بازگشت

تشكل همسوي اهل بيت


آنچه شواهد قطعي تاريخي گواهي مي دهد اين است كه از زمان رسول الله (ص) و نيز بعد از رحلت حضرت يك جريان بزرگ اجتماعي موقعيت بالا همراه عترت رسول الله (ص) شكل گرفت. به لحاظ اهتمام قرآن و رسول الله (ص) به امر رهبري و معرفي شاخص هاي رهبري و افراد شايسته اي كه لايق اين مقام و موقعيت مي باشند، يك تشكل بزرگ همراه اين انديشه شكل گرفت كه شايستگي رهبري جامعه را فراهم آورد. به همين جهت مورد چالشگري مخالفان فرصت طلب از جمله بني اميه قرار گرفت.

در زمان رسول الله (ص) موضوع رهبري در فرصت هاي مناسب كه اوج ان را مي توان در مانور بزرگ ولادت غدير شاهد بود مطرح مي شد.

سمت و سوي رهبري را رسول الله (ص) به دستور وحي ترسيم مي نمود.

ترسيم موضوع رهبري از جانب انديشه و حيايي جريان بزرگي از انديشه زلال جامعه را به سمت و سوي خويش گسيل نمود. اين جريان بعد از رسول الله (ص) فراز و نشيب هاي فراواني را پيمود و در فرصت هايي كه فراهم آورد همواره شكوفا شد. گر چه بعد از رسول الله (ص)، اين جريان اسيب سختي را متحمل شد، ليكن هيچ گاه متوقف نشد و همراهي صحابه سترگ رسول الله (ص) را به همراه خود داشت.

برخي افراد زبده و شاخص هاي اين جريان را بعد از اهل بيت عليهم السلام اين گونه مي توان نام برد: اصبغ بن نباته، اويس قرني، حارث بن عبد الله، كميل بن زياد نخعي، مالك بن حارث نخعي محمد بن ابوبكر، محمد بن حنفيه، ميثم تمار، هاشم بن عتبه، ابوذر غفاري، حجر بن عدي، رشيد هجري، زيد بن صوحان، صعصعه بن صوحان، سليمان بن صرد خزاعي، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبد الله، بن عباس، ظالم بن ظالم، عبد الله بن ابي طلحه، عبد الله بن بديل، عبد الله بن جعفر طيار، عبد الله بن خباب، عدي بن حاتم، عمرو بن حمق، قنبر، عمار بن ياسر، عباس بن شريك، شريح بن هاني، قيس بن سعد بن عباده، يزيد بن قين، ثابت بن قيس، خزيمه بن ثابت انصاري، عقبه بن عمرو، مقداد بن عمرو و...

اينان و ده ها نفر همراه اينان در مورد جانشيني و رهبري رسول الله ان گونه مي انديشيدند كه وحي الهي ان را ترسيم نموده بود.

بر اين اساس اين كه بسياري بر اين باور هستند كه بعد از رحلت رسول الله (ص) به طور كلي مردم از اهل بيت بريدند و به سمت و سوي ديگر روي آوردند و برخي آثار روايي را بر اين نكته شاهد مي اورند مانند آنچه آمده است: ارتد الناس بعد النبي الا ثلاثه نفر المقداد بن الا سود و ابوذر الغفاري و سلمان الفارسي [1] ، قابل نقد است. زيرا اين ارتداد اگر به معناي ارتداد از رهبري باشد با شواهد قطعي تاريخي ساز گاري ندارد. اما اين كه ارتداد به چه معناست و اين گونه احاديث كه از لحاظ سند هم صحيح و مستند مي باشند، چگونه بايد معنا شوند در جاي ديگر گفتگو شده است [2] و اين مجال را فرصت ان نمي باشد.

