بازگشت

مسلم و عبيدالله


عبيد الله همين كه به دارالاماره رسيد چهره پنهان خويش آشكار نمود و خود را به عنوان نماينده تام الاختيار و خشن يزيد معرفي نمود!! و سخنان كوتاهي را در جهت تهديد مردم به زبان آورد. با معرفي عبيد الله جمعيت همراه و استقبال كننده بهت زده مي شوند. زيرا كه با يك امر باور نكردني مواجه شده اند كه ناگهان به جاي امام حسين كه روزها در انتظار قدوم وي در التهاب بودند، عبيد الله فرمانده جلاد يزيد را از دروازه شهر تا دارالاماره همراهي نموده اند و طبيعي است كه شرايط ناگهاني باعث بهت شده و حتي فرصت انديشه را در مرحله نخست از آنان مي گيرد.

جمعيت استقبال كننده از اطراف دارالاماره به سخنان عبيد الله گوش داده و اندك اندك پراكنده مي شود تا چه واكنش نسبت به اين رخ داد عجبب داشته باشند. [1] .

مسلم بن عقيل كه از تبار انديشه زلال و از ياران اهل بيت است و فردي زيرك و سياست مدار و مدبر و شجاع مي باشد از حضور عبيد الله در قصر الاماره خبر مي شود. طبيعي است كه عبيد الله در جستجوي مسلم و هواداران وي باشد. ابنك مسلم در برابر چنين اقدام غافلگيرانه و فريبنده عبيد الله قرار گرفته است كه اگر از اين طرفند بهره نمي برد راهي به دروازه هاي شهر هم نداشت تا رسد به دارالاماره. مسلم كه فردي مدبر و سترگ است در مرحله نخست محل اقامت خويش را از منزل مختار به منزل هاني بن عروه المذحجي يا مرادي تغيير مي دهد و بر باران خويش كه به آنجا تردد دارد توصيه به مخفي بودن محل خويش مي نمايد. تردد بسيار فراوان و نيروهاي جبهه تشكل همسو در همين شرايط با مسلم پيمان ياري مي بندند. [2] .

عبيد الله به دنبال هاني مي فرستند. وي احضار مي نمايد و از وي را با تهديد و ارعاب مي خواهد مسلم را تحويل دهد. ليكن هاني بن عروه جوانمردي نموده از برآوردن خواسته عبيد الله امتناع مي ورزد. و عبيد الله وي را سخت مضروب نموده و در اطاقي در دارالاماره زنداني مي نمايد، كه هم ارتباط وي با مسلم و هم با هواداران خويش قوم مذحج قطع مي شود. [3] .

فرداي آن شب تاريخي عبيد الله از قصر خارج شده به مسجد جامعه شهر درآمده سخنراني دوم خود را آغاز مي نمايد بر بالاي منبر خطبه مي خواند و مردم را سخت به شديدترين مجازات بر مخالفت با يزيد و حمابت از مسلم تهديد مي نمايد.

در همين حال تهاجم سپاه مسلم به سوي مسجد آغاز شده و چهار هزار نفر از هواداران مسلم به فرماندهي مانند: عبدالرحمن بن كريز كندي، مسلم بن عوسجه، ابوثمامه صيداوي، عباس بن جعده و هبيره و عبيد الله بن عزير و... به صورت منسجم به سوي مسجد و دستگير نمودن عبيد الله حركت مي كند. تهاجم گسترده و فراگير و به سرعت به سمت مسجد در حركت است، كه هنگام نزديك شدن به مسجد، نگهبآنان عبيد الله فرياد زده و عبيد الله را از تهاجم نيروهاي مسلم با خبر مي سازند عبيد الله سخن را قطع با سرعت تمام به قصر الاماره فرار مي كند. جمعيت انبوه بعد از اين كه وي را در مسجد نمي يابند به طرف دارالاماره حركت كرده دور دارالاماره را محاصره مي نمايند. جمعيت آن گونه انبوه است كه تمام صحن و سرا و شبستان هاي مسجد و كوچه ها و خيابان هاي اطراف پر گرديده است. [4] .

فرزند مرجانه آن گونه در تنگنا قرار گرفته كه هر چه فرياد مي زند كسي به نداي وي پاسخ نمي دهد. [5] فرزند مرجانه با عده اي از 200 نفر از سران و سرسپردگاني كه از بصره به همراه وي آمده بودند يا در كوفه به وي ملحق شده بودند در درون دار الاماره قرار گرفته و درهاي دژ را بر روي خويش ‍ محكم مسدود نموده است و در خوف و خطري قرار گرفته است كه در تاريخ زندگي اش تا آن روز به ياد ندارد.


پاورقي

[1] طبري، ج 4، ص 566.

[2] ارشاد، ج 2، ص 45..

مسلم با نيروهاي خود کاملا تنگاتنگ مرتبط است در انديشه است تا عبيد الله فرصت سازي نکرده نيروهاي مخالف شهر را ساماندهي کند، در اولين فرصت اقدام بايسته عليه وي انجام دهد. به همين جهت از همان محل اقامت مخفيانه خود نيروهاي خويش را آماده ساخته و سازماندهي جهت تهاجم مي نمايد. از جانبي عبيد الله مي داند که مسلم از منزل مختار خارج شده است. در صدد دست يافتن محل اقامت وي مي باشد، که معقل را به صورت سري ماءمور اين کار مي کند و معقل نيز مسلم بن عوسجه را فريب داده خود را از دوستان مسلم جلوه مي دهد. مسلم بن عوسجه معقل را به نزد مسلم راهنمايي مي نمايد و محل اقامت مسلم را که منزل هاني باشد، به عبيد الله گزارش مي دهد. **زيرنويس=فتوح، ج 5، ص 49.

[3] طبري، ج 4، ص 573، کامل، ج 2، ص 540.

[4] طبري، ج 4، ص 575، فتوح، ج 5، ص 43، اخبار الطوال، ص 238، ارشاد، ص 52، کامل، ج 2، ص 540.

[5] طبري، ج 4، ص 594، ارشاد، ج 2، ص 51.