بازگشت

امام حسين، حاج سيد حسين خراساني را از دريا نجات دادند


سيد بزرگوار و ثقه ي جليل، حاج سيد عبدالرحيم كهروردي عراقي حشره الله مع اجداده الطاهرين اين قضيه را نقل فرمود:

در سفر حج ما سوار كشتي شديم و بعد از اعمال حج نيز با كشتي به طرف قريه ي كهرود برگشتيم در بين راه هوا طوفاني گشت و كشتي ما تا مدتي، از كار افتاد.

چون سفر ما به طول انجاميد، كسان ما از آمدنمان مأيوس شده بودند. آنها خيال مي كردند كه ما در دريا گرفتار گشته و از بين رفته ايم.

بالاخره به خاطر طول سفر، ذخيره ي ما به آخر رسيد و ما احساس ترس و گرسنگي و


تلف نموديم تا اينكه فضل خداوند شامل اهل كشتي گرديد و ما خود را به ساحل مخا، كه شهري است كه در جزيره اي واقع شده است، رسانيديم و اهل كشتي براي تجدد ذخيره، از كشتي بيرون آمدند و به شهر مخا رفتند. توقف كشتي در آن مكان نيز سه روز طول كشيد!

بالاخره اهل كشتي نزد ناخدا آمدند و شكايت نمودند كه ما مدتي است در دريا مانده ايم و ساير حجاج به خانه هاي خود رفته اند و خبر مرگ ما را برده اند!

ناخدا قبول كرد و به دستور او از شهر مخا به ساحل آمديم و بر قايق كوچك سوار شديم و خود را به كشتي بزرگ رسانيديم و خدمه ي كشتي ما را سوار مي كردند تا آنكه از حجاج چند نفري باقي ماندند كه يكي از آنها سيدي از اهل خراسان و مسمي به حاج حسين بود. او مردي عالم و عابد و بزرگوار بود. با او جمعي از بزرگان و ارحام و اهل خراسان همراه بودند و آن سيد به سبب بزرگي و حسن اخلاق، ساير همراهان و اهل كشتي را نسبت به خود رؤوف و مهربان كرده بود!

بعد از اهل كشتي آن جماعت آمدند و بر قايق سوار شدند و به سوي كشتي بزرگ روانه گرديدند.

اتفاقا وقتي آنها مسافت كمي از ساحل جدا شدند، طوفاني شديد وزيدن گرفت و قايق كوچك آنها را آورد و به كشتي بزرگ زد. قايق واژگون شد و اهل آن جميعا به دريا ريختند! ضجه و ناله ي آنهايي كه در كشتي بزرگ بودند، برآمد؛ بلكه همه ي اهل كشتي به حال حاج سيد حسين مي گريستند.

ناخدا غريق نجاتهايي داشت. او همه ي آنها را به دريا فرستاد تا مسافران قايق را نجات دهند، ولي آنها هر چه گشتند، چيزي نيافتند، بلكه فقط يك غريقي را كه مرده بود، بيرون آوردند!


اهل كشتي چون اين منظره را ديدند، از حيات كسان خود مأيوس گرديدند! طبعا اگر كسي را هم از دريا بيرون مي آوردند، چون مرده بود باز بايد او را تثقيل مي كردند و دوباره در آب مي انداختند! بنابراين دست از جستجو كشيدند و كشتي را براه انداختند.

سپس هوا تاريك و صاف شد و كشتي با كمال ملايمت روانه گرديد. لكن كسان سيد حسين خراساني و ساير همراهان، از غصه و اندوه مفارقت ايشان، گريان و نالان و سر در گريبان بودند.

بالاخره صبح صادق از افق دريا طالع گرديد و فريضه ي صبح را ادا نموديم و سپس هوا روشن گرديد و ناخدا بر عرشه ي كشتي برآمد و شادان و خندان و صلوات گويان، اهل كشتي را بشارت داد كه افرادي از شما غرق شدند؛ لكن در عوض اين مصيبت، خداوند منت گذاشته و هوا را موافق نموده است و در يك شب به اندازه هيجده روز راه را پيموده ايم! و اينك ساحل دريا نزديك است و زمان خروج از كشتي نزديك شده است!

