بازگشت

اوج گذشت


«خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين - و اما ينزغنك من الشيطان نزع فاستعذ بالله انه سميع عليم - ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون - و اخوانهم يمدونهم في الغي ثم لا يقصرون». [1] .

راه و روش عفو را بگير و به نيكي ها فرابخوان و از جاهلان دوري كرده، روي بگردان و هرگاه وسوسه اي از شيطان به تو رسد، به خدا پناه ببر؛ دانستي كه او شنواي دانا است. كساني كه تقوا پيشه كرده اند، هنگامي كه وسوسه هاي شيطان به آنان برسد، به ياد خدا مي افتند و در اين هنگام، بينا و روشن بين مي گردند؛ ولي افراد بي تقوا را برادران شيطاني شان به سوي ضلالت و گمراهي به پيش مي برند و كوتاهي نمي كنند.

اين آيه ها، روش رفتار با مخالفان و نادانان را بيان كرده اند كه بايد ملاك كار انسان در جامعه، عفو باشد و نيز به خوبي ها امر شود و از جاهلان - كه كار را از سر انديشه ي صحيح انجام نمي دهند - دوري شود؛ اگر انسان دچار وسوسه هاي شيطان شد، به خداوند پناه برد؛ تقوا است كه هنگام هجوم افكار شيطاني به انسان، روشن بيني مي دهد و آدمي مي تواند آبرومندانه، خود را از ماجراهاي خطرناك بيرون بكشد.

اكنون امام حسين عليه السلام را در مواقف مشكل و خطرناكي كه بيش تر مردم در آن هنگام، به بيراهه مي روند، مانند هنگامه هاي رويارويي با مخالفان و بدخواهان بنگريم و واكنش آن پيشواي بزرگ انساني را در برابر تندي ها، خشونت ها و درشت گويي هاي دشمنان قسم خورده اش ببينم. محدث بزرگوار، قمي رحمه الله مي گويد:

در بعضي از كتاب ها ديدم كه عصام بن مصطلق مي گويد: وارد مدينه شدم و امام حسين بن علي عليه السلام را ديدم. وضع آرام و بهجت انگيز او و جلالت قدر وي مرا به شگفتي واداشت و حسد مرا به او برانگيخت و آن چه از دشمني و كينه توزي به پدر او در دل، پنهان مي داشتم، يك باره ظاهر شد. به او گفتم: تو فرزند ابوترابي؟ فرمود:«آري». در اين هنگام، با شدت، زبان را به ناسزاگويي او و پدرش گشودم. او نگاهي به رأفت و مهرباني به سوي من افكند. آن گاه فرمود:«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين - و اما ينزغنك من الشيطان نزع فاستعذ بالله انه سميع عليم - ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون و اخوانهم يمدونهم في الغي ثم لا يقصرون». [2]

آن گاه فرمود:«كار را بر خود سبك و آسان گردان و از خداوند، براي من و خودت طلب آمرزش كن. اكنون اگر از من ياري بخواهي، من تو را ياري مي كنم و اگر درخواست عطا كني، به تو عطا مي كنم و اگر از من ارشاد بخواهي، تو را ارشاد مي كنم».

عصام گفت: من از گفته و جسارت خويش پشيمان شدم و آن حضرت به فراست، پشيماني مرا دريافت و فرمود:«لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو أرحم ألراحمين». [3] [اين آيه از زبان يوسف پيغمبر است كه به برادران خود، در مقام عفو از آنان فرمود: امروز عتاب و سرزنشي بر شما نيست. خداوند شما را بيامرزد و او را ارحم الراحمين است]. فرمود: آيا تو از اهل شامي؟ عرض كردم: آري. فرمود:«شنشة اعرفها من اخزم». اين مثلي است كه حضرت آن را به مناسبت آوردند و غرض آن است كه دشنام دادن به ما، عادت اهل شام است كه معاويه آن را در ميان آنان رواج داده است.

بعد فرمود:«خداوند ما و تو را به سلامت بدارد. هر حاجتي كه داري، با گشاده رويي از من بخواه كه مرا در نزد بهترين ظن و گمان خود مي يابي. ان شاء الله تعالي».

عصام مي گويد: از اين اخلاق شريف آن حضرت، در برابر آن جسارت ها و دشنام ها كه از من سر زده بود، چنان شدم كه زمين بر من تنگ شد و دوست داشتم كه به زمين فروروم. به ناچار آهسته از آن حضرت دور شدم، در حالي كه به مردم پناه مي بردم؛ ولي پس از آن مجلس، كسي نزد من محبوب تر از آن حضرت و پدرش نبود. [4] .

در اين جريان، چون آن شخص از جسارت خود شرمنده شد و امام عليه السلام اين مطلب را به فراست دريافتند، راضي نشدند كه او حتي چند لحظه هم در شرمساري بماند. از اين رو، بي درنگ آيه ي كريمه را خواندند، همان آيه اي كه سخن حضرت يوسف صديق، در مقام عذرخواهي از برادرانش را بيان مي كند؛ به اين معنا كه ملامتي بر شما نيست، خجل نباشيد، كه خداوند شما را مي آمرزد و او رحم كننده ترين رحم كنندگان است. بدين ترتيب، آن شخص را در فضايي از شفقت و مهرباني قرار دادند.


پاورقي

[1] اعراف(7)آيه‏ي 202-199.

[2] همان.

[3] يوسف(12)آيه‏ي 92.

[4] سفينة البحار، ج 1، ص 421؛ منازل الآخره، ص 207.