بازگشت

تتمة مهمة


ائمه ي اثنا عشر - سلام الله عليهم - هنگام مرگ و اجل محتوم خود را مي دانند و به اختيار از دنيا مي روند، چنانچه در اين معني اخبار بسيار است در كتاب كافي و غيره.

و در كافي مروي است كه جناب صادق (ع) فرموده كه هر امامي كه نداند آنچه به او مي رسد و به كجا كشد كار او، پس نيست حجت خدا. [1] .

و نيز حضرت رضا (ع) فرمود كه اميرالمؤمنين (ع) مي شناخت قاتل خود را و مكان و زمان شهادت خود را، لكن بايستي مقدرات واقع شود. [2] و نيز در اخبار بسيار وارد شده بلكه ضرورت مذهب است كه أئمه، علم به ما كان [3] و ما يكون [4] دارند و هيچ امري بر ايشان پوشيده نيست، و آنچه جناب سيدالشهداء (ع) در اين خطبه اخبار به خبر شهادت خود فرموده متواتر در اخبار است، بلكه تمامي اهل بيت كشته شدن آن حضرت را در اين مسافرت مي دانستند. حديث «ام سلمه» و «ام يمن» و غير هما مشهور است. و نيز مي دانستند كه چاره اي از وقوع واقعه نيست، و در تقدير حتمي مقدر و در لوح محفوظ مصور است، و چون اين نحو از علم مناط [5] تكاليف شرعيه نيست، بلكه تكاليف منوط [6] به علوم رسميه [7] و حاصل از اسباب عاديه ي علم [8] است؛ و نيز بايد دانست كه ائمه و اوليا را جهت قدسيه ي ملكوتيه اي هست و ارواح خاصه به ايشان، و از اين جهت بسط مي شود علم براي آنها و قبض نمي شود، و از اين جنبه و جهت تمام فعل و قول خالق را به خود نسبت دهند و افعال و اقوال خود را به خدا، بلكه خود را به مرتبه ي جوارح و اعضاء الله خوانند؛ مانند «يد الله» [9] و «عين الله» [10] .


و «جنب الله» [11] و غيرها، و جهت ملكيه و جنبه ي بشريه را دارا هستند، چنان كه در قرآن مجيد فرموده:

«قل انما أنا بشر مثلكم. ما أدري ما يفعل بي و لا بكم. و لو كنت أعلم الغيب لا ستكثرت من الخير» [12] و اين جهت، جهت بندگي است كه موجب خضوع و خشوع و خوف و خشيت از عذاب و گريه ي بر گناهان شود، و به زبان اين جنبه گويند: «ما غيب نمي دانيم». و به اسباب عاديه و طبيعيه متوسل شوند، بكله از مردم استعلام بعض امور كنند، مانند سؤالات حضرت حسين (ع) حال كوفه و اهل آن جا را از اعراب بيابان با اطلاع كامل بر حقيقت امر. و چون مناط تكليف علوم رسميه ي ظاهره از اسباب متعارفه است بايد اقدام در امور به حسب ظاهر باشد. و توجه امام مظلوم به عراق موافق با رفتار عقلا و موافق با سياسات مدنيه بود، و اختيار حركت، بعد از تواتر نامه هاي بسيار و معاهدات بي شمار نمود. و محل ندارد كه كسي از اهل جهل و عناد اعتراض نمايد كه اين مسافرت القاي در هلاكت بود؛ خصوصا كه در احاديث شيعيه وارد است كه امام هر عصري تكاليف خاصه دارد و از جانب خداوند مأمور است كه به آن وظيفه عمل نمايد. و در حديث معتبر از حضرت صادق (ع) روايت شده كه هنگام حركت از مدينه، و در خبر «لهوف» ابن طاوس وقت حركت از مكه، افواجي [13] از ملائكه آمدند:

قال: لما سار أبو عبدالله من المدينة لقيه افواج من الملائكة المسومين في ايديهم الحراب علي نجب الجنة، فسلموا عليه و قالوا: يا حجة الله علي خلقه، ان الله أمد جدك بنا في مواطن كثيرة و ان الله أمدك بنا، فقال لهم: الموعد حفرتي و بقعتي التي استشهد فيها و هي كربلاء فاذا وردتها فأتوني. الي أن قال: و أتته افواج مسلمي الجن، فقالوا: يا سيدنا، نحن شيعتك، فلو امرتنا بقتل كل عدولك و أنت بمكانك لكفيناك. الي أن قال (ع): اذا أقمت بمكاني فبماذا يبتلي هذا الخلق المتعوس؟ و بماذا يختبرون؟ و من ذا يكون ساكن حفرتي بكربلاء؟ و قد اختارها الله تعالي يوم دحي الارض و جعلها معقلا لشيعتنا... [14] » الخبر بطوله.


