بازگشت

بيان


به مضمون اين حديث شريف، در رفع اجساد طاهره احاديث متعدده وارد شده، آنها را نيز نقل كنيم آن گاه به شرح پردازيم:

شيخ طوسي (ره) در كتاب «أمالي» از امام صادق (ع) روايت كرده:

قال: «ان الحسين بن علي (ع) عند ربه ينظر الي معسكره و من حل معه من الشهداء و ينظر الي زواره» و ساق الحديث نحوا مما مر [1] .

و «محمدين» ثلاثه - رضوان الله عليهم - در كافي و فقيه و تهذيب از زياد بن ابي حلال روايت كرده اند از حضرت صادق (ع):

قال: «ما من نبي أو وصي نبي يبقي في الأرض اكثر من ثلثة ايام حتي يرفع روحه و لحمه و عظمه الي السماء، و انما تؤتي مواضع آثارهم لأنهم يبلغون من بعيد السلام و يسمعونهم في مواضع آثارهم من قريب». و رواه ابن قولويه في «كامل» أيضا [2] .

و في التهذيب عن عطية الأبزاري عن الصادق (ع) يقول:

«لا تمكث جثة نبي و لا وصي في الأرض اكثر من أربعين يوما» [3] .

و اختلاف زمان مكث [4] در اخبار شايد از جهت اختلاف مراتب و درجات انبيا و اوليا باشد. و در رواياتي وارد است كه زمين را نصيبي در بدنهاي انبيا و اوليا نيست، و حشرات را نيز سهمي نيست.

و في «بصائر الدرجات» بسنده عن الصادق (ع) عن النبي (ص) قال:


ان الله حرم لحو منا علي الأرض أن تطعم منها شيئا» [5] .

و نيز روايت كرده كه: رسول خدا فرموده در جواب منافقي كه گفت: بدن شما پوسيده خواهد شد؟ فرمود:

«چنين نيست كه: ان الله حرم لحو منا... الخ» [6] .

و شيخ صدوق - ره - نيز همين روايت را نقل نموده به زيادتي: «و حرم علي الدود أن تطعم منها شيئا». [7] . و اين احاديث اخيره همين قدر دلالت دارند كه زمين و جانوران در ابدان مقدسه ي انبيا و اوليا تصرفي نمي نمايند، اما به آسمان بالا مي رود يا آن كه محفوظ در تحت الأرض [8] است، دلالتي بر هيچ يك ندارد، و شايد مؤيد احاديث رفع باشد. و لكن از جمله ي وافره اي [9] از احاديث - بلكه بعضي دعواي تواتر آنها را كرده اند - ظاهر مي شود كه ابدان مقدسه ي انبيا در زمين باقي است؛ مثل آنچه شيخ صدوق و ديگران روايت كرده اند از امام صادق (ع) كه خدا وحي فرمود به «موسي بن عمران» كه برون آورد استخوانهاي يوسف را از مصر، و حمل نمود او را در صندوق مرمر به سوي شام. و نيز در چند خبر معتبره وارد شده كه نوح استخوانهاي آدم را از كعبه بيرون آورد و حمل به نجف نمود. و در زمان حضرت امام حسن عسكري (ع) مرد نصارايي استخوان پيغمبري در دست داشت و به آن سبب هرگاه خواستي باران فرود آوردي؛ و حضرت عسكري (ع) فرمود كه استخوان پيغمبر هرگاه هويداي آسمان شود، باران مي بارد. و اين معني منافي با احاديث رفع ابدان عنصريه [10] است به آسمان. و نيز ظاهر اين اخبار تفسخ ابدان [11] و تناثر لحوم [12] و بقاي عظام [13] است، مگر آن كه مراد به عظام، تمام جثه [14] باشد.

و از كلام شيخ مفيد - طاب نفسه - و كلام شيخ ابوالفتح كراجكي معلوم مي شود كه مذهب


فقهاي شيعه از قديم، مستقر [15] بوده بر رفع اجساد مقدسه و عدم بقاي در قبور؛ چنانچه در كتاب «مقالات» و «مسائل عكبريه» و «شرح عقايد صدوق» تصريح كرده بر اين كه انبيا و ائمه (ع) بعد از موت نقل مي شوند از زير خاك و ساكن شوند به جسمها و روحها در بهشت، و اين مذهب فقهاي اماميه كافه [16] و مذهب اهل حديث از ايشان است.