در هر صورت شواهد تاريخي كه برخي از آنها اشاره خواهد شد، گواه صادق است، كه اين تشكل همسو مقاوم و سترگ از اهداف اهل بيت حمايت نموده است و يك قدرت بزرگ اجتماعي را شكل مي داده است كه در معادلات سياسي نقش محوري ايفا مي نموده است. در غير اين صورت هيچ گاه منطقي به نظر نمي رسد مخالفان از جمله بني اميه اين مقدار به چالشگري عليه اين جريان بر خيزند و هر چه در توان دارند بكار گيرند تا توان مندي و توسعه ان را مهار كنند. در اين فرصت به برخي شواهد شكل گيري اين جريان اشاره مي شود.

مركز نقل اين تشكل را مدينه الرسول (ص) آنگاه كوفه عاصمه امير المومنين عليه السلام شكل مي داد كه با حمايت هاي گسترده خود حكومت علوي را استقرار بخشيد. و در مدت كوتاه كمتر از پنج سال الگوي حكومت داري ديني را از خود به يادگار نهاد. امام عليه السلام با حمايت همين تشكل همسو توانست فتنه هاي مانند فتنه ناكثين و قاسطين و مارقين را مهار نمايد.

اين جريان بعد از شهادت امام علي عليه السلام به صورت گسترده به جانب امام مجتبي عليه السلام روي آورد كه بيعت و پيمان ان با امام مجتبي عليه السلام سردمدار بني اميه، معاويه را به وحشت افكند و توان رويا رويي با امام مجتبي عليه السلام را از وي سلب كرد. و در آغاز روز بيعت با امام حسن عليه السلام حدود پنجاه هزار نيرو در جبهه جنگ حاضر شد. [3]

معاويه از حضور همين جريان در هراس بود كه اعتراف نمود با اين جبهه، جنگ ممكن نيست. زيرا كه حداقل به تعداد نيروهاي خودشان از ما كشته خواهند گرفت. [4]

هنگامي كه زياد بن عبيد (معروف به زياد بن سميه) كه استاندار علي عليه السلام و امام حسين مجتبي عليه السلام در فارس بود مورد تطميع و تهديد معاويه قرار گرفت. زياد در جواب معاويه نگاشت: فرزند هند جگر خوار و پناهگاه منافقين و سر دمدار احزاب مخالف اسلام، مرا تهديد مي نمايد، در حالي كه من همراه جرياني هستم كه پسر عموي رسول الله (ص) (عبد الله بن عباس) و حسن بن علي سردار ان مي باشد، و نود هزار شمشير به دست همراه دارد. [5]

و نيز هنگامي كه مغيره استاندار كوفه در حضور انبوه مردم ايراد سخن و به عترت ال رسول (ص) توهين مي كند حجر بن عدي يار وفادار علي عليه السلام بر روي مي شورد و فرياد بر آورد و جلسه را ترك مي نمايد كه به همراه وي 3/2 جمعيت مجلس را ترك مي نمايند. [6] كه همين زياد بن ابيه استاندار ديگر كوفه كه با ارعاب و سركوب بر كوفه حاكم شده بود در مورد اين جريان ابراز مي دارد كه شما بدن هايتان با ما ولي انديشه هايتان با حجر و علي عليه السلام مي باشد، ابدانكم و اهوائكم مع حجر و علي عليه السلام. [7]

هنگامي كه عده اي از ياران علي به همراه جاريه بن قدامه به حضور معاويه مي رسند معاويه رو كرده به جاريه گفت تو آتش به سود علي مشتعل ساخته اي، جاريه در جواب وي مي گويد معاويه: نام و ياد علي را اين زمان واگذار، كه ما هيچ گاه به وي خيات ننموده و هيچ گاه پيمان وفاداري خويش ‍ با وي نخواهيم گسلاند. آنگاه بعد از زبان درازي معاويه، اين قدامه معاويه را تهديد نموده مي گويد: همان شمشيرهايي كه با آنها در صفين از تو استقبال نموديم اينك همراه ما مي باشند. [8]

