بازگشت

قطع شدن شست آن كسي كه انار را خورده بود و انكار مي كرد


جناب آقاي حاج ابوالحسن شكري اين قضيه را نقل كرده اند:

قريب شصت سال قبل، در چشمه علي - كه يكي از روستاهاي قم است - باغي را اجاره كرده بوديم و كارگزاري به نام حبيب نيز داشتيم. به كارگري به نام حبيب نيز داشتيم. به كارگرها سفارش كرده بوديم، به چند درختي كه معمولا صاحب باغ استثنا مي كند و در اجازه قرار نمي دهد (تا خودش از آن استفاده كند) دست نزنند و تأكيد كرده بوديم كه از بقيه درختهاي انجير و انار استفاده كنند، اما به اين چند درخت، كه صاحب باغ آن را منها كرده است، نزديك نشوند، زيرا استفاد از آنها حرام است.

خلاصه يك روز كه مادرم براي سركشي درختها رفته بود، مشاهده كرده بود كه


چند عدد انار پاي آن درخت هاي موجر ريخته شده است. يكي از آنها را برمي دارد و مي بيند پوك است؛ كارگرها از آبش استفاده كرده و آن را در آنجا انداخته اند!

پدرم پس از آگاهي از قضيه، به كارگرها مي گويد: مگر من نگفتم به اين درخت ها نزديك نشويد و از انار آن نچيند؟! كارگري كه اسمش حبيب بود، گفت: اگر شما نظرتان به من است، ابوالفضل عليه السلام شستم را بزند، اگر من انار چيده باشم!

فردا صبح، يك دفعه ناله حبيب بلند شد كه مي گفت: «واي شستم!» آري، دستش نظرك شده بود (نظرك نوعي زخم است) و آن زخم باعث گشت كه انگشت شستش بيفتد و ديگر نتواند كارگري كند. لذا مزدش را داديم و رفت. اين بود كرامتي از حضرت قمر بني هاشم، ابوالفضل العباس عليه السلام. [1] .


پاورقي

[1] چهره درخشان ج 1، ص 576.