و متكلمين را در اين باب سخني ياد ندارم، و از بني نوبخت در اين باب خلافي نقل شده و بعضي فرق اماميه (رضي الله عنهم) منكر اين مطلب شده اند، و شيخ كراجكي نيز تصريح به آنچه مفيد گفته نموده، و شيخ مفيد در «مسائل عكبريه» نيز گويد: ليس الأئمة عندنا في القبور حالين و لا في الثري ساكنين و انما جاءت العبارة بالسعي الي مشاهدهم و المناجاة لهم عند قبورهم امتحانا و تعبدا كالحج الي البيت الحرام، فكذلك يجعل مشاهد الأئمة مزورة و قبروهم مقصودة، و ان لم تكن ذواتهم لها مجاورة و لا أجسادهم فيها حالة [17] .

و شيخ كراجمي در «كنز الفوائد» گويد: «قد ورد الخبر عن النبي (ص) أنه قال: أنا اكرم علي الله أن يدعني في الأرض اكثر من ثلاث، و هكذا عندنا حكم الأئمة (ع)، و ليس زيارتنا لمشاهدهم علي أنهم بها، لكن لشرف المواضع، فكانت غيبة الاجسام فيها، و لعبادة ندبنا اليها» [18] .

و صاحب كتاب «وافي»، فيض كاشاني - أفاض الله عليه رحمته - ابدان مرفوعه به آسمان را حمل بر بدن مثالي نموده و اجساد باقيه ي در قبور را حمل بر جسد عنصري، و اين وجه را جامع ميانه ي اخبار و رافع تنافي انگاشته، [19] و غواص بحارالأنوار احتمالاتي ذكر نموده و تحيراتي اظهار كرده.
قال بعد ذكر التنافي بين الأخبار: «منهم من حمل اخبار الرفع علي أنهم يرفعون بعد ثلثة ايام ثم يرجعون الي قبورهم، و منهم من حملها علي أنها صدرت لنوع من المصلحة و التورية، لقطع أطماع الخوارج و النواصب الذين كانوا يريدون نبش قبورهم، و قد عزموا علي ذلك مرارا و لم يتيسر لهم، و يمكن حمل اخبار نقل العظام علي أن المراد نقل الصندوق المتشرف بعظامهم و جسدهم في ثلثة ايام» انتهي [20] .

و اين گونه احتمالات بسيار عجيب است. و از اين غريب تر كلام محدث بحراني است در كتاب «الدرة النجفية» بعد از رد كلام محدث كاشاني و علامه ي مجلسي و انكار بليغ از بدن مثالي، و آن گاه اختيار نموده كه در مشاهد شريفه عين و اثري از ابدان شريفه ي ائمه نيست و به آسمان بالا رفته و گفته: «اين معني منافاتي با بقاي عظام آدم و يوسف ندارد، زيرا كه ابدان انبيا و اوليا اگر در مواضع اصليه كه تربت ايشان از آن جا مأخوذ است دفن شود به آسمان بالا رود، و هرگاه سپرده شود در غير آن موضع يا بدون دفن باقي ماند به آسمان نرود».

و سقوط اين كلام محتاج بيان نيست و مأخذي ندارد.

و شيخ احسائي در كتاب «جوامع الكلم» تبعيت از «فيض» عليه الرحمة نموده و ملتزم شده به رفع بدنهاي مثاليه به آسمان و بقاي عنصريه در قبور و عدم تفرق اعضا، ليكن گفته: اگر قبور شريفه نبش شود، غير معصوم مشاهده ي چيزي ننمايد. و اين كلام بي مغز است، و ليكن در اين مقام كلام نيكويي گفته كه احاديث گفته كه احاديث رفع ابدان، «ظواهر» است و احاديث نقل عظام آدم و يوسف «نصوص»، پس بايد ظاهر را مطابق با نص نمود و تصرف در احاديث رفع نمود [21] .

