بازگشت

عشق و محبت در آموزه هاي ديني


عشق زيباترين و پرجاذبه ترين پديده اي است كه نه تنها در عرفان و فلسفه بلكه در متون ديني نيز مورد توجه قرار گرفته و در وصف و ستايش آن سخن هاي فراواني گفته شده است، از آن ميان در قرآن كريم آمده:(والذين آمنوا أشد حباً لله) [1] ؛ كساني كه ايمان آوردند بالاترين و شديدترين محبت را به خدا دارند.

از اين آيه دو نكته اساسي به خوبي معلوم مي شود: اول آن كه مؤمنين نه تنها محب خداونداند بلكه عاشق او هستند، زيرا آن گونه كه گفته شد، عشق مرحله نهايي و كامل محبت است و چون در آيه ياد شده آمده كه مؤمنين شديدترين محبت را به خداوند دارند، معلوم مي شود كه حب مومن به خدا از مرحله محبت هاي عادي فراتر بوده و در مرتبه عشق است. نكته ي دوم آن است كه عشق ورزيدن به ساحت قدسي خداوند، نه تنها مذموم و ناپسند نبوده بلكه بالاترين كمال مطلوب انساني محسوب مي شود، لذا مفسر حكيم علامه طباطبايي ذيل همين آيه ضمن بحثي مبسوط مي گويد:


اين آيه پندار كساني كه محبت و عشق را پديده اي نامطلوب و وصف شهواني مي دانند، باطل نموده و مي رساند كه حب به طور حقيقت به خداوند تعلق مي گيرد و مومنين شديدترين محبت را به خداوند دارند. [2] .

هم چنين خداوند در آيه ي ديگر فرمود:(واذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلاً) [3] برخي از دانشمندان معاصر در بيان اين آيه مي گويند:«تبل، آن مفهومي است كه با دل باختن و بي قراري و بسيج كردن تمام مشاعر دروني در راه محبت قابل تفسير است.» [4] بي ترديد هركدام از اين دو آيه ناظر به پديده اي است كه از آن در ادبيات و برخي روايات به نام عشق ياد شده است.

اما در روايات، جريان عشق و محبت به خداوند، آن قدر مورد سفارش قرار گرفته كه قابل حصر نيست، [5] در اين جا تنها به چند نمونه اشاره مي شود:

الف - پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:«احبوا الله لما يغذوكم به من نعمه و احبوني لحب الله اياي». [6] .

ب - و نيز فرمود:«اللهم ارزقني حبك و حب من يحبك و حب ما يقربني الي حبك». [7] .

ج - در حديث قدسي آمده:«عبدي فبحقي عليك كن لي محباً». [8] .

د - امام صادق عليه السلام فرمود:«حب الله اذا اضاء علي سر عبده اخلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوي الله، و المحب اخلص الناس الي الله و اصدقهم قولاً و أذكاهم عملا واصفاهم ذكراً تتباهي


الملائكة عند مناجاته و تفتخر برؤيته و به يعمر الله تعالي بلاده و بكرامته يكرم الله عباده و يعطهم اذا سألوه بحقه و يدفع عنهم البلايا برحمته و لو علم الخلق ما محله عند الله و منزلته لديه ما تقربوا الي الله إلا بتراب قدميه». [9] .

ه- اميرمؤمنان فرمود:«حب الله نار لا يمر علي شي ء إلا احترق». [10] .

و امام باقر عليه السلام در حديثي دين را مساوي با حب و عشق دانسته و فرمود:»هل الدين الا الحب؟ الدين هو الحب و الحب هو الدين». [11] .

ز - امام صادق فرمود:«أوثق عري الايمان الحب في الله». [12] .

ح - در حديثي قدسي آمده است:«من طلبني وجدني، و من وجدني عرفني، و من عرفني احبني، و من احبني عشقني، و من عشقني عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فأناديته». [13] .

بي ترديد با تكيه به اين جايگاه بلند پديده عشق و محبت در متون ديني بوده است كه در فرهنگ و ادبيات اسلامي به خصوص در ره آورد فكري و كلمت نغز بزرگان


عرفان، حقايق و معارف فراواني در وصف عشق بازگو شده است كه از آن ميان تنها به كلام مولانا اشاره مي شود:



جسم خاك از عشق بر افلاك شد

كوه در رقص آمد و چالاك شد



عشق، جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسي صاعقا



علت عاشق ز علت ها جداست

عشق اسطرلاب اسرار خداست



هرچه گويم عشق را شرح و بيان

چون به عشق آيم خجل باشم از آن



گرچه تفسير زبان روشن گر است

ليك عشق بي زبان روشن تر است



عشق آن بگزين كه جمله انبيا

يافتند از عشق او كار و كيا



عشق آن زنده گزين كو باقي است

كز شراب جان فزيت ساقي است



عشق هايي كز پي رنگي بود

عشق نبود عاقبت ننگي بود [14] .



