بازگشت

شاگرد شيخ انصاري متأهل و صاحب خانه شد


در بين طلاب و شاگردان مرحوم شيخ مرتضي انصاري قدس سره، يك شيخ طلبه اي بوده است كه در زماني از وضع طلبگي ناراحت شده بود و از فقر و ناداري به تنگ آمده بود.

او تصميم مي گيرد كه نزد قبر حضرت امام حسين عليه السلام، در تحت قبه براي دو حاجتي كه داشته است، دعا كند. رسم او اين بوده است كه در هر شب جمعه كه درس ها تعطيل بود، از نجف به كربلا مي آمده است.

بالاخره در آن شب جمعه به كربلا آمد و تحت قبه ي استجابت، درخواست كرد كه يا حسين! من از شما دو چيز مي خواهم: يكي خانه و ديگري زن! زيرا شيخ مرتضي انصاري به غير از خرج نان و پنير، چيز ديگري به من نمي دهد.

سپس پيش خود، مدتي را معين كرد كه تا يك هفته ي ديگر بايد حاجتم داده شود و چنانچه داده نشد، شكايت امام حسين عليه السلام را به پدرشان حضرت علي عليه السلام خواهم كرد. او گفت: شب جمعه ديگر موعد من است و چنانچه حاجت خود را نگرفتم، ديگر به زيارتتان نخواهم آمد!

پس از مراجعت به نجف اشرف و گذشتن موعد مقرر، باز در هفته ي ديگر بنا به مرسوم خودش به جانب كربلا رهسپار گرديد! وقتي كه او به وادي ايمن كربلا رسيد و


چشمش به گند مطهر افتاد، گفت: آقا! حالا كه شما حاجت مرا روا نساختيد و يك هفته هم منقضي شد، من هم به زيارتتان نمي آيم. سپس از همانجا برگشت و خسته و مانده وارد نجف شد و خواست به حرم حضرت علي عليه السلام برود. ولي چون خسته بود، قادر به رفتن نبود و با خود گفت: فردا صبح به حرم مي روم!

فردا صبح، اول آفتاب، طلبه اي از طرف مرحوم شيخ با عجله آمد و گفت: شيخ به شما پيغام داده است كه حتما قبل از تشرف به حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نزد من بيا، زيرا امر واجبي در كار است! پس از اين پيغام، آن طلبه به خدمت مرحوم شيخ قدس سره رفت.

مرحوم شيخ فرمود: حضرت امام حسين عليه السلام به من امر كرده اند كه وضع تو رسيدگي كنم و تو را راضي كنم، قبل از اينكه به حرم حضرت علي عليه السلام مشرف شوي! مبادا شكايت حسين را به پدرش بنمايي!

سپس مرحوم شيخ خانه اي براي او خريداري نمود و يكي از تجار را طلبيد و درخواست كرد كه دخترش را به آن طلبه تزويج نمايد! خلاصه او با توسل به حضرت امام حسين عليه السلام، به هر دو حاجت خود رسيد. [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينية ج 1، ص 181 به نقل از کشکول شمس - کبريت احمر ص 165.