مؤلف گويد: رفع اشكال و بيان حقيقت حال محتاج به طول مقال [22] است و نفوس اهل عصر را از سخن طولاني ملال [23] است، و ليكن مقدماتي به اجمال اشاره كنيم كه در بسياري مواضع در فهم احاديث نافع و مفيد باشد. پس گوييم: اهل ظاهر كه غافل از روحانيات هستند، بلكه زياده از علم عربيت و فهم لغت بهره مند نباشند، هر لفظي را كه در كتاب و سنت


ملاحظه نمايند حمل بر عالم محسوس جسماني نمايند، و به اين سبب بسياري از احاديث به نظر ايشان مجمل و مشكل نمايد، و محروم از مقاصد و اسرار اولياي وحي شوند؛ مثلا در احاديث رفع ابدان، الفاظي وارد است مثل: بدن و جثه و قبر و رفع و ارض و سماء و ايام. هرگاه شخص ملتزم به معناي لغويه باشد، چاره اي جز آنچه علماي اعلام كه نقل كلامشان شد گفته اند ندارد، و هرگاه عالم نحريري [24] يا ماهر خيبري [25] احتمالي كه خلاف معاني محسوسه يا لغات مأنوسه ي أهل ظاهر باشد، ذكر كند او را نسبت به تعرف [26] و تصوف [27] يار مي به تحكم [28] و تفلسف [29] دهند و به جمله اي از قواعد موروثه از قدماي عامه، ابطال حقايق و اهمال دقايق [30] نمايند، و گويند اين مجاز بلا قرينه و خلاف اصالت حقيقت است، و به دعواي تبادر معاني محسوسه خود را محروم از فوايد معقوله نمايند و گويند ايراد ماله ظاهر و اراده ي خلاف ظاهر، يا تأخير بيان از وقت خطاب جايز نيست، غافل از اين كه التزام به اين قواعد موجب حرمان از بسياري از لطايف كتاب و سنت شود، بلكه صاحب اين مسلك بايستي بسياري از محكمات را داخل در متشابهات نمايد، يا قلم تأويل بر اكثر آيات و احاديث بكشد و گويد اين كلمات مجملات است. ليكن هرگاه كسي آگاه شد كه الفاظ غالبا معاني كليه دارند و استعمال در موارد خاصه از بابت فرديت آن خاص است نه از باب خصوصيت، و از قبيل اطلاقي كلي بر فرد است، مي داند كه بسياي از استعمالات نه مجاز است نه محتاج به تأويل؛ مثلا لفظ ارض و سماء را تصور كند كه وضع براي پايين و بالا شده و جسم عنصري زمين و جرم اثيري فلك يكي از مصاديق است و جهت سفل و علو هم يكي از مصاديق، و در قرآن مجيد و احاديث در هر دو معني به نسق [31] واحد استعمال شده: «و أنزلنا من السماء ماء طهورا» [32] ، بديهي است كه باران از فلك نيايد، و، «في السماء رزقكم و ما توعدون»، [33] واضح است كه مقصود آسمان