اهل كشتي از اين بشارت خوشحال شدند و اندكي آرميده تا آنكه آفتاب طلوع نمود.

ناگاه در جلو راه ما، يك كشتي كه در سواحل دريا كار مي كرد، ظاهر شد و شخصي از آن كشتي، پارچه اي در بالاي نيزه زده بود، و نشانه ي اين بود كه با كشتي ما كار دارد!

ناخداي كشتي، قايق كوچكي به دريا انداخت و خود را به آن كشتي رسانيد. وقتي ملاحظه كرديم ديديم كه سيد جليل حاج سيد حسين خراساني از آن كشتي برخاست! و اهل كشتي ما از مشاهده ي او مبهوت شدند و از گريه ي شوق ايشان، صداي ضجه از ميان كشتي بلند شد!


از آن مردي كه سيد را آورده بود شرح حال او را پرسيديم؟

او چون عرب بود و قادر به مكالمه با ما نبود، به ناخدا گفت: ديشب در ساحل دريا با همراهان خود، دور هم حلقه انسي داشتيم و آتشي برافروخيتم و ماهي كباب مي كرديم.

ناگهان صدايي شنيديم كه فرمود: «هذا وديعة الحسين!» يعني اين امانت امام حسين عليه السلام است! و ناگهان اين مرد در حلقه ي ما گذاشته شد و ديگر كسي را نديدم! وقتي لباس او را مشاهده كرديم، فهميديم كه او غريق بوده است! و ناگهان اين مرد در حلقه ي ما گذاشته شد و ديگر كسي را نديديم! وقتي لباس او را مشاهده كرديم، فهميديم كه او غريق بوده است. چون او را به حال آورديم و از حال او پرسيديم زبانش عربي نبود و همين قدر به ما فهمانيد كه اهل اين كشتي بوده و ديشب در ساحل مخا غرق شده است!

ما به او گفتيم كه غم مخور! ما آن كشتي را مي شناسيم و محل عبورش از اينجا خواهد بود و چون بيايد تو را به آن مي رسانيم، تا آنكه روز برآمد و اين كشتي نمايان گرديد! اگر چه طي اين مسافت در ظرف يكشب بعيد بود لكن از مشاهده ي علامات و نشانه هايش دانستيم كه همان كشتي است، لهذا او را سوار كرديم و به شما رسانيديم.

اهل كشتي حاج سيد حسين را نزد خود آوردند و او را احسان و انعام نمودند و كشتي به راه خود ادامه داد. سپس اهل كشتي بعد از پايان يافتن گريه ي شوق و مصافحه و معانقه با سيد، شرح حالش را پرسيدند؟

سيد حسين فرمود: وقتي كشتي واژگون گرديد، من شنا بلند بودم و ديدم كه غريق نجاتها به كمك ما آمدند. من شنا مي كردم تا خود را روي آب نگه دارم ولي ديدم آنها در محل ديگري جستجو مي كنند تا هوا قدري تاريك شد و من هم صدا مي زدم كه مرا در اينجا دريابيد! ناگاه موج دريا مرا فروبرد و دوباره با زحمت خود را از آب بيرون آوردم. اين دفعه هوا تاريك تر شده بود و خود را از كشتي دورتر ديدم.


باز نفس تازه كردم و صدا زدم! ولي دوباره موج مرا فروبرد. تا آنكه در دفعه ي سوم از آب خارج شدم و مشاهده كردم كه هوا تاريك شده است و كسي براي نجات ما نيامد. در اين لحظه مأيوس گشتم و خود را به سمت كربلا و حرم عزيز زهرا حضرت سيدالشهداء عليه السلام متوجه كردم و عرض نمودم: يا جدا، يا اباعبدالله! ادركني! مرا درياب، زيرا عيال و اطفالم چشم به راه من هستند!

اين جمله را گفتم و بار ديگر غرق گشتم و ديگر حالم را نفهميدم تا آنكه خود را در ميان حلقه ي عربها ديدم! [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينية ج 1، ص 91، به نقل از راحة الروح يا کشتي نجات.