بازگشت

ايثار در كربلا


قرآن افرادي را مورد ستايش قرارمي دهد كه با وجود نيازمندي ، ديگران را برخودشان مقدم مي دارند: (و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة )

در كربلا اين حالت را شمادر امام حسين و يارانش مي بينيد. عمروبن حجاج مأمور حفظ شريعه بود تا امام حسين از آن استفاده نكند. نافع بن هلال خودش را به شريعه رسانيد، عمروابن حجاج گفت : كيستي ؟گفتند: نافع بن هلال است . گفت : خوش آمدي ،چرا آمدي ؟ گفت : تا از اين آبي كه بين ما مانع وحايل شديد، بنوشم . «فقال اشرب قال لا واللهِ لا اشرب ُ منه قطرة ً والحسين ُ عطشان ٌ فقال له عمر و لا سبيل الي ما اردتم انماوضعونا بهذا المكان لنمنعكم من الماء» به او گفت : بنوش . گفت : نه ، به خدا قسم ! درحالي كه حسين تشنه است ، قطره اي از آن نمي نوشم . گفت : پس راهي به آب نداري ، زيرامن مأموريتم اين است كه شما را از آب منع كنم .در اين جا ملاحظه مي كنيد اين سرباز به خاطر تشنگي حسين آب ننوشيد، آيا اين ايثار نيست ؟

مورد دوم ، در روز عاشورا وقت نماز شد. دشمن يك لحظه تيراندازي را قطع نكرد:«فَاسْتَقدَم َ الحنفي ُّ اَمامَه ُ فَاستهدف لهم يرمونه بِالنّبل ِ يميناً و شمالاً قائماً بين يديه فما زال يرمي حتّي يسقط » فردي به نام سعيد بن عبدالله حنفي مقابل امام ايستاد و خودش راهدف تيرهاي دشمنان كرد. از طرف راست و چپ تير مي آمد و او تحمل كرد تا اين كه نقش بر زمين شد. وقتي كه افتاد سيزده تير به بدنش اصابت كرده بود. درباره عمروبن قَرظة انصاري نوشته اند: مقابل امام جنگ مي كرد و در ميدان جنگ ، عده زيادي را كشت :

«و كان لا يأتي الي الحسين سهم الاّ اتّقاه بيده و لا سيف الاّتلقّاه بمهجته » هر تيري كه به طرف امام مي آمد يا شمشيري كه به طرف امام مي آمد، با دست و قلبش امام را حفظ مي كرد. وقتي هم نقش بر زمين شد، به امام عرض كرد: «يا ابن رسول الله اوفيت ؟ قال نعم » آيا وظيفه ام را ادا كردم . امام فرمود: آري . ديگر از ايثارگران ابوالفضل العباس است . خودش را به شريعه فرات رسانيد، خيلي تشنه بود. خوب طبيعي است تشنگي يك رزمنده ، آن هم در هواي گرم و از بدني كه خون رفته باشد. نوشته اند: «و لمّا اغترف من الماء يشرب َ تذكّر عطش الحسين مزمي الماء و قال :



يانفس من بعد الحسين هوني

و بعده لا كنت ان تكوني



هذا الحسين وارد المنون

و تشر بين بارد المعين »



وقتي كه مشتي از آب برداشت تا بنوشد، به ياد تشنه كامي حسين افتاد و آب را روي آب ريخت و اين اشعار را خواند:

اي نفس بعد از حسين خوار هستي ، بعد از حسين زندگي مي خواهي چه كني ؟ اين حسين است كه وارد ميدان جنگ شده است ، مي خواهي آب خنك بنوشي ؟!

در نهايت ،ايثار امام حسين و مقدم داشتن اسبش بر خودش ، وقتي كه تشنگي بر امام فشار آورد به فرات رفت و بر عمر و بن حجاج حمله ور شد، در حالي كه چهار هزار نيرو از شريعه محافظت مي كردند، صفوف دشمن را دريد و اسبش را در آب داخل كرد هنگامي كه اسب زبانش را داخل آب كرد تا بنوشد. امام فرمود: «انت عطشان و انا عطشان فلا اشرب حتي تشرب َ فرفع الفرس رأسه كانّه فهم الكلام .» با توجه به آن كه مرحوم مقرم مأخذ اين جريان را بيان نكرده اند، صحت اين جريان احتياج به تحقيق دارد. البته گفتني است آنچه در كربلا مي بينيد مواسات و ايثار بوده است . وقتي كه «حرّ»خدمت امام رسيد، عرض كرد: «و انّي قد جئتك ....وَ مُواسياً لك بنفسي حتي اموت بين يديك » من آمدم به نزدت تا مواسات كنم جانم را و مقابل شما كشته شوم .