نيست، و «زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب»، [34] پوشيده نيست كه ستارگان در آسمان اول نباشند، «خلق سبع سموات و من الارض مثلهن» [35] مراد افلاك سبعه و طبقات كره ي خاكي است، يا آن كه در احاديث وارد است كه دوزخ در زمين و بهشت در آسمان است، يا آن كه هر دو در نشأه اخرويه [36] و خارج از عالم دنيا، و بر مطلع متتبع موارد مشتبه نيست. و همچنين جثه و بدن، گاهي بر برزخي و مثالي اطلاق شود، مثل «رأيت فلانا في النوم» [37] يا حديث ابدان برزخيه ي نورانيه: «لو رأيته لقلت فلان بن فلان» [38] . و اين ابدان به وجهي عين ابدان عنصريه و داراي عظم و لحم است، چون جامع وحدات مراتب بدن، نفس ناطقه است و در همه حال، وحدت شخصيه دارد. همان طور كه مشاهده مي شود كه انسان از زمان طفوليت تا آخر پيري شخص واحد است، همين نحو با بدن برزخي يك شخص است. پس مفاد مجموع اخبار سابقه دو امر است: يكي آن كه ابدان عنصريه ي انبيا و اوليا را خاك تصرف نكند و تغيير ندهد، و اين معني از خصايص ايشان است كه به واسطه ي قوت و شدت نورانيت نفوس مقدسه ابدان را محافظت نمايد و فيض توجه، به سبب موت، منقطع نشود، و اين به طور توجه مجرد روحاني است بر مادي جسماني كه ظل عنايت خود را باز نداشته، به خلاف غير انبيا كه لا محاله بعد از موت، تركيب رو به انحلال نمايد و ضعف نفس مانع از توجه خواهد بود. پس صحيح شد كه جسدهاي مقدسه را زمين تصرف نكند و متلاشي نشود و در مشاهد مشرفه موجود و باقي است، و تأكيدات بليغه در اتيان مشاهد مشرفه بسي گواه صدقي است بر بقاي ابدان در قبور، و همچنين اخبار آداب زيارت و دعاي در بالاي سر، و جايز نبودن تقدم بر قبر در حال نماز و تعليل به اين كه تقدم بر امام جايز نيست، و استحباب استقبال وجه امام در حال زيارت.

و اما انكار شيخ مفيد و اتباع، از بودن ابدان مقدسه در قبور، احتمالي است به غايت بعيد و مبني است بر فهم و اجتهاد غير سديد [39] از اخبار وارده در اين باب، و انكار تجرد نفس و بدن مثالي و حصر نشأه ي وجود و زندگاني در عالم جسماني فاني. و آنچه احتمال داده كه اوامر زيارت مشاهد مشرفه به محض تعبد و تبرك باشد و قياس زيارت كعبه نموده، خالي از وجه


و مأخذ است. و بسياري از آثار معتره دلالت دارد بر بقاي اجساد ائمه در مقابر، مانند واقعه ي ابراهيم ديزج كه مأمور نبش قبر و زراعت ارض حائر شد و جسد مقدس را بر بوريايي [40] جديد يافت، و شكايت موسي بن جعفر (ع) در عالم رؤيا از دفن يكي از نواصب در نزديك مضجع [41] شريف او، و از اين وقايع بسيار است. و مخفي نباشد كه بقاي بدن عنصري در قبر از خصايص انبيا و اولياست و شايد بعض صلحاي مسلمين نيز بهره داشته؛ چنانچه جماعت كثيره اي از سكنه ي شهر طهران در نزديك اين زمان جسد شيخ صدوق را مشاهده نموده بودند كه اصلا تغيير صوري نكرده.

امر دوم آن كه ابدان مقدسه ي انبيا و ائمه به عالم بالا رود و در عالم اراضي اندكي بيش درنگ نكند يا سه روز يا زياده، و دليل واضح بر اين كه مراد، مطلق عالم علوي [42] است اختلاف تعبير اخبار است كه در حديث «كامل الزيارة» در طرف راست عرش ذكر شده، در حديث «امالي» نزد پروردگار تعبير شده و در اخبار ديگر رفع به آسمان دارد، و در اخبار ديگري درنگ نكردن در زمين فرموده اند. و در اخبار ديگر رفع به آسمان دارد، و در اخبار ديگري درنگ نكردن در زمين فرموده اند. و حق اين مقام، بسط كلام است ليكن به اشاره ي اجماليه قناعت كنيم كه عوالم، سه عالم است: عالم عقلي و عالم نفسي و عالم حسي، و نفوس بشريه كه به فيض وجود فايز شوند به عوالم ثلثه عبور كنند، و به همان ترتيب صدور، رجوع نمايند. و بسا باشد كه در اكتسابات عمليه، به حد حيوانيت بر نفس غلبه كند كه قابل صعود و رفع به عالم علوي نباشد و مخلد و باقي در عالم سفل و جهنم بماند. و برخي از نفوس به سبب آلايش به اعمال و اخلاق، درنگ ايشان در عالم سفل، [43] ، طولاني شود و به آسمان عالم عقلي، دير فايز شود به حسب اختلاف مراتب آلودگي؛ چنانچه وارد شده: «أخوف ما أخاف عليكم البرزخ، فان منكم من لا تناله شفاعتنا الا بعد ثلثمائة الف سنة» [44] . و نفوس مقدسه ي انبيا و اوليا به سبب قوت و شدت نورانيت در آنها، درنگي در عالم برزخ و قبر ننمايند، و بعد از سه روز از عالم سفلي كه عبارت از ارض باشد به آسمان عالم عقل و عندالله [45] و في العرش [46] بالا روند، و اين مطلب شريف در اين احاديث افاده شده. و اين است مراد به عدم مكث جثه ي نبي و وصي


