بازگشت

از زحمات ديگران به نفع خود بهره برداري ننمودن ، عزت حسيني


عزّت نفس ، يكي از صفات برجسته مومن است . خداوند اين صفت را براي خودش و پيامبرش ومؤمنان قرار داده و فرمود:

(و لِلّه ِ العزّة و لرسوله و للمومنين و لكن ّ المنافقين لا يعلمون ) و امام صادق (ع) فرمود: «ان ّ اللهِ فوِّض َ اِلَي المؤمن ِ امورَه و لم يفوِّض ْ اَن ْ يُذِل ّ نفسَه َ».

خداوند به مومن كارهايش را واگذار كرده ، اما اين تفويض و اختيار را به او نداده كه خودش را خوار نمايد.

امام حسين ، همان طوري كه حياتش وسيله هدايت براي بشريت است ، قتلگاه او نيز موعظه براي عبرت گيرندگان است و او اسوه الگوي پويندگان راه و سالكان راه طريقت است .نمي بينيد چگونه مردن را بر حيات ترجيح داد و برگزيد. او بزرگ ترين انسان زمانش بود. شرق و غرب همانند او نديده است و نفس كريمش از پذيرش خواري ذلت وستم ابا داشت و در مقابل ذلّت ، شهادت را برگزيد و او همان گونه است كه ابو نصر بن نباته در حقش سرود:



والحسين ُ الّذي راي الموت َ

في الْعِزِّ حياة ً والعيش َ في الذّل ِ قتلاً



حسيني كه مرگ را در حالت عزت ،حيات و زندگي مي داند و زندگي با ذلت را مرگ مي داند.

سيد محسن امين نوشت :

«كرامتش از پذيرش ذلت ستم و مقاومتش در مقابل ظلم و آسان دانستن او جهاد در راه حق و به دست آوردن عزت ضرب المثل است و مورد جلب سواران گرديد و كتاب هاي مؤلفان و خطبه خطيبان و شعر شاعران از آن پر است و او الگو براي هر انساني است كه داراي روحي برتراست كه قبول دنائت و خسّت را نمي كندو هر نفس عالي و همّت برتر به او اقتدا مي كند.و تمام انسان هايي كه نفسشان راضي به پذيرش پستي و ذلت نيستند، در هر عصر و زمان راه او را طي مي كنند».

اسد حيدر چنين مي نگارد:

«و لكن حسين كوچك شمرد زندگي و حيات را به خاطر عزّت ديني و به جهت كرامت امتش با دشمنانش . با عزم و ثبات راسخ مقابله كرد و با تمام خطرها مواجه شد، با وجودي كه دشمنانش كارهاي وحشيانه اي از خود نشان دادند كه قابل توصيف نيست ،و ظلم و ستمگري آنان قابل شمارش نيست ، ليكن او دست روي دردها گذاشت و دواي درمان را يافت و تنها درمان را قرباني كردن خود دانست و غيراز فداكردن خود، راهي براي رسيدن به عزت نمي ديد و ديد كه مرگ همان حيات و زندگي جاويدانه است و زندگي باذلت ، همان مرگي است كه با او حياتي نيست .»

بهتر از كلمات اين بزرگان ،جست جو در كلمات خود امام (ع) است كه به طور مكرر امام عزت و شرف را بيان كرده است .

امام فرمود:

«موت ٌ في عزٍّ خيرٌ من حياة ٍ في ذل ٍ و اَنْشَاَ يوم قُتِل َ

الموت خيرٌ من ركوب ِ العارِ والعار خيرٌ من دخول النار»

مرگ در عزت بهتراست از زندگي در ذلت و خواري و روزي كه به شهادت رسيد اين شعر را سرود: مرگ ، بهتر است از سوارشدن بر عار و ننگ ، و عار و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است . و در ذو حُسُم (جشم ) سخنراني كرد و در آن جا فرمود:

«فاني لا اري الموت الاّ سعادة و لا الحياة مع الظالمين الاّبرماً» من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز تعب نمي بينم . در روز عاشورا وقتي كه قيس بن اشعث گفت : به حكم پسر عمويت تن بده . فرمود: «لا و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذّليل و لااُقِرُّ (افِرُّ) لكم اقرار العبيد (افرار)»

نه ، به خدا قسم دست ذلت به دست شما نمي گذارم و مانند بندگان فرار نمي كنم يامانند بندگان اقرار نمي كنم .اوست كه در روز عاشورا فرمود:

«اَلا و اِن ّ الدّعي ابن الدّعي قد ركز بين اثنتين بين السِّلة ِ و الذِّلّة ِ و هيهات مِن َ الذِّلة ِ» اين زنازاده و فرزند نابكار بين دو كار مرا مخيّر كرده است . بين شهادت و ذلت و ذلت از ما به دور است ، زيرا نه خداوند براي ما ذلت را خواسته و نه رسولش و مؤمنان از اين كه ما ذلت را بپذيريم ، ابا دارند و دامن هاي پاك ماداران و مغزهاي با غيرت و نفوس باشرافت پدران روا نمي دارند كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه كرام و نيك منشان مقدم بداريم . آگاه باشيد كه من با اين گروه كم و با قلت ياران و پشت كردن افراد با دشمن جهاد مي كنم .

با اين روحيه ، آيا تسليم شدن امام در مقابل يزيد كه در بعضي از تواريخ نوشته شده ، قابل قبول است ؟ امامي كه به برادرش محمد حنفيه فرمود:

«يا اخي والله لو لم يكن في الدّنيا ملجاء و لا مأوي لما بايعت يزيدبن معاويه » اي برادرم به خدا قسم ! اگر در دنيا هيچ پناهگاهي هم نداشته باشم ، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نمي كنم .

ابي مخنف از عبدالرحمن بن جندب از عقبه بن سمعان نقل مي كند: من همراه حسين بودم از مدينه تا به مكه واز مكه به عراق و از او جدا نشدم تا كشته شد و از صحبت هايي كه با مردم در مدينه و مكه و در بين راه داشته و نه در عراق و نه در لشكرگاه تا روزي كه كشته شد چيزي كه دلالت كند بر اين كه حاضر است دست به دست يزيد بگذارد وجود ندارد و نشنيدم . بلكه فرمود:

«دعوني فلاء ذهب في هذه الارض العريضة حتي ننظر ما يصير امر الناس » مرا رها كنيد تا بروم به اين سرزمين پهناور تا نتيجه امر مردم را ببينم .