بازگشت

توصيه حريت و آزادگي به دشمن


در واقعه دردناك عاشورا، آزادگي به سان خوني است كه در رگ هاي اين نهضت سترگ مي جوشد. واپسين لحظه هاي غروب عاشوراست . جسم پاك حضرت اباعبدالله الحسين (ع)، پاره پاره از جفاي دشمن ، در گودال قتل گاه بر زمين افتاده است . حراميان وحشي آل ابي سفيان ، به خيام امام يورش مي برند.

صداي ضجه زنان و كودكان بلند مي شود و به گوش امام مي رسد. خورشيد تابناك غيرت و كوه آزادگي و مروت ، در آن حال نزار بر مي خروشد و فرياد مي زند: «و يحكم يا شيعة آل أبي سفيان ! ان لم يكن لكم دين ، و كنتم لا تخافون المعاد، فكونوا احراراً في دنياكم هذه و ارجعوا إلي احسابكم إن كنتم عربا كما تزعمون ،

واي بر شما اي شيعيان آل ابوسفيان ، اگر دين نداريد و از معاد و قيامت نمي ترسيد،پس در اين دنيا آزاده باشيد.

واگر خود را عرب مي پنداريد، به جاي خود برگرديد.»

شمر كه در كنار گودال قتل گاه ، لحظه ننگين موعود را انتظار مي كشيد، صداي نحيف امام را شنيد و جلو آمد و گفت : اي پسر فاطمه ، چه مي گويي ؟ و امام پاسخ داد: «أناالذي اقاتكم و تقاتلوني و النساء ليس عليهم جناح فامنعوا عتاتكم و طغاتكم و جهالكم عن التعرض لعرمي مادمت حيا؛

من و شما با يكديگر در نبرديم و زنان كه در اين معركه مسئوليت و گناهي ندارند،پس متجاوزان و ستم گران و جاهلان خود را تا من زنده ام از تعرض به حرم و خيمه گاه من بازداريد.»