بازگشت

آية الله العظمي ملا علي كني، روح فتحعلي شاه را در حرم امام حسين ديدند


مرحوم عراقي در كتاب دارالسلام فرموده اند كه اين قضيه را فقيه بزرگوار حاج ملا علي كني طهراني به خط شريفشان مرقوم داشتند:

اينجانب در سالهايي كه در كربلاي معلي به تحصيل علم اشتغال داشتم، هر گاه در مسئله اي دچار تحير و اشكال مي شدم، در هنگام خلوت بودن حرم سيدالشهداء عليه السلام مانند دو سه ساعت به ظهر، به آنجا مشرف مي شدم و نزديك ضريح مطهر مي نشستم و پس از دعا كردن و طلب كمك از حضرت امام حسين عليه السلام، در آن مسئله ي مورد نظر، تأمل و تفكر زيادي مي كردم و خداوند متعال به باطن آن حضرت و آل او عليهم السلام افاضه ي فيض مي كرد و بر رفع اشكال راهنمايي مي نمود. فحمدا ثم حمدا له.

روزي اتفاقا در آن ساعت، حرم مطهر بسيار خلوت بود و اينجانب نزديك بالاي سر مقدس نشسته بودم. ناگهان ديدم خاقان مغفور فتحعلي شاه (البسه الله حلل النور)


از در كوچكي كه از كنار قبر حبيب بن مظاهر عليه السلام به حرم محترم باز مي شود، وارد حرم شدند. مانند آن زماني كه من در مدرسه ي خان مروي بودم و مرحوم فتحعلي شاه براي ديدن مرحوم مبرور آخوند ملا عبدالله مدرس، به آن مدرسه تشريف مي آوردند و من مكررا ايشان را ديده و شناخته بودم. لكن در آن زمان هر چه ايشان را ديده بودم، با لباس متعارفي بودند. ولي اين بار كه ايشان را در حرم ديدم، با همان لباسي كه عكسهاي بزرگ ايشان را مي كشيدند، ملبس بودند.

اطراف دامنهاي قباي بلندشان مرواريد دوزي شده بود و در هر دو بازو، بازوبندهاي جواهر بر روي قبا بسته بودند! با اين هيئت و با همان ريش بلند هميشگي، از آن در كوچك وارد حرم شدند و به طرف بالاي سر مقدس آمدند و خود را به ضريح مقدس چسباندند و با دستها دعا و زيارتي خواندند و من نشنيدم كه چه چيزي خواندند.

سپس بلافاصله به سمت پشت سر مطهر آمدند، تا زيارت حضرت علي اكبر عليه السلام و ساير شهداء عليهم السلام را بخوانند، به گونه اي كه از كنار اينجانب گذشتند و گمان مي كنم دامن قبايشان به زانوي من [كه نشسته بودم] برخورد كرد.

پس از آنكه فتحعلي شاه از جلو اينجانب گذشتند، من ملتفت شدم و به خود آمدم و باز خود گفتم: يعني چه؟ اين چه حكايتي است؟ پادشاه ايران بر خلاف هميشه بي خبر و بي سر و صدا به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام آمده است؟ نه هاي و هويي! نه استقبالي! نه جمعيتي؟!

من متعجب شدم و برخاستم و با خود گفتم: اكنون مي روم و با ايشان سؤال و


جواب مي كنم. هنوز لحظه اي نگذشته بود و به اندازه ي خواندن زيارت حضرت علي اكبر عليه السلام وقت نگذشته بود، كه نزد پايين پاي مقدس رفتم، اما فتحعلي شاه را نديدم! در نزديك پنجره ي مقام شهدا نيز ايشان را نديدم. از حرم بيرون رفتم، در رواقي كه از ايوان طلا بر آن وارد مي شوند، دو سه نفر خادم را ديدم كه آنها مرا مي شناختند. ترسيدم كه اگر از آنها سؤال كنم كه فتحعلي شاه را ديديد كه كجا رفت يا نه؟ فكرهاي ديگري درباره ي من كنند. بنابراين از آنها سؤال كردم: شخصي ايراني با ريش بلند و قباي بلند، كه اكنون از حرم بيرون آمد، ديديد؟

خدام گفتند: نديديم!

باز نزد كفشدارهاي سمت شرقي آمدم و سؤال كردم. خلاصه از همه ي كفشدارهاي ديگر نيز سؤال كردم، اما همه مي گفتند: چنين شخصي را نديده ايم.

اينجانب زمان اين واقعه را به خاطر ندارم، اما همين قدر مي دانم كه اين واقعه پس از وفات ايشان واقع شده است! ولي هنوز خبر وفاتشان به كربلا نرسيده بود.

هنگامي كه به طهران آمدم، مرحوم حاج ملا محمد نوري كه خيلي مقدس بود، نيز فتحعلي شاه را در عالم بيداري ديده بود و تاريخ آن را ثبت كرده بود، و آن تاريخ مطابق بود با تاريخ وفات مرحوم فتحعلي شاه. غفر الله له و لنا بالحسين و آبائه و ابنائه عليهم السلام. [1] .



پاورقي

[1] دارالسلام عراقي ص 361 - لازم به ذکر است که مرحوم عراقي در ص 362 نيز رؤيايي از ملا ابوالحسن مازندراني قدس سره نقل مي‏کند که در آن رؤيا فتحعلي شاه مي‏گويد: ميرزاي قمي (صاحب قوانين) مرا شفاعت کرد، زيرا وي عهد نامه‏اي به جهت شفاعت از ميرزاي قمي گرفته بود. [قبر ميرزاي قمي در قبرستان شيخان قم، مزار اهل معني است، قبر مرحوم فتحعلي شاه قاجار در حجره‏اي مقابل ايوان طلاي حضرت معصومه عليهاالسلام، واقع شده است.].