بازگشت

چكيده


به جز از علي كه آرد پسري ابوالعجايب كه علم كند به عالم شهداي كربلا را

پس از رحلت پيامبر (ص) جامعه اسلامي دچار نوعي وارونگي ارزش ها شده بود.اين وارونگي فرهنگي در زمينه هاي سياسي ، اعتقادي و اجتماعي ، ساختار حكومتي را كاملاً تغيير داده بود. رويكرد دولت مردان به تجمل گرايي و ايجاد شكاف طبقاتي ميان كارگزاران جامعه اسلامي و عامه مردم ، از شاخصه هاي فرهنگي اين عرصه بود و از زماني كه معاويه با توجيه نزديك بودن شام به امپراتوري روم و ضرورت نشان دادن هيبت اسلامي در مقابل حكومت هاي ديگر، به ساختن كاخ و گسترش دفتر ديوان سالاري مبادرت ورزيد، نوعي نگرش دنيا طلبانه در ميان دولت مردان پيدا شد و شكاف طبقاتي خود را پديدار كرد. در اين ميان ، امام حسين (ع) مي دانست كه جامعه به مرزي رسيده است كه تسامح و تساهل در پيشگاه خداوند، خيانت به تمام كساني است كه براي برپايي ارزش هاي تمدن اسلامي ، جان خود را فدا كرده بودند. از اين رو حضرت پيش از خروج ازمدينه ، خط مشي حركت اصلاح گرايانه خود را چنين تبيين مي كند:

«من از روي خود خواهي ، خوش گذراني ، فساد و ستمگري قيام نكرده ام ، بلكه براي اصلاح امت جدم خروج كرده ام .»

در تاريخ بشر، هيچ گاه فاجعه اي به اين عظمت رخ نداده بود، كه كسي مانند يزيد پسر معاويه ، در جاي كسي مانند پيامبر آخر الزمان و آورنده قرآن ، حضرت محمد بن عبدالله (ص) بنشيند، و به نام خليفه و جانشين پيامبر خدا و نماينده «نظام قرآني » ومجري قرآن بر مردم حكم راند، و سرنوشت اسلام و مسلمانان را تعيين كند، موجودي پست و بي مقدار، در جاي بزرگ ترين انسان كامل سده ها و اعصار، اسيري در دست شيطان ، در جاي تلاوتگر آيات قرآن و فريادگر توحيد و عدل و احسان ، نقطه سياهي سراسر پستي و تباهي ، در جاي خورشيد فروغ گستر آفاق تعالي و آگاهي ، خميره اي ازضلال جاهليت ، در جاي اشعه زلال هدايت ... و روشن است كه پيامد اين سقوط بزرگ چيست ؟ از ميان رفتن همه آثار تربيت قرآني و شيوع يافتن همه اوضاع منحط جاهلي .

پس رسالت «جداسازي حق از باطل و عدل از ظلم » به منظور پايداري حق وعدل ، و نابودي باطل و ظلم ، رسالتي عظيم است و قيام حسين (ع) تجلي تام اداي اين رسالت است . حسين (ع) براي هميشه حق را از باطل جدا ساخت ، تا ديگر يزيديان عصرها نتوانند، با پوشش اسلام ، جاهليت را زنده سازند؛ چه جاهليت كهن و چه جاهليت نو را.

در حقيقت ، اگر امام حسين (ع) نبود عاشورا نبود، و اگر عاشورا نبود، اسلام نمي ماند و اگر اسلام نمانده بود، تمدن اسلامي پديد نمي آمد. حركت عاشورا يك حركت قرآني (انقلابي ) است ، حركتي كه فرزند متقي و رشيد و آگاه پيامبر (ص)، در راه زنده كردن قرآن و فعال ساختن ارزش هاي فراموش شده اسلام آن را پديد آورد.

يزيد مظهر ضد ارزش ها بود، و حسين (ع) مظهر همه ارزش ها و در يك كارزار عجيب ، پرچمدار بزرگ ارزش ها با خون خود و فرزندان و برادران و يارانش ، همه ضدارزش ها را محكوم كرد. آري ، همه معيارهاي الهي و معالم رباني ، و تجلّي هاي قرآني و ارزش هاي انساني و انفجارهاي وجداني در سايه «قيام حسيني » پناه جست ، و همه ضدمعيارها و ضد ارزش ها و ضد وجدان ها در دربار يزيد و سپاه شام و كوفه ... و زندگي ها دو گونه گشت : حسيني و يزيدي . هر چه عدالت است حسيني است ، و هر چه دور از عدالت ،يزيدي .

عاشورا، نقطه اتصال «بعثت » و «غدير» است به «ظهور مهدي (عج ) و امام حسين (ع) تجسم سترگ آدم (ع) است تا خاتم (ص) در تثبيت ارزش هاي الهي ، و تقوم انسانيت انسان ، و الهي شدن زمين ، و اوست تكرار كننده نزول قرآن ، در صيانتي بزرگ ، و اوست مفسّر «خطب فاطميه » و فريادگرِ «نهج البلاغه » و معلم حماسه و آزادي ، و مبشر ظهور عدل مطلق ، و اسوه بزرگ زندگي و آزادگي .

عاشورا يك «ايست بزرگ » است :

در برابر سيل بنيان كن ِ جاهليت ؛

در برابر سقوط ها و انحطاط ها، الحادها و ضلالت ها؛

در برابر بشريت فرو رفته در تباهي ؛

در برابر ماديت منحط اخلاقي و غفلت هاي عميق عاطفي ؛

در برابر زندگي هايي بي محتوي و حماسه هاي فراموش شده ؛

در برابر پذيرش ذلت و بردگي و وداع با عزت و آزادگي .