بازگشت

شفاي چشم حاج شيخ علي تاكي شهرضايي در حرم حضرت اباالفضل


اين قضيه توسط عالم پرهيزگار، واعظ و نويسنده و موالي اهل البيت عليه السلام حاج شيخ علي تاكي شهرضايي نجفي صاحب كتاب شريف زادالمتقين در دهه ي محرم الحرام 1422 ه ق بيان شده است:

در زمان مجرد بودنم در عراق، با خود عهد كرده بودم كه در دهه ي عاشورا كار (كار نجاري و چوب بري) انجام ندهم. بلكه فقط به شركت در مجالس عزاداري و سينه زني اباعبدالله الحسين عليه السلام اشتغال داشته باشم. يك رفيقي داشتيم كه به من گفت: بيا كار كن، كار كردن اشكالي ندارد و هيچ كس نگفته است كه بايد كارها در دهه ي عاشورا تعطيل شود!


بالاخره در يك دهه ي عاشورا ما به كار مشغول بوديم ناگهان يك اره كشيدم و قطعه اي از چوب كنده شد و به سياهي چشمم اصابت كرد و فرورفت، چشمم شروع به آبريزش كرد و ديگر قابل باز شدن نبود. به هر دكتري هم مراجعه كردم نتيجه اي نگرفتم. دكترها مي گفتند: نبايد نان بخوري و به همين جهت من تا چهل روز فقط شوربا و غذاهاي مايع مصرف مي كردم.

بهرحال از طبابت پزشكان كربلا نتيجه اي نگرفتم و مرا به رفتن به بغداد تشويق نمودند. در اين هنگام كه مأيوس شده بودم و تنهايي و غربت از يك سو و درد چشم از سوي ديگر مرا مستأصل ساخته بود، به حرم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام پناه بردم و گفتم: يا اباالفضل! يابن اميرالمؤمنين! من در اينجا تنها هستم و كسي را ندارم [در آن زمان هنوز مجرد بودم] براي من رفتن به بغداد خيلي مشكل است. سپس گريه ي زيادي كردم و به حضرت ابوالفضل عليه السلام التماس كردم.

پنبه اي روي چشمم گذاشته بودند و آن را بسته بودند، اما احساس مي كردم كه چشمم پر است و درد آن بسيار شديد بود. خلاصه همينطور كه مشغول زاري و التماس بودم، ناگهان احساس كردم كه چشمم خالي شده است! از حرم حضرت اباالفضل عليه السلام به طرف رواق حركت كردم و چون به رواق رسيدم، چسب روي چشم را باز كردم و پنبه را برداشتم و به پنبه نگاه كردم. ديدم چركها و آن قطعه چوب همه از چشمم بيرون آمده است و روي پنبه است. پنبه را در سطل آشغال انداختم و چشمم شفا گرفته و سالم شده بود!

البته كار ائمه اطهار عليهم السلام اينگونه است، معجزات آنها زياد است، لطف آنها در حق ما هم خيلي زياد بوده است، آنها در آنجا به ما توفيق ازدواج دادند و زندگي ما را سامان بخشيدند. آنها لطف زيادي دارند، اميدوارم كه ما شيعه ي واقعي آنها باشيم.