبني بر باز گشت نيز توسط فرماندهان جبهه حر بن يزيد و عمر سعد به عبيد الله گزارش شد. و منتظر جواب ماندند. ليكن آنچه از جانب عبيد الله پاسخ آمد اصرار بر همان موضع و دستور يزيد بود كه دو راه بيشتر براي حسين وجود ندارد، يا تسليم و بيعت با حزب عثمانيه و يا جنگ و ستيز. حتي عين تصميم يزيد به فرماندهان ابلاغ مي شود. دستور نهايي اين است كه بر حسين و يارانش اگر بيعت نكرد بتازيد و آنان را مثله كنيد و بعد از كشتن وي بر بدن حسين اسب بتازيد: فاز حف الهم حتي تقتلهم و تمثل بهم فانهم لذلك مستحقون فان قتل الحسين فاوطي الخيل صدره و ظهره. [4] و اصولا تصميم قتل حسين چيزي نيست كه عبيد الله و يا همانند وي بتوانند از پيش خود تصميم گيرند. بدون شك تصميم محوري سياست كلان حزب عثمانيه است كه رهبري ان همانند يزيد بايد تصميم گيرد. و عبيد الله به لحاظ مديريت زيركانه و خشني كه دارد تنها مجري دستورات يزيد و حزب عثمانيه مي باشد.

در هر صورت اينك لحظه شرايط در حال دگرگوني است از يك جانب پيرامون كاروان حسين را سپاه محاصره نموده است و راه را بر حسين عليه السلام بسته و ارتباط حسين رامردم عراق و كوفه و اطراف بطور كلي قطع نموده است. از جانب ديگر همواره هزاران به سپاه عبيد الله در كربلا افزوده مي شود كه از سپاه وي از يك هزار به بيش از بيست هزار و بلكه سي هزار فزوني يافته است. با اين شرايط كه براي حاكميت حزب عثمانيه پديد آمده است طبيعي است كه بر موضع خويش پافشاري خواهد نمود و از حسين خواهد خواست كه با وي دست بيعت دهد و حاكميت حزب عثمانيه را رسميت شناسد. و يا تن به قتال دهد. بر اين اساس عبيد الله نامه هاي حر و سعد را كه تصميم باز گشت حسين را مطرح ساختند مردود دانسته به همان دستور يزيد پافشاري مي نمايد.

وي به عمر سعد مي نگارد حسين را بين دو چيز مخير نما بيعت و جنگ و اگر بيعت نپذيرفت سريعا با وي قتال نما و اگر در اين امر خود را ناتوان مي بيني فرماندهي سپاه را به شمر بن ذي الجوشن واگذار نما، و ان ابيت فاعتزل و جندنا و خل بين شمر بن ذي الجوشن و بين العسكر. [5] اينك بايد ديد كه اين تصميم نهايي و جنايت بار حزب عثمانيه چه تاثيري در عزم اراده حسين عليه السلام خواهد داشت. واكنش رهبري نهضت در اين راستا چگونه خواهد بود؟


پاورقي

[1] طبري، ج 4، ص 654، کامل، ج 2، ص 576.

[2] طبري، ج 4، ص 548.

[3] فتوح، ج 5، ص 9، مقتل خوارزمي، ج 1، ص 262 و 269.

[4] طبري، ج 4، ص 615، کامل ج 2، ص 558.

[5] طبري، ج 4، ارشاد، ج 2، ص 89.