بازگشت

ترجمه


امام هشتم فرموده كه برهنه بودند حسن و حسين و در رسيده بود ايشان را روز جشن. پس گفتند به مادر خود فاطمه: اي مادر! آرايش كرده كودكان مدينه مگر ما. پس چرا تو آرايشي نكني ما را به چيزي از جامه هاي ما؟ ما برهنه ايم چنانچه مي بيني. و پاسخ داد آنها را و گفت: اي دو روشني ديدگان من! جامه هاي شما نزد دوزنده است. هرگاه دوخت و آورد آرايش كنم شما را در روز جشن. مي خواست به اين سخن خوشدل كند آن دو پسر را. پس چون شب جشن شد، دوباره گفتند گفتار را بر مادر خود، و گفتند: امشب، شب جشن است! پس گريست فاطمه از روي مهرباني بر دو كودك خود و گفت: اي روشني چشمان! خوشدل باشيد؛ هرگاه آورد دوزنده آرايش كنم شما را به خواست خدا. پس چون گذشت پاسي از شب، و بود شب جشن، ناگاه كوبيد در خانه را كوبنده [اي]. فاطمه گفت كيست؟ پس آواز كرد مردي: اي دختر پيغمبر خدا بگشا در را، من دوزنده هستم. آورده ام جامه ها را. فاطمه گفت: گشودم در را، ناگاه مردي بود كه نديده بودم بيمناك تر از آفرينش او و خوشبوتر از وي، و به من داد دستار خوان بسته را و برگشت پي كار خود. و در خانه آمد فاطمه و گشود دستار خوان را، ناگاه در او بود دو زيرپيراهني و دو روپوش پيراهن و دو زير جامه و دو روپوش و دو دستار سر و دو موزه، و شاد شد فاطمه شادي بزرگي. پس چون بيدار شدند حسن و حسين، پوشانيد جامه ها را به ايشان و آراست آنها را نيكوتر آرايشي. پس درآمد در خانه ي آنها پيغمبر روز جشن و آن دو پسر آراسته بودند، و بوسيد ايشان را و درود جشن گفت مر آنها را و برداشتشان به شانه ي خود و بردشان سوي مادرشان و گفت: اي فاطمه! ديدي دوزنده را كه به تو داد جامه ها را؟ آيا مي شناسي او را؟ گفت: به خدا سوگند نشناسم او را، و نمي دانستم نزد دوزنده جامه اي داشته باشم. خدا و پيغمبرش داناترند به اين كار. پيغمبر گفت: دوزنده نبود بلكه «رضوان» كليددار بهشت بود و جامه از جامه هاي بهشتي بود. آگاهي داد مرا جبرئيل از نزد پروردگار جهانيان.