بازگشت

سوگند دروغ شيعه


شخصي از اهل سنت، از يك شيعه مبلغي طلبكار بود و هر چه طلب خود را از وي مطالبه مي كرد، آن فرد شيعه بدهي خود را نمي پرداخت و حاشا مي كرد. آن دو با هم مشاجره زيادي داشتند تا كار به اينجا كشيده شد كه مرد سني گفت: بايد اين آقاي شيعه به درگاه حضرت اباالفضل العباس عليه السلام (در شهر لكنهو هند) برود و دست به علم مبارك حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بگذارد و بگويد كه من مقروض نيستم، تا من از طلب خود صرفنظر كنم.

بدهكار حاضر شد به درگاه برود و قسم ياد كند كه به فرد سني بدهكار نيست، و پيش خود مي انديشيد كه: من شيعه هستم، و او سني است. بنابراين حضرت عليه السلام قضاوت را به سود من انجام خواهند داد! مرد سني باز تكرار كرد كه اگر او دست به علم بگذارد و بگويد من مقروض نيستم، من هم از تعقيب وي خودداري مي كنم.

همسر مرد بدهكار به شوهرش گفت: «خير، اين كار را نكن، صلاح نيست!» ولي او نپذيرفت و به زنش گفت: حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام هيچ وقت شيعه را در مقابل سني سرافكنده نخواهد ساخت.

بالأخره مرد شيعه به درگاه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام رفت و دست به علم مبارك گذاشت و به دروغ گفت: من به اين مرد سني بدهكار نيستم و پولي از وي نگرفته ام. وقتي از آنجا برگشت هنوز به صحن مبارك درگاه و به كنار حوض نرسيده بود، كه پسرش را صدا زد و دست خود را بر كتف او گذاشت و آهسته به راه افتاد بزودي معلوم شد كه مورد غضب حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام قرار گرفته و نابينا شده است.

اين نتيجه ي قسم دروغ و نمونه اي از عدالت حضرت قمر بني هاشم ابالفضل العباس عليه السلام است. [1] .


پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان ج 2، ص 665.