مؤلف الأربعين الحسينيه «ميرزا محمد القمي» - عفي عنه - مضامين اين حديث شريف را نظم نمود، شايد در عداد نوحه كنندگان بر سيد مظلومان محسوب و محشور شود ان شاء الله:



پس ملايك بهر نصرت آمدند

هم پري با آه و حسرت آمدند



كاي تو شاهنشاه اقليم وجود

خلقت روحانيان بهر تو بود



دوش و زانوي نبي جاي تو بود

سينه ي پاكش قدمگاه تو بود



از چه گرديدي زبون قوم دون

رفتي از شهر و ديار خود برون



ما همه در آستانت چاكريم

انبيا را در مواطن ياوريم



از تو فرمان دادي اي سلطان عشق

تا برد باد فنا خاك دمشق



گفت من با اين گروه بدستيز

دادخواهي دارم اندر رستخيز



خوش ستودي آن رسول خوش پيام

ذات ايزد را عزيز ذو انتقام



كربلا گرديده قربانگاه من

هست هفتاد و دو تن همراه من



بقعه ي من كعبه ي اهل دل است

هر گروه شيعيان را معقل است



گر بمانم من به جاي خويشتن

پس كه مدفون گردد اندر قبر من



تا پناه خيل زواران شود

شافع جرم گنهكاران شود



امتحان مردم برگشته خو

كي شود گر من گريزم از عدو



موعد من با شما در كربلاست

روز عاشورا كه روز ابتلاست





پاورقي

[1] کليني: اصول کافي، ج 1، ص 258، چاپ بيروت.

[2] همان، ج 1، ص 259.

[3] آنچه شده.

[4] آنچه خواهد شد.

[5] معيار سنجش.

[6] وابسته.

[7] دانشهاي معمولي و عادي.

[8] ابزارهاي عادي شناخت.

[9] دست خدا.

[10] چشم خدا.

[11] نزد خدا.

[12] اي پيامبر! بگو: من نيز انساني چون شما هستم (کهف / 110). و نمي‏دانم که چه بر سر من يا شما مي‏آيد (احقاف / 9) و اگر غيب مي‏دانستم، خير (و نعمت‏هاي) بيشتري را براي خود فراهم مي‏کردم (اعراف / 188).

[13] دسته‏هايي.

[14] ابن طاووس: اللهوف، ص 45،چاپ مطبعة العرفان، صيدا، 1329 ه ق.

گفت هنگامي که ابن عبدالله از مدينه به راه افتاد، گروهي از ملائکه‏ي نشاندار نزد او آمدند، و اسلحه در دست داشتند و بر شتران بهشتي سوار، بر او سلام کردند و گفتند: اي حجت خدا بر مردم! خدا نياي تو را (پيامبر) را به وسيله‏ي ما بارها ياري کرد، و اينک تو را به وسيله‏ي ما ياري کرده است. فرمود: وعده‏ي من و شما در گودال قتلگاه و زميني که در آن شهيد مي‏شوم و آن کربلاست، هرگاه به آن‏جا رسيدم نزد من آييد... تا آن‏که مي‏گويد: دسته‏هايي از جنيان مسلمان نزد او آمدند و گفتند: اي سرور ما! ما شيعيان توييم. اگر به ما فرمان دهي ما همين جا که ايستاده‏اي دشمنانت را بکشيم و تو را آسوده کنيم... تا آن‏که مي‏گويد: اگر من سر جاي خو بايستم، اين مردم بدبخت به چه وسيله آزمايش شوند؟ و چگونه گرفتار آيند؟ و چه کسي در گودال قتلگاه به جاي من شهيد شود؟ و حال آن‏که از روزي که زمين پهن شده خدا اين خاک را برگزيده و پناهگاه شيعيان ما ساخته است...» روايت طولاني است.