حضور همين تشكل همراه اهل بيت بود كه يك حركت بزرگي را بعد از شهادت امام مجتبي عليه السلام پديدار ساخت و نگرهاي حجازي و عراق به سمت حسين بن علي عليه السلام افكنده شد، كه تاريخ تعبير مي كند كه عراق به حركت در آمد. قد تحرك الشيعه بالعراق. [9] همان ها كه هزاران نامه براي امام حسين عليه السلام نگاشتند و از وي خواستند كه رهبري جامعه را به عهده گيرد و همان هايي كه حداقل هيجده هزار و يا بيست و يا سي و يا چهل هزار نفر شان با نماينده امام حسين عليه السلام مسلم بن عقيل بيعت نمودند. [10]

اين جريان بزرگ اجتماعي تا ان مقدار شكوفا بود كه حتي مخالفان اهل بيت نيز بر ان معترف بودند و با وجود فرزانگان اهل بيت هيچ گونه موقعيت براي خود نمي ديدند. چنان كه عبد الله بن زبير بر اين حقيقت آگاه بود كه با وجود حسين بن علي عليه السلام هيچ گونه اميدي نسبت به بيعت مردم حجاز با خود نداشت: قد عرف ابن زبير ان اهل الحجاز لا يبا يعونه مادا الحسين عليه السلام في البلد. [11]

هنگامي كه ابن مرجان [12] به دستور يزيد ان فاجعه انساني را در كربلا پديد آورد، مجلس جشن اراست اسراي اهل بيت عليهم السلام را به كوفه آورد در كوفه در مجلس بزم طبل پيروزي مي نواخت و با ايجاد رعب و وحشت از فضايل نداشته بني اميه سخن مي راند و بر اهل بيت جرات جسارت پيدا كرد و گفت، سپاس خدا را كه حق را آشكار و يزيد و حزبش را پيروزي عطا نمود و دشمن دروغگو وپيروانش را از پاي در آورد! عبد الله بن عفيف ازدي از ياران اهل بيت با همه رعب و وحشتي كه حاكم بود از جاي بر خواست به ابن زياد رو كرد و گفت، دروغگو تو و پدرت و ان كسي است كه تو را بر اين سمت گماشته است، فرزند مرجانه فرزند رسول الله (ص) را به قتل مي رساني آنگاه بر منبر جايگاه راستگويان قرار مي گيري و اين گونه سخن مي گويي. ابن زياد از سخن وي بر اشفت و خواست وي را همانجا به شهادت رساند كه 700 نفر شمشير به دست حاضر از ابن حفيف حمايت نموده و ابن زياد را از تصميمش پشيمان مي نمايند. گر چه ابن زياد به گارد ويژه دستور مي دهد شبانه با تزويري وي را ربوده و در خارج شهر به شهادت برسانند. [13]

اين چند مورد از دهها موارد گواه صادق بر توسعه و توان مندي اين جريان اجتماعي مي باشد كه از زمان رسول الله (ص) شكل گرفت و همواره راه پر فراز و نشيب را پيمود. گر چه بايد اعتراف كرد كه در اثر سهل انگاري در برخي موارد و نيز فريب چالشگران در برخي مواراد ديگر انسجام اين تشكل اسيب هاي جدي ديد. ليكن هيچ گاه اين تشكل متوقف و يا به خاموشي نگراييد. بلكه همواره انديشه و رفتارش از خاستگاه وحي و عترت رسول الله (ص) سويه مي گرفت و شمشيرهايش نيز همواره در دفاع از آرمانهاي اهل بيت عليهم السلام به كار گرفته مي شد. زيرا شمشير هيچ گاه از آرمان جدا نمي شود.


پاورقي

[1] اختصاص مفيد، ص 6.

[2] امام علي (ع) و جمهوريت، ص 106.

[3] انساب و اشراف، ج 3، ص 293، بحار، ج 44، ص 57.

[4] طبري، ج 4، 409.

[5] طبري، ج 4 ص 414.

[6] همان، ص 479.

[7] همان، ص 482.

[8] انساب و اشراف، ج 5، ص 67.

[9] ارشاد، ج 2، ص 32.

[10] همان، ص 41، الا مامه و السياسيه، ص 182، الا صابه، ج 1، ص 334.

[11] ارشاد، ج 2، ص 36.

[12] مرجانه لقب مادر عبيد الله مي باشد.

[13] همان، ص 117.