بازگشت

ارتباط عاشقانه با خدا در توفان بلا


(... ورتل القرآن ترتيلا). [1] .

قرآن را شمرده شمرده بخوان.

(.. فاقرءوا ما تيسر من القرآن..). [2] .

... هر چه از قرآن ميسر مي شود، بخوانيد.. درباره شب عاشورا نكات و مطالبي در تاريخ كربلا و سيره امام حسين عليه السلام ذكر شده است كه اتصال آن حضرت به قرآن، الهام گرفتن از كتاب آسماني و استناد در رفتار و كردار خود را به قرآن كريم، روشن مي سازد.

1. آن حضرت، برادر عزيز خود، حضرت ابوالفضل عليه السلام را مأمور كرد كه از آن مردم ناب كار (كه نزديك غروب تاسوعا حمله ور شده، مي خواستند كار را در همان ساعات يك سره كنند) يك شب مهلت بگيرد تا به عبادت خداوند مشغول و سرگرم باشند و در همين باره فرمود:

فهو يعلم اني قد كنت احب الصلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار. [3] .

چه آن كه خداوند، خود مي داند كه من همواره دوست داشته و دارم كه نماز بخوانم و تلاوت كتاب خدا و دعا و اسغفار فراوان كنم.

اين عبارت، به وضوح مي رساند كه تلاوت قرآن كريم، محبوب امام حسين عليه السلام بوده، بدان عشق مي ورزيده است؛ چنان كه در آن شب خطرناك، يك شب را مهلت مي طلبد تا با نماز و تلاوت قرآن كريم به صبح برساند.

2. آن حضرت، در شب عاشورا، سخني بسيار جالب و كلامي آسماني دارد:

اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فجعلنا من الشاكرين. [4] .

ثنا و ستايش مي كنم خدا را به بهترين ثنا و ستايش و حمد و سپاس مي كنم او را در خوشي و ناخوشي. بار خدايا! من تو را حمد مي كنم بر اين كه ما را با نبوت جدمان، پيامبر اسلام، گرامي داشتي و قرآن را به ما آموختي و به ما فهم در دين عطا كردي و براي ما گوش و چشم و دل قرار دادي. پس ما را از شاكران قرار ده.

اين طمأنينه ي بي نظير و اين تسليم به تمام وجود، هنگام گرفتاري و بلا و از الطاف و نعمت هاي الهي سخن گفتن، به قرآن افتخار كردن و خداي را در برابر نعمت آموزش قرآن، در سطح عالي ستودن، حاكي از آن است كه امام حسين عليه السلام در سايه و پرتو نفوذ قرآن در اعماق جانش، چنين دل آرام و مطمئني پيدا كرده است و وقار و طمأنينه الهي، سراسر وجودش را گرفته است.


پاورقي

[1] مزمل(73)آيه 4.

[2] همان، آيه 20.

[3] ارشاد، ج 2، ص 91؛ العوالم، ص 243؛ معالم المدرستين، ج 3، ص 89؛ تاريخ الملوک و الامم، ج 4، ص 316.

[4] ارشاد، ج 2، ص 91.