بازگشت

اين پول را به حاج آقا احمد امامي اصفهاني بدهيد


حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد علي موحد ابطحي اصفهاني اين قضيه را نقل كردند:

حدود بيست و پنج سال قبل، كه مسجد الهادي (واقع در اصفهان خيابان سيد علي خان، نزديك چهار باغ) را ساختند، مسجد برنامه هاي گسترده اي داشت. بهترين گوينده ها و خطباي اصفهان، در اين مراسم روضه خواني داشتند و حتي محلي را براي پذيرايي يهوديها و نصرانيها نيز قرار داده بودند و با مراعات موازين شرعي از آنها پذيرايي مي شد.


روزي يكي از يهوديهاي شركت كننده، پولي پيش متصدي امور مسجد مي آورد و مي گويد: اين پول را به حجة الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا امامي بدهيد و بگوييد يك روضه ي اباالفضل عليه السلام براي من بخواند! متصدي مسجد مي گويد: شما يهوديها، در هر كاري فتنه مي كنيد؛ در روضه خواني هم فتنه؟!

يهودي، به حالت گريه، مي گويد: ما در هر چيزي فتنه بورزيم، نسبت به آقا ابوالفضل العباس عليه السلام فتنه نمي كنيم. متصدي سؤال مي كند: پس چه شده است كه پول مي دهي و چنين تقاضايي را مي نمايي؟

يهودي مي گويد: ديروز آقاي امامي روضه حضرت اباالفضل عليه السلام را خواندند و در ضمن صحبت گفتند، هر كس پناه به ايشان آورد او را محروم نمي كنند؛ خواه يهودي باشد، خواه نصراني! با شنيدن اين سخن ناگاه به ياد بچه ي پسرم افتادم، كه در اثر نرمي استخوان و جواب يأس دكترها، ما را ناراحت كرده بود، و گريه كردم و عرض كردم: آقا، اباالفضل، من شما را نمي شناسم، اما بنا به گفته ي اين آقا براي شفاي پسرم متوسل به شما مي شوم، مرا محروم نكنيد. گريان شدم و حالي پيدا كردم!

وقتي به خانه آمدم، ديدم فرزندم راه مي رود! از زنم پرسيدم: چه شد كه به راه افتاد؟! گفت: نمي دانم؛ فقط ديدم دستش را به ديوار گرفت و شروع به راه رفتن كرد. گريه مرا گرفت. زنم پرسيد: چرا گريه مي كني؟! بايد خوشحال باشي! گفتم داستان از اين قرار است و اين گريه ي شوق است كه چگونه حضرت اباالفضل عليه السلام مرا مورد عنايت قرار دادند و واسطه شدند و خداوند بچه ي مرا شفا داد. [1] .



پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان، ج 1، ص 560.