بازگشت

منشأ عزت


حال اين سؤال مطرح مي شود كه منشأ عزت كجاست ؟ اگر چه در ضمن مطالب گذشته به طور اجمال پاسخ اين مسئله روشن شد، ولي با توجّه به اهميت آن به صورت جداگانه و تفصيلي تر به آن مي پردازيم . همه مخلوقات به حكم محدوديت و فقر و نيازمندي ذاتي شان قابل نفوذ و شكستند و تنها ذات قادر مطلق و نامحدود الهي است كه غير قابل نفوذ و شكست ناپذير است و نسبت به مخلوقات او خالق و مالك حقيقي هرخلق و امري است . صاحب و مالك مطلق عزت است . به هر نحو كه اراده كند در عالم تصرف مي كند و تشرفش به هر شكل كه باشد پسنديده است ، چون او رب عزت است :(وسبحان ربك رب ّ العزة لما يصفون ).

قرآن كريم همه عزت را منحصراً از آن خدا مي داند: (فان العزّة لله جميعا) زيرا همه به او نيازمندند و او از همه بي نياز: (يا ايها الناس انتم الفقراء الي والله هوالغني الحميد).

از همين روي در سوره آل عمران آيه 26 مي خوانيم : (قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزّمن تشاء تذّل من تشاء بيدك الخيرانّك علي كل شيي قدير)؛ بگو، بارالها! مالك حكومت ها تويي ، به هر كس بخواهي حكومت مي بخشي و تو از هر كس بخواهي ، حكومت را مي گيري و هر كس را تو بخواهي عزت مي دهي و هر كه را بخواهي خوار مي كني تمام خوبي ها به دست توست ، تو بر هر چيزي قادري ».

بنابر اين ، منشأ عزت خداست و معزّ ذات پاك و قادر اوست و تنها دوستان او با عنايت او عزيز مي شوند.

مفسر معروف طبرسي در «مجمع البيان » در شأن نزول آيه فوق مي نويسد:

هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق در اطراف مدينه بود و با نظم خاصي مسلمانان ، گروه گروه با سرعت و جدّيّت مشغول حفر خندق بودند تا پيش از رسيدن سپاه دشمن ، اين وسيله دفاعي ، تكميل گردد. ناگهان در ميان خندق سنگ سفيد بزرگ و سختي پيدا شد كه مسلمانان از شكستن و حركت دادن آن عاجز ماندند «سلمان » به حضور پيامبر (ص) رسيد و جريان را عرض كرد. پيامبر وارد خندق شد و كلنگي را از يكي از مسلمانان گرفت و محكم بر روي سنگ فرود آورد، ازبرخورد سنگ جرقه اي جستن كرد. پيامبر (ص) تكبير فتح و پيروزي گفت مسلمانان نيزبا او هم صدا شده و آهنگ تكبير در همه جا پيچيد، بار ديگر پيامبر كلنگ را بر سر سنگ فرود آورد، مجدداً جرقه اي جستن كرد و قسمتي از سنگ شكست و صداي تكبير و پيروزي پيامبر و مسلمانان فضاي اطراف را پر كرد. براي سومين بار كلنگ را بلند كرد و بر بقيه سنگ محكم كوبيد، مجدداً از برخورد كلنگ با سنگ جرقه اي جستن نمود و اطراف خود را روشن ساخت و بقيه سنگ را در هم گسست و براي سومين بار صداي تكبير در خندق پيچيد، مسلمانان عرض كردند: امروز وضع عجيبي از شما مشاهده كرديم ،پيامبر (ص) فرمود: «در ميان جرقه اي اول كه جستن كرد، كاخ هاي حيره و مدائن را ديدم و برادرم جبرئيل به من بشارت داد كه آن ها در زير پرچم اسلام قرار خواهند گرفت . دردرون جرقه دوم كاخ هاي روم را ديدم و هم او به من خبر داد كه آن ها در اختيار پيروانم قرارخواهد گرفت . در سومين جرقه كاخ هاي صنعا و سرزمين يمن را ديدم و او به من بشارت داد كه مسلمانان بر آن پيروز مي شوند و من در آن حال ، تكبير پيروزي گفتم . اي مسلمانان به شما مژده باد» مسلمانان ِ راستين از خوشحالي در پوست نمي گنجيدند و خدا را شكر مي كردند، اما منافقان چهره در هم كشيده با ناراحتي و به صورت اعتراض گفتند: چه آرزوي باطل و چه وعده محالي ؟! در حالي كه اين ها از ترس جان خود حالت دفاعي به خويش گرفته اند و مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود ياراي جنگ ندارند خيال فتح كشورهاي بزرگ جهان را در سر مي پرورانند. در اين موقع آيه فوق نازل شد و به منافقان پاسخ گفت ، چون همه خيرها و قدرت ها در دست خداست ، او هر كس را بخواهدبر تخت عزت مي نشاند و هر كس را اراده كند بر خاك مذلت قرار مي دهد.

بدهي است كه منظور از اراده و مشيّت الهي اين است كه خدا از روي حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت و با سعي و كوشش و تلاش انسان عزت مي دهد.

در اين جريان دو نوع موضع گيري صورت گرفت :

1ـ موضع مؤمنان صادق بدين سان كساني كه وعده الهي را قبول و به وعده او اعتماد داشتند شادمان شدند.

2ـ موضع گيري كساني كه به وعده هاي الهي اعتقادي نداشتند و عزت را با مال و ثروت و داشتن افراد و جمعيت مي دانستند و براي به دست آوردن آن به هر حيله اي دست مي زدند و عشق به دنيا آنان را كور و كر ساخته بود و نمي توانستند حقايق آسماني را درك نمايند. اين ها دو جريان متخاصمي بودند كه در طول تاريخ وجود داشتند، در مكه وجود داشتند و در مدينه هم حضور پيدا كرده بودند. سرانجام در كربلا به مصاف هم آمدند و به فرموده امام حسين (ع) به عنوام دو جرين متخاصم روز قيام در محضر خدا حاضر خواهندشد؛ يعني دو جريان حزب اموي و حزب علوي و معناي جمله «كل ّ يوم عاشورا و كل ّ ارض كربلا» چيزي جز اين نيست .

بدين سان معلوم شد منشأ عزت خداست و هر كس راه رسيدن به عزت در دو جهان را طالب باشد بايد حسيني باشد و همه زندگي اش را در اطاعت عزيز مطلق سپري كند.

و عباس گونه در گودال عشق جان دهد و بميرد:



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آزمودم مرگ من در زندگي است

چون رهم زين زندگي پايندگي است



امام حسين (ع) در آخرين لحظه هاي عمرش در پاسخ يكي از يارانش كه درخواست نصيحت داشت ، فرمود: هر گاه بخواهي بدون داشتن قبيله عزيز باشي و بدون حكومت هيبت داشته باشي از سايه ذلت معصيت خدا به درآ، و در پناه عزت اطاعت او قرار گير.