بازگشت

دعوت نامه كوفيان


معاويه از دنيا مي رود. مردم كوفه اي كه در بيست سال قبل از اين حادثه، لا اقل پنج سال علي عليه السلام در اين شهر زندگي كرده است و هنوز آثار تعليم و تربيت علي به كلي از ميان نرفته است (البته خيلي تصفيه شده اند، بسياري از سران بزرگان و مردان اينها: حجر بن عدي ها، عمرو بن حمق خزاعي ها، رشيد هجري ها، و ميثم تمارها را از ميان برده اند براي اينكه اين شهر را از انديشه و فكر علي، از احساسات به نفع علي خالي بكنند؛ ولي باز هنوز اثر اين تعليمات هست) تا معاويه مي ميرد، به خود مي آيند، دور همديگر جمع مي شوند كه اكنون از فرصت بايد استفاده كرد، نبايد گذاشت كه فرصت به پسرش يزيد برسد، كه حسين بن علي را داريم، امام بر حق ما حسين بن علي است، ما الان بايد آماده باشيم و او را دعوت كنيم كه به كوفه بيايد و او را كمك بدهيم و لا اقل قطبي در اينجا در ابتدا به وجود آوريم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامي بكنيم.

اينجا يك دعوت است از طرف مردمي كه مدعي هستند ما از سر و جان و دل آماده ايم، درخت هاي ما ميوه داده است مقصود از اين جمله نه اين است كه فصل بهار است. بعضي اين جور خيال مي كنند كه درختها سبز شده و ميوه داده است يعني آقا! الان اينجا فصل ميوه است، بياييد اينجا مثلا شكم ميوه اي بخوريد! اين مثل است، مي خواهد بگويد كه درختهاي انسانها سر سبزند و اين باغ اجتماع آماده است براي اينكه شما در آن قدم بگذاريد. [1]


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 2، ص 268.