بازگشت

مرثيه اي بسيار جانسوز


صحنه عاشورا آن قدر پر از حماسه هست، آن قدر پر از عاطفه هست، آن قدر پر از رقت هست، آن قدر صحنه هاي با شكوه و جذاب و دلسوز دارد كه اگر در قلب ما ذره اي از ايمان باشد كافي است كه نام حسين را بشنويم و اشك ما جاري بشود: ان اللحسين محبه مكنونه في قلب المومنين؛ يك محبت مخفي در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسين هست.

انا قتيل العبره؛من كشته اشك ها هستم.

شعري است به عربي از يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام، و خيلي عجيب است.

شايد در اوايل طلبگي ام در مشهد بودم و هنوز به قم نرفته بودم كه آن را از كتاب (نقثه المصدر) محدث قمي حفظ كردم. ايشان مي نويسد كه ابو هارون مكفوف - ظاهرا نابينا بوده است كه به او مي گفته اند مكفوف - شاعري توانا بوده و گاهي مرثيه ابا عبدالله مي گفته است. او مي گويد: روزي رفتم خدمت امام صادق عليه السلام فرمود: از آن شعرهايي كه در مرثيه جدم گفته اي براي ما بخوان.

گفتم: اطاعت مي كنم.

فرمود: زن ها را هم بگوييد پشت پرده تا آنها هم استفاده بكنند

زن ها هم از اندرون آمدند نزديك، پشت پرده آن اتاق.

شروع كرد به خواندن شعرهايي كه ظاهرا تازه هم گفته بود. ولي مضمون را شما ببينيد، و اصلا درس را ببينيد. وقتي اين شعرها را - با اينكه پنج مصراع بيشتر نيست - خواند ولوله اي در خانه امام صادق بلند شد. امام صادق همين جور اشك از چشم هايش مي ريخت و شانه هاي مباركش حركت مي كرد. صداي ناله و گريه از خانه امام بلند شد كه بعد ظاهرا خود امام گفتند: ديگر كافي است! اين همه مرثيه هايي كه گفته شده است من نظير اين را يا نديده ام و يا كم ديده ام. مي گويد.



امر علي جدت الحسين

فقل لا عظمه الزكيه



اعظما لازلت من

وطفاء ساكبه رويه



و اذا مررت بقبره

فاطل به وقف المطيه



وابك المطهر للمطهر

و المطهره النقيه



كبكاء معوله اتت

يوما لواحدها المنيه [1] .



مضمون شعرش اين است: مي گويد: اي رهگذر! اي باد صبا! گذر كن به قبر حسين بن علي، پيامبر دوستان را به او برسان، پيام عاشقانش را به او برسان. اي باد صبا! پيام ما را به استخوان هاي مقدس حسين برسان، بگو اي استخوان ها دائما شما با اشك دوستان حسين سيراب هستيد. اين اشك ها مي ريزند و شما را سيراب مي كنند. اگر روزي شما را از آب منع كردند اگر حسين را با لب تشنه شهيد كردند، اين شيعيان و دوستان دائما اشك خودشان را نثار شما مي كنند و اي باد صبا! اگر گذر كردي، تنها به رساندن پيغام قناعت نكن. آنجا مركبت را نگه دار، خيلي هم نگه دار، بايست و مصايب حسين را ياد كن و اشك بريز و اشك بريز، نه مثل يك آدم عادي بلكه مثل آن زني كه يك فرزند بيشتر ندارد، چگونه در مرگ يك فرزند خودش اشك مي ريزد، اين جور اشك بريز، بگرييد براي آن پاك، فرزند پدر پاك، فرزند مادر پاك. [2] .


پاورقي

[1] نفثه المصدور، ص 46. جلد اول، جز هفتم.

[2] سيري در سيره نبوي، ص 172.