بازگشت

خطبه زينب، در گرانمايه علي


(اسراء) را حركت دادند و بردند در حالي كه زينب شايد از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته. سرهاي مقدس را قبلا برده بودند. نمي دانم چه ساعتي از روز بوده (تقريبا دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته) در حالي كه اسراء را وارد كوفه مي كردند، دستور دادند سرهاي مقدس را ببرند به استقبال آنها كه با يكديگر بيايند. وضع عجيبي است غير قابل توصيف. دم دروازه كوفه (دختر علي، دختر فاطمه، اينجا تجلي مي كند) اين زن با شخصيت كه در عين حال زن باقي ماند و گرانبها، خطابه اي مي خواند. راويان چنين نقل كرده اند كه در يك موقع خاصي، زينب موقعيت را تشخيص داد و قد او مات دختر علي يك اشاره كرد. عبارت تاريخ اين است: و قد او مات الي الناس ان اسكتوا فادتدت الانفاس، و سكنت الاجراس؛ يعني در آن هياهو و غلغله كه اگر دهل مي زدند صدايش به جايي نمي رسيد، گويي نفسها در سينه حبس شد و صداي زنگ ها و هياهوها خاموش گشت، مركب ها هم ايستادند. (آدم ها كه مي ايستادند قهرا مركب ها هم مي ايستادند). خطبه اي خواند.

راوي گفت: و لم ار و الله خفره قط انطق منها اين خفره خيلي ارزش دارد خفره يعني زن با حيا. اين زن، نيامد مثل يك زن بي حيا حرف بزند. زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القاء كرد. در عين حال دشمن مي گويد: و لم ار و الله خفره قط انطق منها؛ يعني آن حياي زنانگي از او پيدا بود. شجاعت علي با حياي زنانگي درهم آميخته بود.

در كوفه كه بيست سال پيش علي عليه السلام خليفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه هاي زيادي خوانده بود، هنوز در ميان مردم خطبه هاي علي عليه السلام ضرب المثل بود.

راوي گفت: گويي سخن علي از دهان زينب مي ريزد، گويي كه علي زنده شده و سخن او از دهان زينب مي ريزد. وقتي حرفهاي زينب كه مفصل هم نيست (ده - دوازده سطر نيست) تمام شد، مي گويد: مردم را ديدم كه همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و مي گزيدند.

اين است نقش زن به شكلي كه اسلام مي خواهد. شخصيت در عين حيا، عفاف، عفت، پاكي و حريم، تاريخ كربلا به اين دليل مذكر - مؤنث است كه در ساختن آنهم جنس مذكر عامل موثري است، ولي در مدار خودش، و هم جنس مؤنث در مدار خودش. اين تاريخ به دست اين دو جنس ساخته شد. [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 336و337.