بازگشت

برزخ مامور پست كه در راه زيارت امام حسين وفات يافت


دانشمند محترم، آقاي احمد امين نقل مي كرد كه شخص مورد اطميناني براي من، اين قضيه را نقل نمود: دو نفر مأمور پست به منظور زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السلام تهران را ترك كردند و چون دولت اجازه ي مسافرت به عتبات مقدسه را به كسي نمي داد، ناچار از راه قاچاق رفتند.

بالاخره در بيابان شوره زاري گرفتار شدند و به قدري تشنگي بر آنها فشار آورد، كه يكي از آنها از تشنگي مرد و ديگري به فضل خدا از مهلكه خود را نجات داد و


تندرست نزد خانواده ي خود آمد. او پس از مدتي، دوست و همكار خود را در خواب ديد كه در باغ زيبايي با كمال راحتي به سر مي برد!

از حال او پرسيد: گفت: خدا را شكر و ستايش مي كنم كه به بركت حضرت سيدالشهداء اباعبدالله الحسين عليه السلام كاملا راحت هستم. ولي عقربي همه روزه پيش من مي آيد و انگشت ابهام پايم را نيش مي زند و بقدري مرا رنج مي دهد، كه نزديك است جان بدهم. گفتم: ناراحتي تو براي چيست؟

گفت: به من خبر داده اند كه اين ناراحتي براي اين است كه يك روز در خانه ي فلان دوستم مهمان شدم و ضمن اينكه با دوست خود باقلا مي خوردم، چاقوي كوچكي از خانه ي او سرقت نمودم و آن را در گوشه ي سمت چپ فلان نقطه ي خانه ام، پنهان ساخته ام!

از تو انتظار دارم كه به خانه ي من بروي و سلام مرا به همسر و فرزندانم برساني و از قول من به آنها بگويي كه چاقو را به تو بدهند و تو آن را به صاحبش برگرداني و از او براي من طلب بخشش نمايي. شايد خداوند از خطاي من درگذرد.

اين شخص مي گويد طبق خوابي كه ديده بودم، عمل نمودم. مرتبه ي ديگر، دوباره دوستم را در خواب ديدم كه در منتهاي راحتي و خوشي است و از من تشكر و سپاسگذاري نمود. [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينية ج 2، ص 147، به نقل از زندگاني عشق، او به نقل از راه تکامل ج 3، ص 150.