در زمين و بالا رفتن به آسمان و هويدا شدن، كه اين شرافت، مختص به مقام نبوت و ولايت است، و اين صعود و رفع را منافاتي نيست با توجه به عالم برزخ و ابدان ملكوتيه، بلكه به عالم سفلي و ابدان عنصريه، زيرا كه هر عالي، محيط و متوجه به سافل خواهد بود، پس صحيح است كه با ارتفاع به عالم بالا به صور مثاليه و ابدان ملكوتيه در نزد محتضرين و در مقام اظهار معجزه ظاهر شوند و حاضر باشند، زيرا كه عالي فاقد سافل نيست، و آنچه ذكر شد در نهايت لطف و متانت است. و ختم كنيم شرح اين حديث را به نقل كلام بعض علماي روحانين تا رافع حجاب و كاشف نقاب شود.

سرچشمه فيض سبحاني، محدث خبير و محقق نحرير ملا محسن فيض كاشاني، عليه شآبيب الرحمة من مزن الكرم مادامت الاوائل تتبع بالثواني [47] - در كتاب وافي گفته بعد از نقل روايت زياد بن أبي الحلال - و نعم ما قال -:

لعل المراد باللحم و العظم المرفوعين المثاليان منهما دون العنصريين، و ذلك لعدم تعلقهم بهذه الأجساد العنصرية، فكأنهم و هم بعد في جلابيب من أبدانهم قد نضوها و تجردوا عنها، فضلا عما بعد وفاتهم، و الدليل علي ذلك من الحديث قولهم (ع): «ان الله خلق ارواح شيعتنا مما خلق منه ابداننا. فابدانهم ليست الا تلك الأبدان اللطيفة المثالية، و اما العنصرية فكأنها ابدان الأبدان. و يدل علي ذلك حديث حمل موسي (ع) عظام يوسف، فلولا أن الاجسام العنصرية منهم تبقي في الارض لما كان لاستخراج العظام بعد سنين معني «و انما يبلغونهم من بعيد السلام» لأنهم في الأرض و هم (ع) في السماء «و انما يسمعونهم من قريب» لقربهم من آثارهم و حضور اسماعهم عند المسلمين عليهم» [48] . انتهي.

و علي البدن المثالي أيضا حمل اخبار لحوق بدن كل وصي نبيه. و قال تلميذه «السعيد» في «شرح التوحيد» مفصلا لبعض ما أجمله شيخه الفريد: «اعلم أن الله اذا قبض الأرواح من هذه


الأجسام العنصرية الطبيعية أو دعها في صور جسدية، أي حصص حقيقية من المادة الجسمية التي لا يتخلف نفس مادامت نفسا منها من دون شائبة كيفيات عنصرية او تخطيطات مزاجية، و هو ملكوت هذا البدن» الي أن قال: «و بالجملة العوالم الكية ثلثة ليس غير: احدها العالم العقلي، ثم العالم النفسي، ثم العالم الحسي. و للنفس وجه الي العالم العقلي الذي هو اصله، و منشأه، و الي العالم النفسي الذي هو مقامه و مرتبته، و الي العالم الحسي الذي هو سجنه و محبسه، فاذا فارقت هذه النشأة العنصرية باضطرار من الموت الطبيعي رجعت الي عالمها النفسي في مادتها الجسمية النورية التي أنارها باعمالها الزكية ان كانت من السعداء، و في مقابلها ان كانت من الاشقياء، علي التفاصيل التي نطق بها الشرع الأقدس في خصوصيات الأعمال، و نعم ما قال «العطار»: [49]



