بازگشت

طواف هاي زشت و زيبا


قرظة بن كعب ، از صحابه رسول خدا و راويان حديث و ياران علي (ع) بود. او در جنگ هاي مختلف ، از جمله غزوه اُحد در ركاب رسول الله به مبارزه پرداخت . در جنگ صفّين نيز يكي از پرچم داران امير مؤمنان (ع) بود. از طرف آن حضرت مدتي در سِمَت استانداري فارس ، ايفاء وظيفه كرد. در سال 51 ق . از دنيا رفت . از او چند فرزند به جا ماند.در ميان فرزندان او «عمرو» و «علي » از شهرت و معروفيت بيشتري برخوردارند. هر دو از طواف كنندگان بودند. ركن عمرو «حسين ابن علي (ع) » بود. اما علي «يزيد» را به محوريت برگزيده بود. يكي ركن الهي داشت و به دور محوريت «الله» طواف مي كرد.ديگري ركن شيطاني كه به دور محوريت «يزيد» مشغول طواف بود. از عمرو ايثار وفداكاري به جاي ماند. از برادرش ، شقاوت و بدبختي و عصيان . عمرو نور شد و برادرش ظلمت ! عمرو سعادت مند هميشگي شد و برادرش شقاوتمند جاوداني ! وي هم زمان با امام حسين (ع) وارد كربلا شد. حضرت مأموريت ِ گفت و گو با عمر سعد را بر وي محول كرد. عمرو تا ورودِ شمر به كربلا، اين وظيفه را به شايستگي انجام داد. در روز عاشورا از اولين كساني بود كه از امامش اجازه جهاد گرفت . بعد از مدتي نبرد، براي تنفس و تجديد قوا نزد امام برگشت . ظهر شده بود. امام و يارانش به نماز ا-يستاده بودند. او با سعيد بن عبدالله، حفاظت جان امام را بر عهده گرفتند. نماز كه تمام شد، او نيز به زمين افتاد.چندين چوبه تير به سر و سينه اش جاي گرفته بود. سخنان هم رزم شهيدش و پاسخ ِ امام را شنيده بود. او نيز خطاب به امام ، سؤال سعيد را تكرار كرد: «اَوَفَيْت ُ يَابْن َ رسول ِ الله؟!»

امام بعد از پاسخ ِ سؤال او، چنين به سخنش ادامه داد:

سلام مرا به رسول خدا برسان و به او ابلاغ كن كه من نيز در پشت سر تو به پيشگاه او و به ديدارش نايل خواهم گرديد. در آن لحظات غمبار، روح آن مرد ايثار و مقاومت به ملكوت اعلي پر گشود و به خيل شهيدان كربلا پيوست . او با ريختن خون خويش تا آن جا قِداسَت يافت كه امام عصر (عج ) چنين به او سلام مي گويد: «السلام علي عمرو بن قرظة الانصاري ».

اما برادرش ، علي بن قرظة ، همراه عمربن سعد و با لشكريان كوفه ، نه براي دفاع از حسين (ع) كه براي جنگ با او وارد كربلا شد. در روز عاشورا شنيد كه برادرش كشته شده است ؛ مهر برادري ، آشفته اش ساخت . قلب سختش را به فشار آورد.

از ميان صفوف لشكر بيرون آمد. خطاب به فرزند رسول خدا (ص) گفت :

«يا حسين ! يا كذّاب و ابن كذّاب (!) اَغْرَرت اخي و اَضْلَلْتَه فَقَتَلْتَه ُ»؛ حسين ! اي دروغگو و پسر دروغگو (!) برادر مرا گول زدي و گمراه كردي و او را به قتل رساندي .

امام كه به سبكي عقل و مرگ وجدان او پي برده بود، چنين پاسخ داد:

«انّي لم اغرر اخاك و ما اضللته و لكن هداه الله و اضلّك »؛ من برادر تو را گول نزدم و گمراه نكردم ، ولي خدا او را هدايت و تو را گمراه نمود.

علي بن قرظه كه هم چنان بر مركب جهل و خودخواهي سوار بود، به سخن دلسوزانه و روشن گرانه امام ، توجهي نكرد. بي ادبانه خطاب به حضرت گفت :

- خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم .

به امام حمله ور شد. نافع بن هلال كه از ياران امام بود، نيزه اي بر او وارد كرد. نقش زمين شد. دوستانش به كمكش شتافتند. بدن مجروحش را به سوي لشكر كوفه حمل كردند.