بازگشت

كمي زهر ماري قاطي كن


نقل مي كنند كه: يكي از علماي بزرگ در يكي از شهرستان هاي تا اندازه اي درد دين داشت و هميشه به اين دروغ هايي كه روي منبر گفته مي شد اعتراض مي كرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهر ماري ها چيست كه بالاي منبرها مي گوييد. يك وقت واعظي به او گفت: اگر اينها را نگوييم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم. آن آقا جواب داد: اينها دروغ است و نبايد گفته شود. از قضا چندي بعد خود اين آقا باني شد و مجلسي در مسجد تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد، ولي قبل از شروع منبر به واعظ گفت: من مي خواهم به عنوان نمونه مجلسي ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشي كه جز از كتاب هاي معتبر هيچ روضه اي نخواني، و با تعبير خودش گفت: چون مجلس مال شماست اطاعت مي شود.

شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود، آقاي واعظ صحبت هايش را كرد و موقع خواندن روضه شد، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد كرده بود كه جز روضه راست چيزي نگويد، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود. آقا ديد عجب اين مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه مي گويند،زن ها

مي گويند: لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نمي گيرد، اگر آقا خود نيتش ‍ درست بود، اخلاص نيت داشت، حالا كربلا شده بود. ديد كه آبرويش ‍ مي رود چه بكند؟ يواشكي و زير چشمي به واعظ گفت: يك كمي از آن زهرماري ها قاطي كن! [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني ج 1، ص 22.