ز حشرت نكته اي روشن بگويم

تو بشنو تا منت بي من بگويم



همين جسمت بود اما منور

و گر بي طاعتي جسمي مكدر



و ان كسبت في النشأة الدنيا الدنياوية ما يتجاوز به عن المرتبة النفسية بسرعة كالأنبياء و الأولياء وقفت في الأرض الجسمانية التي هي القبر الحقيقي ثلثة ايام أو اكثر علي تفاوت مراتب النبوة و الولاية، ثم تصعد الي سماء العالم النوري و المقام الأعلي العقلي، كما ورد في الخبر ان الأئمة عليهم السلام اذا ماتوا يقفون في القبر ثلثة ايام، ثم يصعدون الي السماء. ثم اعلم أنه لا ينافي ذلك كونهم في هذا الضريح المبارك، و ذلك لما عرفت من معني الصعود الي السماء و انها ليست تلك التي فوق رؤوسنا». انتهي بعبارته.

شايسته باشد به نظر انصاف در كلام اين دو محدث جليل تأملي شود كه چه بسيار از


مشكلات اخبار امامية قبل از تأليف كتب ايشان در پرده ي خفا باقي بود «و رب حامل فقه الي من هو أفقه منه» [50] .



پاورقي

[1] گفت: حسين بن علي نزد پروردگارش به اردوگاه خود و شهيداني که با او به خاک افتادند مي‏نگرد و به زائرانش... و حديث را چنين دنبال مي‏کند. (شيخ طوسي: امالي، ج 1، ص 54، چاپ اول، مؤسسه‏ي الوفاء بيروت. و نيز کامل الزيارات، ص 136، طبع نجف 1356 ه ق).

[2] . گفت: هيچ پيامبر يا جانشين پيامبري نيست که بيش از سه روز در زمين بماند که، روح و گوشت و استخوانش را به آسمان مي‏برند، و مردم تنها به جاي آثار آنان مي‏روند، زيرا آنان از دور نيز سلام مي‏رسانند و از نزديک نيز به آنان مي‏فهمانند. ابن قولويه نيز در کامل اين روايت را آورده است. (تهذيب الاحکام، ج 6، ص 106، مطبعة النعمان، نجف، 1380 ه؛ بحارالأنوار، ج 300 - 299 ، 27؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 577، چاپ مکتبة الصدوق،تهران 1393 ه ق).

[3] در تهذيب از عطيه‏ي ابزاري از امام صادق (ع) آورده که فرمود:

جسد هيچ پيامبري با جانشين بيش از چهل روز در زمين نمي‏ماند (تهذيب الاحکام، ج 6، ص 106، مطبعة النعمان، نجف 1380 ه ق).

[4] ماندن.

[5] خدا گوشت ما را بر زمين حرام کرده و چيزي از آن را نمي‏خورد (بصائر الدرجات، ص 31؛ بحارالانوار، ج 27، ص 299).

[6] همان.

[7] بر کرم حرام کرده که چيزي از آن را بخورد.

[8] زيرزمين.

[9] شمار بسياري.

[10] بدن خاکي.

[11] از هم پاشيدن بدن.

[12] پراکنده شدن گوشتها.

[13] بر جاي ماندن استخوانها.

[14] تن.

[15] ثابت.

[16] همگي.

[17] محمد بن نعمان المفيد: المسائل العکبرية (خطي)، في جواب المسائلة الرابعة و العشرين، (به نقل از: اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص 45، چاپ حقيقت تبريز - سال 1346. ناقل: الحاج عباسقلي واعظ چرندابي). امامان به نظر ما در قبرهاي خود نيستند و در خاک جاي ندارند، بلکه سخناني آمده که رفتن به شهادتگاه آنان و سخن گفتن با آنان نزد گورهاي آنان آزمايش و عبادت است، مانند حج به سوي خانه‏ي خدا. و مشهد امامان نيز زيارت مي‏شود و رو به سوي قبرهاي آنان مي‏کنند، هر چند که خودشان در آن جا نيستند و بدنهايشان در آنها جاي ندارد.

