بازگشت

محتاطان مردد


اين گروه با وجود اعتراف به حقانيت قيام حسين (ع)، از شهامت لازم براي اعتراف به آن و حكم بر عليه يزيد عاجزند، برخي از اينها سعي مي كنند راهي ميانه را برگزينند و توجيهاتي براي آنچه واقع شده ـ هرچند ناحق باشد ـ بيابند. برخي ديگر با تحليل هاي به ظاهر علمي و از دريچه محدود تحليل تاريخي خويش به قضيه نگريسته و با وجود اين كه نتوانسته اند توجيهي بر اعمال يزيد بيابند، به نتيجه ظاهري قيام نگريسته و درصددريشه يابي عوامل شكست برآمده اند و از اين ديدگاه نسبت خطا به حسين (ع) داده اند.

ابن خلدون در المقدمه بنابر اجماع ، يزيد را فاسق و غيرصالح براي امامت مي شمارد و از اين جهت است كه امام حسين (ع) بر او خروج مي كند. او معتقد است اگر صحابه و تابعين ، حسين را ياري نكردند نه به دليل تأييد عمل يزيد بود، بلكه آنها ريختن خون و ياري يزيد را در جنگ با حسين (ع)، جائز نمي شمردند:

«در مسئله اي كه مورد بحث ماست ، امام عادلي وجود ندارد و بنابراين جنگيدن حسين با يزيد و هم جنگيدن يزيد با حسين ، هيچكدام جائز نيست ».

او با وجود اين كه اذعان مي كند كه قيام امام حسين (ع) براي انجام تكليف بوده ، در تحليل خويش به عصبيت هاي قبيله اي بها مي دهد و از اين ديد، نسبت خطا به حضرت مي دهد:

«حسين ديد كه قيام بر ضد يزيد تكليف واجبي است ، زيرا او متجاهر به فسق است و به ويژه اين امر بر كساني كه قادر به انجام دادن آن مي باشند، لازم است و گمان كرد خود به سبب شايستگي و داشتن شوكت و نيرومندي خانوادگي بر اين امر تواناست . اما در مورد شايستگي ، هم چنانكه گمان مي كرد، درست بود و بلكه بيش از آن هم شايستگي داشت ؛ ولي درباره شوكت اشتباه كرد. خدا او را بيامرزد، زيرا عصبيت ِ مضر در قبيله قريش و عصبيت ِ قريش در قبيله عبدمناف و عصبيت ِ عبدمناف تنها در قبيله اميه بود.

پيروان اين تفكر از يك سو تندروي هاي ابن عربي را غيرمنطقي ، ناصواب و مخالف سنت پيامبر (ص) مي شمارد و از سوي ديگر قيام امام حسين (ع) در قالب هاي خشك فكري آنان نمي گنجد و تمسك به ظواهر، آنان را از درك عمق حقايق بازداشته است .

برخي از آنان با وجود اذعان به فسق و فجور يزيد، از لعن او خودداري و نهي مي كنند و گاه براي او طلب استغفار مي كنند:

«من معتقدم كه بايد از ورود به مسئله درگيري بين حسين و يزيد خودداري نمود و اين از سخن گفتن بهتر است ، زيرا حقيقت آن روشن نمي باشد...».

بالاخره بايد بگوييم كه ما موظفيم براي هردو طرف استغفار نموده ، برايشان دعا كنيم و روز قيامت كه مبعوث شوند، خداوند بين آنها حكم مي كند، چرا كه تنها او سرمكتوم و نهان را مي داند و به حقيقت نيت هريك از دو طرف آگاه است ».

با وجود اين تفكر، آنها نتوانستند منكر پيروزي حسين (ع) و تزلزل پايه هاي ظلم اموي پس از قيام حضرت شوند:

«من معتقدم ـ و اين ديدگاه خاص من است ـ كه حسين در درازمدت به پيروزي رسيد، او اگر به مراد خويش در ميدان كارزار و رويارويي نظامي دست نيافت ؛ ولي شهادت او خود يك پيروزي محسوب مي شود كه تخم كينه و عداوت را در دل مردم نسبت به بني اميه كاشت ... و اين شهادت مستقيماً عامل تزلزل اقتدار دولت اموي گرديد...».