بازگشت

ادب در برخورد


خيلي ها به محض برخورد با پيامبر مسلمان شدند و خداوند هم پيامبرش را به عنوان يك انسان ليّن و نرم خو نه يك انسان خشن و تند خو معرفي مي كند: «فبما رحمة مِن َ اللهِ لنت َ لَهُم ْ و لَوْ كنت فظاً غليظ القلب ِ لَانْفَضُّوا مِن ْ حَولِك َ»

فرزدق مي گويد: من با مادرم حج كردم و من شتر مادرم را مي راندم . با قافله امام حسين (ع) در خارج مكه ملاقات كردم ، در حالي كه شمشيرها و سپرها داشتند. گفتم : اين قافله از آن كيست ؟ گفتند: قافله امام حسين . رفتم پيشش و سلام كردم و در حقش دعاي خير كردم . عرض كردم : پدر و مادرم فدايت اي پسر رسول خدا! چرا با عجله از مكه خارج شدي ؟ فرمود: اگر عجله نمي كردم ، دستگير مي شدم . ثم قال لي «مَن ْ اَنْت َ قلت رجل مِن َالْعَرب ِ و لا و الله ما فَتَشّني عن اكثر مِن ْ ذلك َ» فرمود: شما كي هستيد؟عرض كردم :مردي از عرب .به خدا قسم ! از اين مقدار از من بيشتر تحقيق نكرد. و با پرسش بيشتر او رادر تنگنا قرار نداد. چه بسا طرف شرم و حيا داشته و نمي خواسته پيش امام معرفي شود،وقتي كه امام ديد با اولين پرسش به معرفي خودش حاضر نشده ، سؤال را تكرار ننمود.