بازگشت

مؤيدان قيام


گروه سوم كه اكثر قريب به اتفاق اهل سنت را تشكيل مي دهند با اكرام و تعظيم ازحماسه امام حسين (ع) ياد مي نمايند. بلافاصله پس از واقعه عاشورا، اكثر آنان به صورت هاي گوناگون اعلام موضع نموده اند؛ به گونه اي كه شخصي مانند عبيد الله بن حرّ الجعفي كه حاضر به ياري امام نشده بود، پس از واقعه عاشورا در صف معاندان حكومت اموي قرار مي گيرد و بر شهداي كربلا مرثيه سرايي مي كند و مردم را به عصيان عليه حكومت فرا مي خواند.

كساني مانند زيد بن ارقم نيز كه به شيوه زاهدانه امام را به انصراف از ادامه مسير،نصيحت مي نمودند؛ مجبور به تسليم در برابر حقانيت آن حضرت شدند. او هنگامي كه اسيران و سرهاي شهيدان و رفتار بي شرمانه ابن زياد را نسبت به آنان مي بيند، مي گريد و از ذلت مسلمانان پس از آن واقعه غمبار سخن مي گويد:

«أيّها النّاس ... اَنْتُم ْ العَبيدُ بَعْدَ اليَوْم ِ، قَتَلْتُم ُ ابْن َ فاطِمَة َ، وَأَمَرْتُم ابْن َ مَرْجانَة َ، وَاللهِ لَيَقْتُلَن َّ خِيارَكُم ْ، وَلَيَسْتَعْبِدَن َّ شِرارُكُم ْ، فَبُعْداً لِمَن ْ رَضِي َ بِالذُّل ِّ وَالعارِ».

بدين سان ، حتي مسلماناني كه خلافت و اعمال معاويه را با توجيهاتي تحمل مي كردند؛ در برابر آنچه از يزيد مشاهده مي كردند، سكوت را جايز نشمردند.

يزيد سه سال ونُه ماه حكومت كرد. در سال اول فرزند رسول الله (ص) را به شهادت رساند و خاندان او را به اسارت گرفت . سال دوم كشتار مدينه را به راه انداخت و خونريزي و هتك و غارت را براي سربازان خود مباح نمود و در سال سوم كعبه را با منجنيق هدف قرارداد و پرده هاي كعبه را به آتش كشيد.

اعمال قبيح يزيد در قرون بعدي موجب حيرت بزرگان و دانشمندان گرديده است .ابوالعلاء مَعرّي قتل حسين (ع) و بر خلافت نشستن يزيد را از زشت كرداري روزگار و مردم مي شمارد:

أَري الاَْيّام َ تَفْعَل ُ كُل َّ نُكْرٍفَما أَنَا فِي العَجائِب ِ مُسْتَزيدُ

أَلَيْس َ قُرَيْشُكُم ْ قَتَلَت ْ حُسَيْناًوَكان َ عَلي خِلافَتِكُم ْ يَزيدُ؟!

از همين روست كه بزرگاني از اهل سنت مانند: ابن الجوزي ، القاضي ابويعلي و جلال الدّين السيوطي به كفر او حكم نموده و او را لعن كرده اند.

جاحظ معتقد است : منكرات بسياري كه يزيد مرتكب شده ، دلالت بر بسياري از رذايل در وجود او مي كند و بالاخره موجب خروج او از ايمان مي گردد. او فاسق ملعون است و هركه از دشنام اين ملعون بازدارد خود ملعون است .

علامه الا´لوسي در تفسير روح المعاني مي گويد:

«اگر كسي بگويد كه يزيد با اين عمل معصيت نكرد و لعن او جايز نيست ، بايد او رادر زمره ياران يزيد محسوب نمود. من مي گويم آن خبيث معتقد به رسالت پيامبر (ص) نبود و آنچه را كه او با اهل حرم الهي و اهل بيت پيامبر (ص) در حيات و پس از وفات انجام داد و رسوايي هاي ديگر او دلالت بر اين امر مي كند و اموري كه او مرتكب شد، در دلالت بركفرش كمتر از انداختن ورقي از مصحف شريف در كثافات نيست . گمان نمي كنم كه وضعيت او نيز بر مسلمانان آن زمان پنهان بوده باشد. ولي آنها مقهور و تحت فشار بودندو چاره اي جز صبر نداشتند.

لذا كسي مخالف جواز لعن يزيد با وصفي كه گذشت نمي باشد، به جز ابن عربي وهواداران او كه ذكرشان گذشت . آنها ظاهراً لعن كساني كه به قتل حسين (ع) رضايت داده اند را جايز نمي دانند و اين مسئله گمراهي بزرگي است كه ممكن است از گمراهي يزيد فراتر رود».

آراي ِ گروه اندكي از اهل سنت ـ پس از اجماع اكثر آنان بر كفر و لعن يزيد ـ موجب تعجب است . از آن جمله آنچه از ابن حجر مبني بر عدم رضايت يزيد به قتل حسين (ع) نقل شد، در حالي كه «طبري » از شادي يزيد پس از شنيدن قتل حسين (ع) و بهبود موقعيت ابن زياد نزد او سخن مي گويد و خوارزمي از سپاس گويي او در اين امر سخن به ميان آورده است .

آنچه در ياد تاريخ مانده است ، پشيماني يزيد پس از حركت حماسه ساز اهل بيت در شام و به دنبال خطبه كوبنده حضرت زينب (س) و امام سجاد(ع) مي باشد كه اين ندامت نيز جز تظاهر و تغيير مشي سياسي براي جلوگيري از نابودي قطعي چيز ديگري نبوده است .

جميلي با وجود اين كه از افرادي است كه براي هر دو طرف درگيري در عاشورا استغفار مي كند، در اين زمينه مي گويد:

«اين پشيماني ظاهري بوده است ؛ زيرا اگر حقيقي بود، عبيدالله بن زياد، عمرسعد وشمربن ذي الجوشن را مجازات مي نمود. اگر ندامتي هم در كار بوده ، به دليل خدشه دار شدن احساس مسلمانان و برافروخته شدن خشم آنان تا ابد بوده است ، نه پشيماني از نفس جناياتي كه واقع گرديد».