بازگشت

جدا شدن دستبند از دست زني و رفتن آن به داخل ضريح حضرت ابوالفضل


اين قضيه توسط جناب آقاي وحيد لطفي نقل شده است؛ ايشان مي فرمايد: راوي اين حكايت مادرم مي باشد و خود ايشان از نزديك شاهد آن بوده است.

در زما اقامت در كربلا، روزي براي زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، به سمت حرم حركت كرديم. هنوز وارد صحن نشده بوديم كه ديدم در داخل حرم، هلهله و سر و صدا برپاست. جلوتر رفتيم و از جريان با خبر شديم. ديديم زني دستبندي از طلا داشته است و در حين زيارت و گرفتن ضريح، ناگهان دستبند وي باز شده و به داخل ضريح رفته است.

مردم نيز به علت اينكه اين دستبند به صورت خود به خود و اتفاقي وارد ضريح شده است، به شادي و هلهله پرداخته اند.

از آن زن پرسيدم كه به چه علت اين اتفاق افتاده است؟ وي گفت: من حاجتي داشتم كه از برآورده نشدن آن به تنگ آمده بودم؛ هر چه مي كردم حاجتم روا نمي شد. تا اينكه به آقايم قمر بني هاشم عليه السلام متوسل شدم و نذر كردم كه اگر حاجتم روا شد،


همين دستبند را نذر ايشان كنم و آن را به داخل ضريح بيندازم. بحمد الله با عنايت آن حضرت حاجتم روا شد و مرادم را گرفتم. مدتي از اين قضيه گذشت و نذرم را ادا نكردم.

امروز نيز كه براي زيارت حضرت آمده بودم، با خود گفتم: من حاجتم را از آقا گرفته ام و ديگر نيازي نيست كه اين دستبند را به درون ضريح بيندازم. ضمنا معلوم نيست كه دستبند چه مي شود و آن را به كجا مي برند؟

در همين افكار بودم كه وارد حرم شدم و پس از خواندن زيارتنامه، خود را به ضريح حضرت نزديك كردم و پس از تشكر و قدرداني ضريح را گرفتم و بوسيدم. ليكن در همان هنگام كه ضريح را گرفته بودم، ديدم دستبند خود بخود و به طور ناگهاني از دستم باز شد و دست بندي كه باز كردن آن مشكل است و خود من هم براي باز كردن آن بايد وقت صرف كنم، به صورت عجيبي حركت كرد وبه داخل ضريح رفت!

خانمهايي كه در اطراف من بودند با ديدن اين منظره شروع به شادي كردند. و سپس اين هلهله و شادي به ديگران نيز سرايت كرد و همه ي زوار مشغول هلهله شدند. من هم از آقا به خاطر اينكه نمي خواستم به نذر خود وفا كنم، معذرت خواهي كردم. آقا حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در حق من لطف و عنايت بسيار كرده بودند، اين دستبند در مقابل لطف آن حضرت، هديه ي ناچيزي بود كه متأسفانه شيطان با وسوسه ي خويش از تقديم آن به حضرت عليه السلام مانع شده بود. [1] .



پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان، ج 2، ص 384.