[18] کنز الفوائد: پيامبر فرمود: من پيش خدا گرامي‏تر از آنم که بيش از سه روز مرا در زمين بگذارد. به نظر ما، امامان نيز همين گونه‏اند، و اين که ما به زيارت مشاهد آنان مي‏رويم، نشانه‏ي آن نيست که آنها در آن‏جا هستند، بلکه در بهترين جايگاه‏ها زندگي مي‏کنند؛ تنها جسدهاي آنان در آن‏جا پنهان شده و اين عبادتي است که ما را به سوي آن خوانده‏اند.

[19] ملا محسن فيض: وافي، ج 197 - 196 ، 8 چاپ سنگي 1324 ه ق تهران.

پس از يادآوري منافات ميان اخبار، مي‏گويد: برخي علما، اخبار رفع (بالا بردن جسد) را چنين تفسير کرده‏اند که پس از سه روز بالا برده مي‏شوند و آن‏گاه آنها را به قبرهايشان برمي‏گردانند، و برخي آن را چنين تفسير کرده‏اند که اين روايات براي تقيه و بريدن طمع خوارج و ناصبيها که مي‏خواستند قبر آنان را بشکافند گفته شده، آنان بارها کوشيدند که جنايت را عملي کنند ولي نتوانستند. و مي‏توان روايات بردن استخوانها را چنين معنا کرد که منظور بردن تابوتي است که با گذراندن استخوانهاي آنان در آن به مدت سه روز متبرک شده است.

[20] ملا محسن فيض: وافي، ج 197 - 196 ، 8، چاپ سنگي 1324 ه ق تهران.

پس از يادآوري منافات ميان اخبار، مي‏گويد: برخي علما، اخبار رفع (بالا بردن جسد) را چنين تفسير کرده‏اند که پس از سه روز بالا برده مي‏شوند و آن‏گاه آنها را به قبرهايشان برمي‏گردانند، و برخي آن را چنين تفسير کرده‏اند که اين روايات براي تقيه و بريدن طمع خوارج و ناصبيها که مي‏خواستند قبر آنان را بشکافند گفته شده. آنان بارها کوشيدند که اين جنايت را عملي کنند ولي نتوانستند. و مي‏توان روايات بردن استخوانها را چنين معنا کرد که منظور بردن تابوتي است که با گذاردن استخوانهاي آنان در آن به مدت سه روز متبرک شده است.

[21] جوامع الکلم.

[22] گفتاري طولاني.

[23] خستگي.

[24] دانشمند کار کشته.

[25] کاردان آگاه.

[26] عارف بودن.

[27] صوفيگري.

[28] زورگويي.

[29] فلسفيگري.

[30] ناديده گرفتن مطالب دقيق.

[31] شيوه.

[32] از آسمان پاکيزه فرود آورديم (فرقان، 48).

[33] در آسمان روزي شماست و آنچه به شما وعده داده مي‏شود (ذاريات، 22).

[34] ما آسمان نزديک را به زيور ستارگان آراستيم (صافات، 6).

[35] هفت آسمان آفريد و مانند آن از زمين (طلاق، 12).

[36] جهان پس از مرگ.

[37] فلاني را خواب ديدم.

[38] اگر او را مي‏ديدي مي‏گفتي فلان پسر فلاني است.

[39] نادرست و نااستوار.

[40] حصير.

[41] آرامگاه.

[42] جهان بالا.

[43] جهان پست.

[44] نور الثقلين، 554 - 553 عن الصادق (ع)، بحارالانوار، ج 3، ص 267، به نقل از کافي.

[45] نزد خدا.

[46] به عرش.

[47] بارانهاي بي‏دريغ رحمت از ابر بزرگواري بر او ريزش کند تا هنگامي که پس از يک، دو مي‏آيد (تا ابد).

