بازگشت

اشك بر مظلوميت


نوع ديگر گريه كه ارزشمند و پوياست ، گريه بر مظلوميت است . ياران عاشورايي امام ، وقتي به حضرت چشم مي دوختند؛ اشك مي ريختند. زبان حال آنان خطاب به امام چنين بود:

«شما تنها شديد، كسي نيست تا شما را ياري كند.»

راستي ! مگر تنهايي رهبر گريه دارد؟

بله ، گريستن به جاي خود كه خون بايد ريخت و جان بايد داد. تنهايي و مظلوميت رهبر اشك ريختن ها، غصه خوردن ها و رنج بردن ها دارد. نبايد كاري كرد كه ولي فقيه احساس تنهايي كند؛ دلش از اعمال و رفتارمان به تنگ آيد؛ احساس غربت كند.

عمار بن ياسر يكي از گريه كنندگاني است كه براي مظلوميت رهبرش اشك مي ريزد.

وقتي دست هاي علي (ع) را بستند و به سوي مسجد بردند؛ خيلي براي عمّار سخت آمد. شروع كرد به گريه كردن ؛ به حدي اشك ريخت كه صدايش از دور شنيده مي شد. مي گفت :

- چرا علي (ع) به من اجازه نمي دهد تا يك تنه در مقابل اين ها بايستم ؟

چه زيبا است در اين جا، يادآوري فرازهاي از حماسه سازان عاشورا:

- مسلم بن عوسجه از صحابه پيامبر (ص) بود. او مرد شجاعي بود كه در كوفه به حسين بن علي (ع) نامه نوشت و حضرت را به آن شهر دعوت كرد. او پس از ورود ابن زياد به شهرش ، و شهادت مسلم بن عقيل ، با اهل و عيالش براي دفاع و حمايت از پيشوايش ،به خيل سپاهيان امام حسين (ع) پيوست . تا آخرين قطره خونش نسبت به پيمان خود وفادار ماند.

گفت و گوي او با امام در شب عاشورا عبرت انگيز و تحول آفرين است . در آن شب ،امام خطاب به يارانش خطبه اي به اين مضمون ، ايراد نمود: «دشمن فقط به من كار دارد.من بيعتم را از شما برداشتم . از تاريكي شب استفاده كنيد؛ جانتان را از مرگ نجات دهيد.»

آن گاه چند تن از يارانش اظهار وفاداري كردند. يكي از آن ها مسلم بن عوسجه بود. او چنين لب به سخن گشود: «يابن رسول الله! ما چگونه دست از ياري تو برداريم ؟ دراين صورت در پيشگاه خدا چه عذري خواهيم داشت ؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمي شوم تا با نيزه خود سينه دشمنان تو را بشكافم و تا شمشير در دست من است ، با آنان مي جنگم و اگر هيچ سلاحي نداشتم با سنگ و كلوخ به جنگشان مي روم تا جان ، به جان آفرين تسليم كنم .»

و سرانجام ، در روز عاشورا با تن خون آلود به روي خاك افتاد. حسين بن علي (ع) به همراه حبيب بن مظاهر بالينش رسيدند. امام با ديدن تن مجروح او فرمود: «رَحِمَك َاللّه ُ يا مُسلم ».

آن گاه با تداعي وفاداري مسلم و عدم تزلزش در اين راه ، آيه زير را تلاوت كرد:

(فَمِنهُم مَن قضي نَحْبَه و مِنْهُم مَن ْ يَنْتَظِرُ و ما بَدَّلُوا تَبديلاً) ؛ بعضي از آن ها به پيمان خود عمل نمودند و بعضي ديگر به انتظار نشستند و تغيير و تبديلي در پيمانشان ندادند.

در آن لحظات خونبار حبيب رو به مسلم گفت :

مسلم ! كشته شدن تو براي من سخت است ولي به تو مژده مي دهم كه تا چند لحظه ديگر وارد بهشت مي شوي . مسلم در آن حال كه رمقي بيش نداشت ، به حق حبيب چنين دعا كرد: «جَزاك َ اللّه ُ خَيراً.»

حبيب در حالي كه آه عميقي از سينه پر اسرارش بيرون مي داد، گفت : اگر مي دانستم كه پس از تو بلافاصله به ميدان نمي روم ، دوست داشتم ، اگر وصيتي داشته باشي انجام دهم .

مسلم در حالي كه به امام اشاره مي كرد با صداي ضعيف و لرزان گفت :

اُوصِيك َ بِهذا اَن ْ تَمُوت َ دُونَه ؛ وصيت من اين است كه تا آخرين قطره خونت دست از او (امام حسين (ع) ) برنداري .

حبيب در حالي كه جان دادن دوستش را مي ديد، گفت :

- به خدا سوگند! اين وصيت تو را عمل خواهم كرد.

و در همان لحظات حزن انگيز بود كه روح بزرگ مسلم به ملكوت اعلي پيوست .

راستي ! اين عاشق سال خورده كوي حسيني ، به چه مي انديشيد كه در لحظات پاياني حياتش ، زن و فرزند و اموالش را به ياد نياورد و به جاي وصيت هاي معمول ، باچنين وصيتي حماسي ، حبيب بن مظاهر را در تداوم راه مقدسش تشويق و ترغيب كرد؟! مگر نه اين بود كه او تنهايي امامش را حس مي كرد و غربت پيشوايش به تصورش مي آمد و رنج مي برد. تنهايي و بي كسي رهبرش عذابش مي داد. همين مظلوميت بود كه در گلويش بغضي ايجاد كرد. اگر كسي در چنين شرايطي بغضش بتركد و اشكش جاري شود،گريه او چه معنايي دارد؟ آيا نه اين است كه او بر مظلوم مي گريد و گريه بر مظلوم شفابخش و ارزنده و سازنده است ؟!