بازگشت

استفاده از مكر و فريب


در منطق اهل بيت ، دغل كاري و مكر و فريب چيز بسيار ناپسندي است . حضرت اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد:

«و اللهِ ما معاوية با دهي منّي و لكنّه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت ُ مِن اَدَهي َ الناس ِ» به خدا قسم ! معاويه از من زيرك تر نيست ، لكن او فريب مي دهد و ستم مي كند و اگر من فريب كاري و مكر را بد نمي دانستم ، از همه حيله گرتر بودم .و از مكر و فريب معاويه است كه عده زيادي را با سم ّ مخلوط به عسل به شهادت رسانيد و شعار معاويه و يارانش اين بود كه خداوند سربازاني از عسل دارد، حتي بعضي از دوستان خودش را كه بعداً به عنوان رقيب براي فرزندش يزيد تصور مي كرد از دادن عسل مخلوط به زهر بي نصيب نكرد، از جمله آنها عبدالرحمن بن خالد را مي توان نام برد و از ياران امام مثل مالك اشتر نخعي وآقا امام حسن مجتبي (ع) به سم معاويه به شهادت رسيدند و در كوفه هم براي دستگيري مسلم بن عقيل از خدعه و فريب استفاده كردند. محمّد بن اشعث كه براي دستگيري مسلم بن عقيل رفته بود، وقتي كه با شهامت و شجاعت مسلم روبه رو مي شود، به او امان مي دهد. مسلم به او و همراهانش گفت : آيا براي من امان است . گفتند:بلي ، بعد بر او حمله كردند و خلع سلاحش كردند كه در آن لحظه گفت : «هذا اول الغدر» اين اولين مكر و فريب است و هاني بن عروه را نيز كه با مكر و نيرنگ پيش عبيدالله بردند و بين آن دو گفت گويي صورت گرفت . عبيدالله غضبناك شد، به سروصورتش زد و خون آلود شد. فقام اسماء بن خارجة الي عبيدالله بن زياد و قيل اِن ّ القائم حسّان بن اسماء فقال : «ارسل غدر سائر اليوم ايها الامير امرتنا ان نجئك بالرّجل حتي اذا جئناك به هشمت َ وجهه و سيّلت َ دمائه علي لحيته » اسماء بن خارجه برخواست و روي به ابن زياد كرد - و بعضي گفتند كه حسّان بن اسماء بوده - و گفت : مگر ما رسولان مكر بوديم ؟امير، تو ما را دستور دادي كه اين مرد را پيش تو بياوريم ، همين كه آورديم استخوان هاي صورتش را شكستي و ريشش را پر خون نمودي ؟

امام حسين (ع) و يارانش نه تنها از اين شيوه استفاده نكردند، بلكه حتّي دشمن هم اعتراف دارد كه امام حسين اهل غدر نيست . در مدينه وقتي كه قاصد وليد رفت خدمت امام رسيد، به حضرت عرض كرد: وليد تو را خواسته است . امام فرمود: شما برويد،من مي آيم . وقتي كه قدري آمدن امام طول كشيد. فقال مروان : «غدر والله الحسين فقال الوليد مهلاً فليس مثل الحسين يغدر و لا يقول شيئاً لا يفعل » مروان گفت : حسين شما رافريب داد. وليد گفت : صبر كن مثل حسين مكر نمي كند و چيزي كه به آن عمل نكند، برزبان جاري نمي كند.

نماينده امام ، مسلم بن عقيل با اين كه شرايط كشتن عبيدالله در خانه هاني برايش آماده بود، او را نكشت . وقتي كه عبيدالله به عيادت شريك بن اعور رفته بود؛ «مسلم » با شريك توافق كرد تا او را بكشد، ولي شريك هر چه انتظار كشيد، ديد مسلم نمي آيد و اين شعر را خواند:



ما الانتظار بسلمي ان تحيّوها

كأس المنيّة بالتعجيل اسقوها



عبيدالله احساس خطر كرد و رفت . وقتي مسلم آمد مورد انتقاد قرار گرفت كه چرا حمله نكردي و نكشتي . او دو جهت را ذكر كرد و علت دوم را چنين بازگو كرد: «فحديث حدّثنيه النّاس عن النبي ّ(ص) اَن ّ الايمان قَيَّدَ الفتك فلا يفتك مؤمن » مانع من حديثي است كه مردم از پيامبر(ص) نقل كردند: همانا ايمان ترور را مقيّد مي كند و مؤمن دست به ترور نمي زند. اين عمل مسلم چيزي ، به جز به پايبندي به ارزش هاي اسلامي و مكارم اخلاق نيست .