بازگشت

مساوات در كربلا


مورّخان نوشته اند: وقتي كه علي اكبر(ع) نقش بر زمين شد و پدرش را خواند فجاء الحسين حتّي وقف عليه و وضع خدّه علي خدّه امام به بالين پسر آمد، مقابلش ايستاد وصورت بر صورت پسر گذاشت و عين همين كار را امام براي اسلم غلام تركي انجام داد. اين غلام اذن ميدان خواست ، امام اجازه داد. وقتي كه به ميدان رفت اين اشعار را خواند:



اَلْبَحرُ مِن ْطَعْني وَ ضَرْبي يَصْطَلي

وَالجوُّ مِن ْ سَهْمي وَ نَبْلي يَمْتَلي



اِذا حِسامي في يَميني يَنْجَلي

يَنْشَق ُّ قَلْب ُ الْحاسِدِالْحاسِدِالْمُبجّل ِ



دريا از ضربت نيزه و شمشيرم مي جوشد و آسمان از تيرم پرمي شود.

آن گاه كه تيغ در كفم آشكار شود، قلب حسود متكبر را مي شكافد.

همين غلام وقتي كه نقش بر زمين شد: «فَاَتاه ُ ابو عبدِاللهِ وَاعْتَنْقَه ُ فَقال مِن ْ مِثْلي وَابن ُ رسول ِ اللهِ واضع ٌ خدَّه عَلي خدّي ثم ّ فاضَت ْ نفسُه ُ الطّاهِرة ُ» امام به بالينش رفت و او را در آغوش گرفت و فرمود: چه كسي مثل من است و حال آن كه پسر پيامبر صورتش را به صورتم گذاشته ؛ پس جان به جان آفرين تسليم نمود و مرغ روحش پرواز كرد.چه زيبا گفت شاعر:

يك جا رخ غلام و پسر بوسه داد وگفت در دين ما سيه نكند فرق با سفيد.

در بحار الانوار نيز آمده است : فجائه الحسين فبكي و وضع خدّه علي خدّه ففتح عَيْنَه ُ فَراي َ الْحُسين (ع) فتبسّم ثم صار الي ربّه رضي الله عنه .