از مجموع آن چه درباره جاي گاه عشق در متون و ادبيات اسلامي اشاره شد چند نكته را به آساني مي توان به دست آورد:

يك - گر چه كلمه عشق همانند واژه آزادي و امثال آن در غير موضوع خود به كار رفته و مورد سوء استفاده واقع شده، اما حقيقت آن است كه عشق نه تنها ناپسند نبوده بلكه جريان مبارك و از كمالات بارز انساني است و موثرترين نقش را در رشد، تكامل و رسيدن انسان به مقامات معنوي دارد.

دو - گرچه در آموزه هاي ديني در مقام بيان عشق الهي از واژه ي «حب» بيشتر استفاده شده است، اما از روايات و حتي آيه ي ياد شده به خوبي به دست مي آيد كه از نظر كاربرد و آثار عملي واژه حب و عشق مصداقاً تفاوتي ندارد لذا در بيتي آمده است:



نيست فرقي در ميان حب و عشق

شام در معنا نباشد جز دمشق




به خصوص آن چه در تعريف عشق گفته اند:«العشق احب المفرط»اگر در كنار آيه اي كه فرمود:(و الذين آمنوا أشد حباً لله) قرار گيرد و بر آن عرضه شود، همين مطلب به روشني به دست خواهد آمد، چيزي كه در آيه به تعبير«حب شديد» آمده در كلمات بزرگان اهل حكمت و معرفت به تعبير«حب مفرط»بازگو شده است، پس ممكن است پديده اي الهي در نهاد انسان به وجود آيد كه گاهي با تعبير حب شديد، زماني با تعبير حب مفرط و گاهي با واژه ي عشق از آن ياد مي شود. بنابراين همان طور كه حب شديد، مورد ستايش آموزه هاي ديني و آيه ي ياد شده است، عشق نيز مورد امضا و ستايش خواهد بود، زيرا هرگز معقول نيست كه يك پديده مشخص با يك اسمش شايسته و الهي و با اسم ديگرش ناشايست و غير الهي پنداشته شود.

سه - براساس بسياري از آموزه هاي ديني به خصوص جريان قيام سالار شهيدان در حدوث و بقا به دست مي آيد كه به گفته حافظ:



هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جريده عالم دوام ما




پاورقي

[1] بقره(2) آيه 165.

[2] الميزان، ج 1، ص 406.

[3] مزمل(73) آيه 7: نام پروردگار خود را ياد کن و تنها به او بپرداز.

[4] محمد تقي جعفري، نقد و تحليل و تفسير مثنوي، ج 12، ص 290.

[5] فيض کاشاني، محجة البيضاء، ج 8، ص 8.

[6] همان، ص 5: به خداوند به سبب نعمت و فيوضات او عشق بورزيد، و به من از آن رو که محبوب خدا هستم محبت داشته باشيد.

[7] همان، ص 6: خداوندا عشق و محبت خود را روزي من گردان و محبت کسي که تو را دوست دارد، و محبت هر چيزي که مرا به حب تو نزديک مي‏کند.

[8] همان، ص 7: بنده من به خاطر حقي که بر تو دارم مرا دوست داشته باش.

[9] مصباح الشريعه، باب 92، ص 192: عشق به خدا وقتي قلب بنده را روشن نمود، از هر چيز جز ياد خداوند او را باز مي‏دارد، و انسان عاشق خدا از نظر باطن خالص‏ترين فرد، و از جهت گفتار صادق‏ترين و از لحاظ عمل پاکيزه‏ترين شخص بوده و همواره به ياد خداوند است، فرشته‏ها به مناجات او مباهات و به ديدن او افتخار مي‏کنند، و خداوند شهرها را به واسطه او آباد و در سايه کرامت او به مردم اکرام مي‏کند، و به برکت او دعاها پذيرفته مي‏شود و گرفتاري‏هاي مردم با رحمت خداوند برطرف مي‏شود، و اگر کسي از منزلت و جايگاه او نزد خداوند آگاه باشد از خاک پاي او به سوي خداوند تقرب مي‏جويد.

[10] فيض کاشاني، همان، ج 8، ص 7: عشق به خداوند آتشي است که بر هر چيزي بگذرد او را مي‏سوزاند.

[11] وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، ص 171: آيا دين غير از حب است؟ دين همان حب است و حب همان دين است.

[12] بحارالانوار، ج 27، ص 57: محکم‏ترين دست گيره ايمان، عشق و محبت خداست.

[13] فيض کاشاني، کلمات مکنونه من علوم اهل الحکمة و المعرفة، ص 80: کسي که مرا بجويد مي‏يابد، کسي که مرا يافت مي‏شناسد، کسي که مرا شناخت مرا دوست مي‏دارد، کسي که مرا دوست بدارد به ما عشق مي‏ورزد، و کسي که به من عشق بورزد من او را دوست مي‏دارم، کسي که من او را دوست بدارم او شهيد در راه من است، کسي که شهيد من باشد ديه او به من است، کسي که ديه‏اش بر من باشد پس من خود ديه او هستم.

[14] مثنوي، ج 1، دفتر 1، ابيات 110 و 205.