بازگشت

حال امام زين العابدين در شام


در ايامي كه اهل بيت عليه السلام در شام به سر مي بردند، آنطور كه تواريخ نوشته اند، اوايل خيلي بر آنها سخت مي گرفتند. در خرابه اي زندگي مي كردند كه نه مانع گرما بود و نه مانع سرما، يعني خرابه اي بي سقف، و از هر جهت فوق العاده بر آنها سخت بود ولي طولي نكشيد كه خود يزيد به اشتباهش از نظر سياسي پي برد، نه اينكه بگويم توبه كرد، به اشتباهش از نظر سياسي پي برد كه اين كار به ضرر ملكداري او شد. از آن به بعد دائما به عبيدالله بن زياد فحش مي داد كه خدا لعنت كند پسر زياد را، من نگفته بودم چنين كن، من به او گفتم برو كلاه بياور او سر آورد! من دستور قتل حسين بن علي را نداده بودم، او از پيش خود چنين كاري را كرد. اين حرف را مكرر مي گفت - در صورتي كه دروغ مي گفت - براي اينكه خودش را تبرئه كند و اين حادثه را به گردن ابن زياد بيندازد و خودش را از آثار شومي كه از ملكداري اش پيش بيني مي كرد مصون بدارد؛ و از جمله كارهايي كه كرد اين بود كه وضع اسرا را تغيير داد چون اگر در همان وضع باقي مي ماندند مي گفتند بسيار خوب، اينجا كه ديگر ابن زياد نيست، حالا چرا اين چنين مي كني؟ دستور داد كه آنها را در خانه اي نزديك خانه خودش سكني بدهند، و امام زين العابدين عليه السلام آزادي داشتند و در كوچه ها و خيابانها رفت و آمد مي كردند و بسياري از روزها حضرت را دعوت مي كردند كه با خودش شام يا ناهار بخورند.