بازگشت

شفاي مريض ارمني، به خاطر ادب نسبت به صاحب تاسوعا


محقق عالي مقام، حجة الاسلام والمسلمين شيخ علي ابوالحسني (منذر) اين قضيه را نقل كرده اند:


پدرم، مرحوم ابوالحسني، نقل كرد كه در زمان رژيم سابق، در يكي از بيمارستانهاي تهران، شخصي ارمني بستري بود كه گرفتار مرضي سخت بود و رنج بيماري، او را در شدت و تعب افكنده بود.

نيمه ي يكي از شبها - كه با شب تاسوعا مقارن بود - فرد مزبور يكي از پرستاران (به اصطلاح مسلمان اما لاابالي) بيمارستان را ديد، كه با يك بطري عرق داخل اتاق وي آمده و نزديك تخت او، روي زمين بساط عيش و نوش گسترده است!

شخص ارمني، در اثر معاشرتي كه با جامعه ي اسلامي ايران داشت، نيك مي دانست كه شرابخواري از ديدگاه اسلام كاري بس سخت و نكوهيده قلمداد مي شود و علاوه بر آن، جماعت شيعيان شب و روز تاسوعا را متعلق به يكي از چهره هاي مقدس مذهبي خويش (حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام) مي دانند و بسيار محترم مي شمرند و حتي افراد بي بند و بار و سست ايمان نيز در چنين اوقاتي مي كوشند كه از اعمال حرام و ناروا دوري جويند.

بنابراين، بيمار ارمني، از كار زشت آن پرستار مسلمان! و شيعه! - شرابخواري، آن هم در چنان شبي - سخت به شگفت آمد و بي اختيار زبان به ملامت او گشود و گفت:

فلاني! من ارمنيم و مثل تو مسلمان نيستم كه حرمت چنين شبي را بر خود واجب شمارم. اما تو، ناسلامتي، ملمان هستي و اين شب هم، در آئين شما شيعيان شبي مقدس تلقي مي شود. شرمت نمي آيد كه در برابر كسي چون من - كه ديني ديگر دارم - مقدسات مذهب خويش را زير پا مي گذاري و حرمت اين شب را نگه نمي داري؟!

مع الأسف، اين پند صادقانه، به جاي آن «مسلمان شناسنامه اي» را به خود آورد و به توبه و تنبه وادارد، او را شديدا خشمگين ساخت و واداشت كه هر چه از فحش و فضيحت در چنته دارد، نثار بيمار كند و بگويد: ساكت شو مردك ارمني...


هذيان نگو... اين فضوليها به تو نيامده است...!

شخص ارمني، كه در آتش مرض مي سوخت، از اين كه مي ديد به خاطر يك تذكر صادقانه، اين چنين مورد توهين و هتاكي قرار گرفته است، سخت غمگين و ناراحت شد و دلش شكست و در حالي كه قطرات اشك از گوشه هاي چشمش سرازير بود، پتو يا شمد را بر سر كشيد و خود را از چشم آن «ننگ مسلماني» پنهان كرد و ساعتي بعد، خواب بر او مستولي شد...

عالمي بود و اوضاعي! در عالم خواب، به گونه اي شگفت (كه مرحوم پدرم آن را توضيح مي داد، ولي مع الأسف جزئيات آن از خاطرم رفته است) به حضور سالار شهيدان عليه السلام و برادر گراميش حضرت ابوالفضل عليه السلام رسيد و آن بزرگوار، به پاس دفاع جانانه اي كه وي از حرمت تاسوعا و صاحب آن كرده و در اين راه توهينها شنيده بود، او را مورد التفات و عنايتي خاص قرار داده و نويد شفا به وي داده بودند.

زماني كه ارمني مزبور از خواب بيدار شد، اثري از رنج و مرض در خود نديد و فرداي آن روز نيز دكترها، پس از آزموني دقيق، گواهي دادند كه بيمار به نحوي معجزه آسا بهبود يافته است!

ماجراي پند ارمني به پرستار مزبور و پاسخ توهين بار وي و دل شكستگي ارمني و تشرفش در خواب به محضر سالار شهيدان عليه السلام، و پرچمدار كربلا عليه السلام و خبر بهبوديش به دست آن بزرگواران، همچون بمبي در بيمارستان و محيط اطراف صدا كرد و نقل محفل مؤمنين گرديد. از همين روي، پس از انتقال شخصي ارمني به منزل، جمع كثيري از مسلمين محل، به هيئت اجتماع، روانه ي منزل او شدند تا ضمن عرض تبريك شفا، از همت وي در دفاع از ساحت آل الله عليهم السلام تشكر كنند.

پدرم، به اينجاي داستان كه رسيد، در حالي كه قطرات اشك از چشم وي و


مستمعان مي ريخت، با لحني سوزناك، آخرين پرده ي داستان را - كه حاوي «پيام» آن نيز هست - چنين نقل كرد:

زماني كه مردم متدين در برابر خانه ي شخص ارمني اجتماع كردند، او كه در كنار پنجره ي طبقه ي بالا ايستاده بود و از اظهار لطف آن جماعت تشكر مي كرد؛ ناگهان سخني گفت كه انبوه جمعيت را غرق در ضجه و ناله كرد. او فرياد كشيد:

ما ارمنيها، اگر دنيامان، چنانكه بايد، آباد و روبراه نيست و در زندگي با هزار و يك مشكل روبرو هستيم، عجبي نيست. عجب از شما مسلمانها و شيعه هاست كه چنين پيشوايان كريم و آقا و بزرگواري داريد و در عين حال در مشكلات دست و پا مي زنيد؟! مسلمانها، چرا شفاي دردهايتان را از اين بزرگواران نمي گيريد؟! [1] .


پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان، ج 1، ص 527.