[48] فيض، ملا محسن: وافي ج 197 - 196 ، 8، چاپ سنگي، تهران 1324 ه ق.

و چه خوب گفته فيض کاشاني:

شايد مراد به گوشت و استخوان که بالا برده مي‏شوند، گوشت و استخوان مثالي باشد نه عنصري، زيرا آنان به اين بدنهاي عنصري وابسته نيستند. گويا در زماني هم که پيراهن تن را از خود دور نکرده‏اند، از آن آزادند تا چه رسد به پس از مرگ. و شايد اين معنا از حديث اين است که فرمودند: «خداوند روح شيعيان ما را از جنس بدن ما آفريده». بدن آنها جز بدنهاي لطيف مثالي چيز ديگري نيست، و بدنهاي عنصري همانند بدن آن بدنهاست. و نشانه‏ي آن، بردن استخوانهاي يوسف به دست موسي (ع) است. و اگر نه اين بود که بدنهاي عنصري آنان در زمين باقي مي‏ماند، اين کار مفهومي نداشت. و اين که فرمود: از دور سلام را به آنان مي‏رسانند، زيرا زائران در زمين و آنان در آسمانند و «از نزديک مي‏شنوند» زيرا آنان خود به آثار بر جا مانده‏ي از خويش نزديکند و گوش به سخن سلام کنندگان دارند. و روايات مربوط به پيوستن بدن جانشينان پيامبران به پيامبران خود را نيز بر همين معنا بايد حمل کرد.

[49] شاگرد او «سعيد»، در شرح توحيد سخن استاد يگانه‏ي خود را شرح مي‏دهد:

«بدان که هرگاه خدا روح را از اين بدنهاي عنصري و طبيعي بگيرد، آن را در بدنهاي مادي ديگري که به راستي حصه‏ي ماده و جسم هستند قرار مي‏دهد، که از آن روح جدا نمي‏شود، بي آن‏که کيفيات عنصري و برنامه‏هاي مزاجي داشته باشد، و آن ملکوت اين بدن است...» تا اين که مي‏گويد: «بر روي هم، جهانها سه تا هستند و بس: يکي جهان عقلي و دوم جهان نفساني و سوم جهان حسي. جان يک رو به جهان عقلي دارد که ريشه و سرچشمه‏ي اوست و يک رو به جهان نفسي که جايگاه اوست و يک رو به جهان حسي که زندان و بازداشتگاه است. هرگاه از اين جهان عنصري به ناچار و با مرگ طبيعي رخت بربست، به جهان نفسي خود با ماده‏ي نوراني‏اش که آن را با کارهاي نيک روشن ساخته برمي‏گردد. اين در صورتي است که خوشبخت باشد، و اگر بدبخت باشد حالتي جز آن خواهد داشت؛ چنان که به طور گسترده در دين مبين درباره‏ي ويژگيهاي اعمال گفته شده. عطار چه خوب مي‏گويد:



ز حشرت نکته‏اي روشن بگويم

تو بشنو تا منت بي من بگويم‏



همين جسمت بود اما منور

و گر بي‏طاعتي جسمي مکدر



و اگر در زندگاني دنيا توانسته باشد با کارهاي نيک چون انبيا و اوليا از پايگاه نفسي با شتاب بگذرد، در زمين جسماني يعني قبر واقعي سه روز بيشتر نمي‏ماند؛ و گاه ممکن است چند روزي بيشتر طول بکشد، زيرا درجات و مراتب پيامبران و اوليا هم تفاوت دارد، سپس به آسمان جهان نوري و پايگاه والاي عقلي مي‏رود؛ چنان که در خبر آمده که امامان (ع) هرگاه از دنيا بروند، سه روز در قبر مي‏مانند و سپس به آسمان مي‏روند. سپس بدان که اين معني با بودن آنها در ضريح مبارکشان منافاتي ندارد، زيرا دانستي که بالا رفتن به آسمان به معناي آسمان بالاي سر ما نيست».

[50] چه بسا کسي دانشي را براي دانشمندتر از خود به ارمغان ببرد «بخشي از يک حديث».